khateratenagofte.persianblog.ir
خاطرات ناگفتهخاطرات ناگفته
http://khateratenagofte.persianblog.ir/
خاطرات ناگفته
http://khateratenagofte.persianblog.ir/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Friday
LOAD TIME
5.4 seconds
16x16
32x32
PAGES IN
THIS WEBSITE
5
SSL
EXTERNAL LINKS
1
SITE IP
46.224.2.182
LOAD TIME
5.406 sec
SCORE
6.2
خاطرات ناگفته | khateratenagofte.persianblog.ir Reviews
https://khateratenagofte.persianblog.ir
خاطرات ناگفته
خاطرات ناگفته
http://khateratenagofte.persianblog.ir/1394/2
قول وقرار با خدا. نویسنده : اهوی خیال. ساعت ٧:٤٦ ق.ظ روز پنجشنبه ۳۱ اردیبهشت ،۱۳٩٤. نوشتن سخته وقتی که وسط زمان باشی نمیدونی از گذشته بنویسی یا اینده. اول سال شب تحویل با خدا عهد کردم که گذشت کنم اونم کمک کنه زندگی خوبی داشته باشم وکم کم به ارزوهام برسم یه جورایی توقعاتمو کم کنم. اولین کار هم برگشتن به زندگی 6ماه پیشم باشه که قبول کردم با مهرداد ازدواج کنم اما بعدش منصرف شدم همش عذاب وجدان داشتم و احساس میکردم نمیتونم خوشبخت باشم چون اونو ازار دادم. نویسنده : اهوی خیال. هوا چقدر خوب و دونفره ست. با قدرت...
خاطرات ناگفته
http://khateratenagofte.persianblog.ir/archive
درباره : مینویسم تا ثبت کنم هر آنچه بر من گذشته وخواهد گذشت. پروفایل مدیر : اهوی خیال. قول وقرار با خدا. من و من من. نامه هایی که هرگز پست نشد. دلمشغولی های یک مامان. باشگاه مدیران و متخصصان. با قدرت پرشین بلاگ.
قول وقرار با خدا - خاطرات ناگفته
http://khateratenagofte.persianblog.ir/post/4
قول وقرار با خدا. نویسنده : اهوی خیال. ساعت ٧:٤٦ ق.ظ روز ۱۳٩٤/٢/۳۱. نوشتن سخته وقتی که وسط زمان باشی نمیدونی از گذشته بنویسی یا اینده. اول سال شب تحویل با خدا عهد کردم که گذشت کنم اونم کمک کنه زندگی خوبی داشته باشم وکم کم به ارزوهام برسم یه جورایی توقعاتمو کم کنم. اولین کار هم برگشتن به زندگی 6ماه پیشم باشه که قبول کردم با مهرداد ازدواج کنم اما بعدش منصرف شدم همش عذاب وجدان داشتم و احساس میکردم نمیتونم خوشبخت باشم چون اونو ازار دادم. درباره : مینویسم تا ثبت کنم هر آنچه بر من گذشته وخواهد گذشت. من و من من.
من و من من - خاطرات ناگفته
http://khateratenagofte.persianblog.ir/post/2
من و من من. نویسنده : اهوی خیال. ساعت ۱۱:٤۱ ب.ظ روز ۱۳٩٤/٢/٢٩. امروز اولین روزه که دارم مینویسم هیچ مخاطبی ندارم وفقط واسه خودمه. بهتره از خودم بنویسم. من و من من که در قالب یک نفریم فعال پرشور مستعد بلندپرواز قوی ومغروربا ارزوهای. زیاد ویک مدیر مدبر. چقدر تعریف از خود شد. یه حس کودکانه ویک ادم بزرگ. یه فرد احساساتی ورمانتیک ویه ادم منطقی وجدی که گاهی وقتا از سادگی پیچیدست. درباره : مینویسم تا ثبت کنم هر آنچه بر من گذشته وخواهد گذشت. پروفایل مدیر : اهوی خیال. قول وقرار با خدا. من و من من.
حرف اول - خاطرات ناگفته
http://khateratenagofte.persianblog.ir/post/3
نویسنده : اهوی خیال. ساعت ۱۱:٥٠ ب.ظ روز ۱۳٩٤/٢/٢٩. هوا چقدر خوب و دونفره ست. ودر جاده ی زندگی صورتم مهمان نسیمی است که معطر شده از امید. خدایا به داده ات ونداده ات شکر. که داده ات نعمت است و. درباره : مینویسم تا ثبت کنم هر آنچه بر من گذشته وخواهد گذشت. پروفایل مدیر : اهوی خیال. قول وقرار با خدا. من و من من. نامه هایی که هرگز پست نشد. دلمشغولی های یک مامان. باشگاه مدیران و متخصصان. با قدرت پرشین بلاگ.
