dastkhatman.persianblog.ir
مشق شبمشق شب
http://dastkhatman.persianblog.ir/
مشق شب
http://dastkhatman.persianblog.ir/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Friday
LOAD TIME
2.5 seconds
16x16
32x32
PAGES IN
THIS WEBSITE
16
SSL
EXTERNAL LINKS
30
SITE IP
46.224.2.182
LOAD TIME
2.531 sec
SCORE
6.2
مشق شب | dastkhatman.persianblog.ir Reviews
https://dastkhatman.persianblog.ir
مشق شب
dastkhatman.persianblog.ir
بابا - مشق شب
http://dastkhatman.persianblog.ir/post/34
ساعت ٧:٠٧ ب.ظ روز ۱۳۸۸/۸/٤. وقتی آدم چشمش رو به دنیا باز میکنه.ممکن آدمای زیادی رو اطراف خودش ببینه،ولی یکی نگاهش با بقیه متفاوته.انگار تمام آرزوهای خودش رو تو چشمای تو می بینه.بغلت میکنه.یه کم ناراحت میشی،چون دستاش پینه بسته.قربون اون دستات برم.ولی خیلی زود اون ناراحتی جاش رو به یه آرامش قشنگ میده. انقدر خوشحاله که انگار خدا دنیا رو بهش داده،تو هم واسه اینکه یه حالی بهش بدی با کلی ناز یه لبخند میزنی. بعدش سریع اخم میکنی،طفلی بابا! بابا یعتی همچی.بابا یعنی نفس. پروفایل مدیر : فرزاد. لیست وبلاگ های تخصصی.
مشق شب
http://dastkhatman.persianblog.ir/1388/12
ساعت ٦:۳٤ ب.ظ روز ۱۳۸۸/۱٢/۸. اجازه بدین از اینجا شروع کنم. وقتی خداحافظی کردم ورفتم (پریدم)تصمیم گرفتم دنبال خودم بگردم.دنبال خدا. همین که از این زمین خاکی جدا شدم و تونستم اوج بگیرم یه چیزی رو با تمام وجود احساس کردم. اینکه دلمو جا موند! ولی امید مانع برگشتم شد.به هر حال در ابتدای سفر به صحنه ی جالبی برخورد کردم. جاتون خالی روبه رو قرص زرد خورشید بود مثل آبنبات چوبی ، ابرا هم. اونجا بود که واسه اولین بار لبخند شیرین خورشید رو دیدم. زیبای مطلق.بزرگی خدا رو می شد لمس کرد. همینطور که تو آسمون واسه خودم حال.
مشق شب
http://dastkhatman.persianblog.ir/1388/7
ساعت ۱۱:٠۱ ق.ظ روز ۱۳۸۸/٧/٢٩. یه دوستی دارم مثل بهار.یه دوستی دارم مثل دریا.یه دوستی که یه دونه هستش. وقتی دل نوشته هاشو میخونی گاهی میخندی گاهی گریه میکنی گاهی به خودت میای. گاهی وقتا حس میکنم مثل خودم ساده و آسمونی هستش.واییییییییی. واسه اینکه بهش افتخار میکنم. ندیدمش ولی میدونم دلش قشنگتر از همه ی دنیاست.دوستش دارم قد تموم کهکشون. از کجا بگم.چه جوری بگم.ببخشید وقتی میخوام از یه فرشته زمینی بگم کم میارم. خدا جون،عزیز دلم،خودت نگهدار وپشتیبان دوستم باش.خودت آسمونیش کن. دلم که ایشاء الله. موندم با این د...
مشق شب
http://dastkhatman.persianblog.ir/1388/11
ساعت ۱۱:٤٥ ب.ظ روز ۱۳۸۸/۱۱/٢۸. دوست داشتم تمام گلهای دنیا رو آب می دادم. دوست داشتم تمام گنجشک هارو دون می دادم. دوست داشتم به همه عاشقا دل می دادم. دوست داشتم به مسافرا جا می دادم. دوست داشتم به دوستام کلی حال می دادم. پن1:مهم نیست قشنگ باشی.قشنگ اینه مهم باشی. همینجوری گفتم.ربطی نداشت). پن2:یکی دوست داشتن واسم تعریف بکنه ممنون میشم. درباره : رها تر از باد. دلاتون آسمونی.لحظه هاتون بهاری. پروفایل مدیر : فرزاد. ثمين جان(من گناهی ندارم همین). حمید جون(ابر چند ضلعي! علی جون(علائق یک آنرمال).
شروع راه ... - مشق شب
http://dastkhatman.persianblog.ir/post/49
ساعت ٦:۳٤ ب.ظ روز ۱۳۸۸/۱٢/۸. اجازه بدین از اینجا شروع کنم. وقتی خداحافظی کردم ورفتم (پریدم)تصمیم گرفتم دنبال خودم بگردم.دنبال خدا. همین که از این زمین خاکی جدا شدم و تونستم اوج بگیرم یه چیزی رو با تمام وجود احساس کردم. اینکه دلمو جا موند! ولی امید مانع برگشتم شد.به هر حال در ابتدای سفر به صحنه ی جالبی برخورد کردم. جاتون خالی روبه رو قرص زرد خورشید بود مثل آبنبات چوبی ، ابرا هم. اونجا بود که واسه اولین بار لبخند شیرین خورشید رو دیدم. زیبای مطلق.بزرگی خدا رو می شد لمس کرد. همینطور که تو آسمون واسه خودم حال.
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
16
علائق یک آنرمال
http://ajaghvajagh.persianblog.ir/1393/4
ساعت ۱:٢٦ ق.ظ روز چهارشنبه ٢٥ تیر ۱۳٩۳. مرغکی بوده همچون موشکی! سالهاست که دگر وجود خارجی ندارد! برداشت آزاد سبقت آزاد همش شعار! نزدیک شش ماه تماس گرفتم گفتم آقا چرا بیمه هنرمندان کم لم یکن شد؟ دریغ از اینکه یکبار پخش کنند! خب چرا میگین سبقت آزاده؟ چرا میگین اینجا همه چیز آزاده؟ بهتره بگین ما شعار میدیم تا شما رو جذب کنیم! جیبمون رو خالی کردین وقتمون رو گرفتین عمرمون رو هدر دادین خب شما که نمیتونین یه کاری رو انجام بدین چرا اصلا انجام میدین! بازیگر مملکت کارگردان مملکت نویسنده مملکت مگه میشه بیمه نباشه!
ajaghvajagh - علائق یک آنرمال
http://ajaghvajagh.persianblog.ir/pages/1
از یادداشتهای یک نفر جانباز. ساعت ٢:٥۸ ب.ظ روز پنجشنبه ۳٠ امرداد ۱۳٩۳. روز سرباز من رو به عنوان سرباز نمونه انتخاب کردن مراسمی گرفتن ولوح تقدیر دادن. لحظه ای که میخواستن لوح رو بدن، من گفتم: زن و بچه مردم رو توی سیستان بلوچستان دارن میکشن اونوقت شما اینجا مراسم گرفتین لوح میدین! توی خدمت جانباز شدم 43 درصد! اما برای خودم پرونده تشکیل ندادم که از بنیاد حقوق بگیرم! همه میگن سلامتی خودتو دادی خب چرا وقتی جانبازی اونم 43 درصد اما نمیری از بنیاد حقوقتو نمیگیری؟ میلیونی حقوق میدن خب برو بگیر، حقته! چرا میگین ...
نامه ای به پدر - علائق یک آنرمال
http://ajaghvajagh.persianblog.ir/post/227
نامه ای به پدر. ساعت ۱۱:۳٢ ب.ظ روز دوشنبه ۱۸ خرداد ۱۳٩٤. پدر عزیز و دلسوزم . . . اکنون که تو در دنیای ابدی حضور داری و ما در دنیای فانی، برایت آرزوی آرامش ابدی دارم و برای ما بازماندگان، آرزوی صبر و پذیرفتن این واقعه را دارم. باشد تا خداوند منان، اول شما را در بهترین مکان قرار دهد و سپس ما را آرام نماید. الهی، از من آهی و از تو نگاهی. دیگر بغض اجازه گفتار نمیدهد . . . کتاب های مورد علاقه. نامه ای به پدر. بی رحم مثل خودت. از یادداشتهای یک نفر جانباز. لئونارد ک ه ن(٢). چشم چشم دو ابرو. لیست وبلاگ های تخصصی.