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
5
روزنوشت هاي پيام.ب
روزنوشت هاي پيام.ب. سامانه پیامک بدون هزینه اولیه. تاريخ : شنبه بیست و چهارم مرداد ۱۳۹۴ 22:0 نویسنده : پيام بخشعلي. بعد از این همه نبودن بودن سخته. یه جورایی اونی که رفت با اینی که برگشته یه دنیا فاصله داره.حالم عوض شده.انگاری شدم نوح بین مردمش که هیچ کس نمیتونست فلسفه ی کشتی ساختنشو بفهمه ولی تفاوت منو و نوح توی ایمانمونه اون مومن بود و من. نمیدونم آخرش چی میشه ولی خدا هممونو هدایت کنه. تاريخ : دوشنبه نوزدهم مرداد ۱۳۹۴ 21:20 نویسنده : پيام بخشعلي. بعد دو سال دوباره برگشتم. چقدر زود گذشت این دو سال.
خاطرات پرستاری آمپول کارآموزی
خاطرات پرستاری آمپول کارآموزی. سلام اینجا چت کنین. منتظر داستان جديد باشيد. خاطره کیانا جان(تکمیل شد). قالب های نایت اسکین. قالب های نایت اسکین. قالب های نایت اسکین. قالب های نایت اسکین. کلینیک ادبی ( یه پرستار شجاع). مجله فرهنگ و هنر. سلام اینجا چت کنین. دوستان تا زمانی که اینجا مشکلی پیش نیاد باز میمونه. خواهشا رعایت کنین تا چت بسته نشه. ببخشین بچه ها . اما ظاهرا باید همیشه یکی بالا سر نظرات باشه تا بعضیا مشکل درست نکنن . فعلا تا زمانی که امکان نظارت بر ازاد شدن چت نداشته باشیم چت بسته میمونه. خیلی وقت...
خاطراتمون
نوشته شده در شنبه هفتم مرداد 1391ساعت 1:31 توسط خودم. چرا هر وقت عصبانی میشم هر وقت بهم میریزم هر وقت میخوام زار زار گریه کنم یاده توئه لعنتی میوفتم؟ نوشته شده در شنبه بیست و هفتم اسفند 1390ساعت 20:38 توسط خودم. و امروز باز شکستی دیگر. اینبار نه از نوع عاشقانه. زمانیست که نگاهم نمیکنی.چرا؟ تمام خوبیها به نفرت و تمام محبتها به خاطرات سپرده شد. ادمی فاقد هرگونه صفات انسانیت و سرشار از نفرت متولد شد. آری "من" به غیر "من" تبدیل شد. نوشته شده در جمعه بیست و سوم دی 1390ساعت 17:31 توسط خودم. با ش هم دعوام شده.
khatereha
قيصر امين پور(چه كنم؟ حرف دلم را بزنم يا نزنم؟ حرفها دارم اما . بزنم يا نزنم؟ با توام، با تو خدا یا! همه حرف دلم با تو همين است كه دوست. حرف دلم را بزنم يا نزنم؟ عهد كردم دگر از قول و غزل دم نزنم. زير قول دلم آيا بزنم يا نزنم؟ گفته بودم كه به دريا نزنم دل اما. كو دلي تا كه به دريا بزنم يا نزنم؟ از ازل تا به ابد پرسش آدم اين است:. دست بر ميوهي حوا بزنم يا نزنم؟ به گناهي كه تماشاي گل روي تو بود. خار در چشم تمنا بزنم يا نزنم؟ دست بر دست همه عمر در اين ترديدم:. و می شوید دفتر خیال مرا. هنوز باران می بارد.
دفتر خاطرات من
سلام من این وبلاگ وساختم تا همه ی اون چیزایی رو که نمیتونم به کسی بگم رو اینجا بنویسم امیدوارم شما هم اگه مشکلی داشتم کمکم کنین. این وبلاگ کاملا خصوصیه یعنی هیچکدوم از دوستام و خانوادم ازش خبر ندارن . این وبلاگ یه جورایی دفتر خاطرات منه ک. همه ی رویدادهای مهم و غیر. مهم زندیگمو اینجا می نویسم گاهی هم جوک داستانهای کوتاه و. میزارم ک از یکنواختی در بیاد. نوشته شده در جمعه یازدهم بهمن ۱۳۹۲ساعت 14:46 توسط نفس. بعد یکی دوسال بازم من. امروز حوصله درس نداشم. اتفاقی نمیدونم از کوجا این وبم یادم اوفتاد. و ی خبر د...