علائق یک آنرمال
http://ajaghvajagh.persianblog.ir/1392/8
ز خوشدلی بجز نام نماند. ساعت ٩:۱٤ ب.ظ روز پنجشنبه ٩ آبان ۱۳٩٢. اکنون که ز خوشدلی بجز نام نماند. یک همدم پخته جز می خام نماند. دست طرب از ساغر می باز مگیر. امروز که در دست بجز جام نماند. کتاب های مورد علاقه. نامه ای به پدر. بی رحم مثل خودت. از یادداشتهای یک نفر جانباز. لئونارد ک ه ن(٢). چشم چشم دو ابرو. نوشته های همایون رقابی. لیست وبلاگ های تخصصی. با قدرت پرشین بلاگ.
اسیر دشمن - علائق یک آنرمال
http://ajaghvajagh.persianblog.ir/post/226
ساعت ٤:٥٥ ب.ظ روز چهارشنبه ٢٢ بهمن ۱۳٩۳. یعد از کلی کش و قوس بالاخره شوک الکتریکی به مغزش دادن! خیلی حس عجیبی داشت! برق en ولت رو میزنند به مغزت! اون لحظه همه چی رو با لرزش میبینی! اگه زیاد ادامه بدهند تشنج میکنی اون وقت میفتی رو زمین همش تکون میخوری و از دهنت کف میاد بیرون! اما اون فقط یک ضرب قهه قهه میزد! اونایی که اونجا بودن تعجب کرده بودند! رئیسشون میگفت تا اثر نکرده، قطع نکنین انقدر ادامه بدین تا دیگه قهه قهه نزنه! اون همونطور که قهه قهه میزد یه علامتی رو با انگشتش به شکل برعکس نشون داد!
علائق یک آنرمال
http://ajaghvajagh.persianblog.ir/1393/2
ساعت ۱۱:٤٦ ق.ظ روز یکشنبه ٢۸ اردیبهشت ۱۳٩۳. درد شدیدی داشت، باید یه راهی واسه سرکوبش پیدا میکردم، تنها راهش همین بود! چند سالی میگذره، حالا دیگه مشکل تکلم دارم! آخه بخشی از زبونم بریده شده . . . اینم بخشی از بازیه زندگیه! ساعت ۱٢:۱۸ ب.ظ روز پنجشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳٩۳. دیروز یک نفر با بنزین خودش رو آتیش زد! طرف 45 سالش بود و زن و بچه هم داشت. اول کلی سم خورد تا بمیره اما متوجه شد سم اثر نکرده و تصمیم گرفت تا خودشو آتیش بزنه! توی خونه هم این کارو نکرد که وسایل خونه آسیب ببینه! بعضی ها مریضن دیگه!
shamime-mohabat.persianblog.ir
نگاهم به آسمانستو ستاره ام را با تمنا میجویم،ستاره ام دوستت دارم
http://shamime-mohabat.persianblog.ir/1388/8
نگاهم به آسمانستو ستاره ام را با تمنا میجویم،ستاره ام دوستت دارم. محال است تورا به دیگری سپارم. ای سکوت شب را شکسته به قطره ی اشک! عشق درون همه ی دل های شهد نوشیده متداول است،. ولی عشق تو برایم متمایزتر است. من دیدار تو راخواهانم و متجلی ز عشق تو. فریاد سر می دهم که همه عرصه بدانند. من عاشق سر سخت و شیدائی هستم. نه متعارف. ای هستی من! لیل ونهار می طلبم تو را ،. وجود تو متبرک است و من فروزانم. از این همه عشق. محال است تو را به دیگری بسپارم. و یا از دستت بدهم. اگر چنین روزی فرا برسد. بیا ای نفس های وجود!
علائق یک آنرمال
http://ajaghvajagh.persianblog.ir/1392/4
ساعت ۱٠:٥۸ ب.ظ روز دوشنبه ٢٤ تیر ۱۳٩٢. کم کن طمع از جهان و میزی خرسند. از نیک و بد زمانه بگسل پیوند. می در کف و زلف دلبری گیر که زود. هم بگذرد و نماند این روزی چند. ساعت ۱٢:٥۸ ق.ظ روز چهارشنبه ٥ تیر ۱۳٩٢. همه جور آدم هست،نباید زیاد سخت بگیری،همه جور حرف،همه جور ادا اطوار! باید تحمل کرد دیگه! این دنیا همین چیزاشه که جذابش میکنه! اینکه یکی بیاد یه حرف نامربوط بزنه ناراحتت کنه، یکی دیگه بیاد یه حرف امیدوار کننده بزنه! خب یه روز شادی یه روز ناراحتی! اگه همیشه شاد باشی که نمیشه! پس باید تلخی هم باشه! اونوقت...
بی رحم مثل خودت - علائق یک آنرمال
http://ajaghvajagh.persianblog.ir/post/225
بی رحم مثل خودت. ساعت ۱:٥٩ ب.ظ روز شنبه ٢٠ دی ۱۳٩۳. اگه روزی پیر بشیم و ناتوان، اونوقت کی از ما نگه داری میکنه؟ نه زن و بچه ای داریم نه پول مول داریم که بخواییم بریم خانه سالمندان! ما محکوم به مرگ در جوانی هستیم! بازیگران واقعی تئاتر، جوان میمیرند! کتاب های مورد علاقه. نامه ای به پدر. بی رحم مثل خودت. از یادداشتهای یک نفر جانباز. لئونارد ک ه ن(٢). چشم چشم دو ابرو. نوشته های همایون رقابی. لیست وبلاگ های تخصصی. با قدرت پرشین بلاگ.
بحران سوال - علائق یک آنرمال
http://ajaghvajagh.persianblog.ir/post/224
ساعت ٢:۳۸ ب.ظ روز دوشنبه ۱٤ مهر ۱۳٩۳. از نامه اعمال چه خبر؟ از این زندگی عجیب چه خبر؟ از همه چی از همه جا بریده! هی میخوریم هی میخوابیم هی کار میکنیم تا بالاخره بمیریم! خب چه کاریه آخه! یه دفعه از اول نیاییم توی این دنیا دیگه آخه چه فایده داره! هی صبح میشه هی شب میشه باز فردا هی صبح میشه هی شب میشه باز پس فردا هی صبح میشه هی شب میشه! از زمان پیدایش بشر همینطوری بوده تا الان! آخ که خیام چه خوب گفته:. ما لعبتکانیم و فلک لعبت باز / از روی حقیقتیم نه از روی مجاز. شونصد سال پیش زدی وسط خال! اینم شد زندگی آخه؟
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
30
ツ خـــط خــطــیــــــا ✌
ܜܔܢܜ دوستانه . ܜܔܢܜ. آنقدر خط خطی می کنیم. تا در زندان خط هایمان. هر روز،خط خطی هآیمان. بی معنی تر از دیروز می شوند! جز خودمان،هر کس بخوآند. خندہ اش می گیرد! ممنون که واسه داشتنه چندلحظه خط خطی با دفترچه مجازیمون همراه شدین. خط خطی کننده :zeinab and zahra. تاريخ: چهارشنبه سی ام دی ۱۳۹۴ ساعت: 10:31. که تو با لشکر چشمانت و . من یک نفرم! خط خطی کننده : zeinab. تاريخ: پنجشنبه دوازدهم فروردین ۱۳۹۵ ساعت: 11:15. ای غم دلواپسی ات بر کمرم. من از آنی که تو پنداشته ای خسته ترم. عمر من کمتر از آنست که باور بکنم.
...دست خطِ خط خطی...
دست خط خط خطی. Mon 17 Feb 2014. برای بزرگ مرد کوچک.برای آتیلا. Mon 17 Feb 2014. Tue 11 Feb 2014. دیگه هیچی مهم نیس. Sun 9 Feb 2014. زینب عصبانی می شود. Sun 2 Feb 2014. Wed 29 Jan 2014. Fri 24 Jan 2014. همیشه دوست داشتم به یکی بگم:. Mon 20 Jan 2014. Wed 15 Jan 2014. دو ده دقیقه تا هفت و آغاز آخرین سال دهه اول زندگی. Wed 15 Jan 2014. نفس های بی هدف(ساغر). برای بزرگ مرد کوچک.برای آتیلا. روز چهارشنبه 23/بهمن.ساعت 11:44. سرکلاس دین و زندگی یک چشمم به ساعت است و یکی هم به چراغ قرمز پیجر کلاس که سبز شود. می روی...