khateratenagofte.persianblog.ir
خاطرات ناگفته
قول وقرار با خدا. نویسنده : اهوی خیال. ساعت ٧:٤٦ ق.ظ روز ۱۳٩٤/٢/۳۱. نوشتن سخته وقتی که وسط زمان باشی نمیدونی از گذشته بنویسی یا اینده. اول سال شب تحویل با خدا عهد کردم که گذشت کنم اونم کمک کنه زندگی خوبی داشته باشم وکم کم به ارزوهام برسم یه جورایی توقعاتمو کم کنم. اولین کار هم برگشتن به زندگی 6ماه پیشم باشه که قبول کردم با مهرداد ازدواج کنم اما بعدش منصرف شدم همش عذاب وجدان داشتم و احساس میکردم نمیتونم خوشبخت باشم چون اونو ازار دادم. نویسنده : اهوی خیال. هوا چقدر خوب و دونفره ست. که داده ات نعمت است و.
خاطرات نگفته
تولدتولد.تولد.تولد.تولد. اینم هدیه خواهرشوهری به نی نی من. چند روز تعطيلي . درد و دلهاي من(سپيده). خاطرات يك دختر پرماجرا (مهتاب). من و اقاي همسر. دختركي كه من باشم(الی). محرمانه هاي يك خاله زنك. من و همسري جونم(نازي). بچه ها من این اخرین پستیه که براتون میزارم. اخه خونه نت ندارم . من تمام پست هام رو تو شرکت که نت داشتیم میزاشتم براتون. از اونجایی که تهران پورسانت شرکت مارو نمیداد میخوایم شرکت رو جمع کنیم و من مجبور به خداحافظی با شما میشم. بله دوستان این شد از کار ما. حالا نمیدونم برم عکاسی یا نه. اخه ب...
لحظات خوب و بد زندگیم...
لحظات خوب و بد زندگیم. خاطرات دیروز امروز فردا. عسیسم ۲ تا پست اول ثابته. برو پایین مطالب جدید رو بخون. کجااااااااااااااااا میری نظر یادت رفت. آفرین نظر بده برو. نوشته شده در دوشنبه بیست و یکم مرداد ۱۳۹۲ساعت 10:10 توسط نازی. یه مدت بود تصمیم گرفته بودم یه دفتر خاطرات تهیه کنم. اما یا دفاتر گم میشد یا خیلی بدخط میشد. خط من بد یست هاااااااااااااااا). بلاخره به این نتیجه رسیدم که یه وب درست کنم و چند وقت یک بار خاطراتم رو درج کنم تا نه از بین بره نه نامرتب باشه. نظر یادت نره عزیزم. وارد شین برای گفتگو.
خاطرات انتظار
خخخخخخخ افرین خیلی خوشحالم کردی اخلاقت همونیه که بودی دلم تنگ شد هعیییی. اخخخخ گفتی پارک.دلم برا بیرون تنگ شده بود اگه تونستم میام.البته تو وب مینویسم کی.ولی فک نکنم. تا سه چار روز دیگ که بتونم.اما اگه تونستم به امید قول تو توی پارک میام. چهارشنبه شانزدهم اردیبهشت ۱۳۹۴ ساعت 20:12 توسط دل شکسته(M.Ni). من اسمان پر از ابرای دلگیرم. من آسمان پر از ابرهای دلگیرم. اگر تو دلخوری از من ، من از خودم سیرم. من آن طبیب زمین گیر زار و بیمارم. که هرچه زهر به خود می دهم نمی میرم. من و تو آتش و اشکیم در دل یک شمع. چهارش...
خاطرات عمره دانشجویی
نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم شهریور 1392ساعت 12:3 توسط ایلیا. به نام خدا و با سلام. امروز دقیقا یکسال از سفر عمره گذشت. امیدوارم بتونم علیرغم گذشت یکسال از سفر وقت بذارم و خاطراتم رو تایپ کرده و روی وبلاگم قرار بدم. نوشته شده در سه شنبه دهم اردیبهشت 1392ساعت 14:7 توسط ایلیا. با اینکه ساعت صبحونه 6 و نیم صبح بود ولی امروز استثناء گفتن چون ساعت 6 و نیم زیارت دوره میخواییم بریم صبحونه ساعت 6 سرو میشه منم سریع از زیارت که برگشتم مستقیم رفتم رستوران برای خوردن صبحونه. اینا بخشایی از صحبت های مدیر کاروانم...