دست خط باران...
باران بهانه است آسمان را هوس بوسه زدن بر خاک است. عاشق رهبرم هستم، شهید ردانی پور شهید خاصمه، ایران رو فوق العاده دوست دارم، میگم تا زبان شیرین فارسی هست چرا باید کلمات خارجی بکار ببریم؟ گاهی بندگیم می لنگه ولی خدای مهربون هرگز تنهام نزاشته، هیچکسی بدون خطا نیست،منم مثل بقیه. وای عزیزترینم *مادر* مادرم یه فرشته واقعیه، دنیا بدون ناز نگاهش تاریکیه محضه، بهترین دوستم/ن.س/ هست که براش آرزوی سلامتی دارم، کاش برای شهادت انتخابمون کنن. حرف های مادرانه* *. روزهای من طلبه. قالب وبلاگ دفتر یادداشت. و به خال کنج ل...
چتر خیـــــس
باران بهانه بود . عطر واژه ها تا هفت کوچه را برمیدارد وقتی دست به قلم میشوم برای نوشتن نامت . دوست دارم واژه ها را تک تک بچینم از روی کاغذ. شبیه گلی خوشبو وبزنم لای موهایم و بچسبانم به دستانم تا عطر خوش نامت موهایم . دست هایم را فراگیرد. سجاده ای پهن میکنم و واژه های دست چین شده را میچینم دورش تا باهم به نماز بایستیم . پنجره را باز میکنم و خنکای نسیم صورتم را نوازش میکند و میبینم. بوته های گل رز غنچه داده اند . همیشه همین طور است! حرف تو که میشود بوته ها گل میدهند . هوا به جنب و جوش می افتد! و گوش دادم ب...
سنا دستخط زیبای خدا
سنا دستخط زیبای خدا. نازنینم روز اول شهریور از خواب ناز بیدار شدی و بدون هیچ معطلی کنترل مشکی تلویزیون را که شباهت زیادی به گوشی تلفنمان دارد برداشتی روی گوشت گذاشتی و گفتی بابا! و فکر می کنم این زیباترین وتنها کادوی تولدی بود که می توانستی به پدرت بدهی . و البته زیباترین کادویی که پدرت می توانست بگیرد از کسی که عاشقانه دوستش دارد . دستهای خودم را دیدم. با ناخنهای بلند مرتب نشده و پوست بدون کرمش! نمی دانم. باید کاری کنم . باید چه کاری کنم؟ ولی اول باید ناهار بخورد . وای! نکند دلگیر شوی زیبای بیست ساله ام!
مشق شب
ساعت ٦:۳٤ ب.ظ روز ۱۳۸۸/۱٢/۸. اجازه بدین از اینجا شروع کنم. وقتی خداحافظی کردم ورفتم (پریدم)تصمیم گرفتم دنبال خودم بگردم.دنبال خدا. همین که از این زمین خاکی جدا شدم و تونستم اوج بگیرم یه چیزی رو با تمام وجود احساس کردم. اینکه دلمو جا موند! ولی امید مانع برگشتم شد.به هر حال در ابتدای سفر به صحنه ی جالبی برخورد کردم. جاتون خالی روبه رو قرص زرد خورشید بود مثل آبنبات چوبی ، ابرا هم. اونجا بود که واسه اولین بار لبخند شیرین خورشید رو دیدم. زیبای مطلق.بزرگی خدا رو می شد لمس کرد. همینطور که تو آسمون واسه خودم حال.
سیاه مشق
وقتی رعشه ام تمام میشد به حال میامدم میدیدم بالای سرم نشسته انگشتانش را لای موهایم برده نوازشم میكند . موهایش یكدرمیان سفید بود كنار لبها و چشمها چیینهای عمیقی داشت ، برآمدگی آبی زیر پوست رنگ پریده و چروكیده ی دستانش تا ابتدای انگشتان باریك بلند و بی رمقش كشیده میشد ، مثل رگهای برگهای درخت گیلاسمان در پاییز . مثل پاییز زیبا و سرد بود ، آرام با غمی سنگین . مادرم مرا در بغل میفشرد ، صورتم را به صورتش میچسباند، انگشتانش را لای موهایم میبرد گریه میكرد و دعا میخواند . آنروز هم شاخه های درخت گیلاس را كه هیچوقت...
بهرنگ تاج بخش | نوشتههای یک نویسنده ، روزنامهنگار ، رزومهنگار ( بس که دنبال کار گشت ) ، سمسار و نظافتچی
نوشتههای یک نویسنده ، روزنامهنگار ، رزومهنگار ( بس که دنبال کار گشت ) ، سمسار و نظافتچی. باز هم اين»تعطيل» لعنتي. تمام نمي شود انگار . همچين كش مي آيد تا نهايت مغزت كه سردرد بهانه مي كني . كه غر مي زني . كه دلت تمام نوشداروهاي دنيا را مي خواهد و ادامه… به خواندن ادامه دهید →. هر کسی از ظن خود شد یار من. یک: معمولا چنین کاری نمیکنم. یعنی تا به حال نکرده بودم. اینکه بیایم نقد نقد بنویسم و خود را حاکم شرعی تصور کنم بر مسند نشسته و تشخیص سره از ناسره بدهم. این… به خواندن ادامه دهید →. از ماست که در ماست.
روزی که ... من آن روز را انتظار میکشم حتی اگر نباشم
روزی که . من آن روز را انتظار میکشم حتی اگر نباشم. دستخط هایی از جنس ما که بی چرا زندگانیم نه آنان که به چرای مرگ خود آگاهند. دوشنبه 10 اسفندماه سال 1388. نمیخواستم این وبلاگ رو واسه یه مدتی به روز کنم ولی اگه این رو نگم احتمالا میترکم امشب شنیدم روزنامه اعتماد ومجله ایراندخت رو به سردبیری محمد قوچانی توقیف یا (هر چی اسمشه) کردن! شنبه 19 دیماه سال 1388. سه شعراز شاعر محبوبم یغماگلرویی. یه دختر تو تراس رو به رویی. یه دختر تو تراس رو به رویی ، یه شال سبزو هر روز می تکونه. یه دختر تو تراس رو به رویی ، یه شا...
دست کوچولو
تاريخ : جمعه ۱۳٩۳/۱٠/٥ ٦:٠٤ ب.ظ نویسنده : دست کوچولو. پاییز تمام شد , وای که چقدر من در این سه ماه از پاییز لذت بردم , هرجا برگ های ریخته شده و درخت های زرد و نارنجی و قرمز شده را دیدم لذت بردم. باغ ها بی برگ شده اند , ولی انقدر از پاییز لذت برده ام , وقتی به درختان عریان شده می نگرم , آنها را هنوز زیبا می بینم , چون یاد زیبایی گذشته اشان هنوز مرا به وجد می آورد. هنوزم عطر برگها را وقتی که نم نم باران انها را خیس می کرد و می شست را فراموش نکرده ام. حتی دودهای شهرم را به باد فراموشی سپرده ام. گویی همه خن...
دستکرد
یکشنبه دوم دی ۱۳۸۶. آن کس که می داند چگونه هوای نوشته های من را تنفس کند، می داند که "هوا" هوای بلندی هاست، هوای سلامت آفرین. باید برای آن آمادگی داشت، در غیر این صورت سرماخوردگی، خطر کوچکی نخواهد بود. یخ زدن نزدیک است، تنهای دهشتناک است -اما با چه صلح و آرامشی همه چیز در زیر نور آرمیده! انسان چه آزادانه نفس می کشد! تا چه اندازه زیر پای خویش را حس می کند! فلسفه، تا آنجا که من آن را درک کرده و زیسته ام، زیستن اختیاری در یخ و کوه های بلند است. نوشته شده توسط نشریه در ساعت 20:35 لینک. شنبه نوزدهم آبان ۱۳۸۶.
