shahdooost.blogfa.com
ترشحات زائد یک ذهن معیوب - هندونه
http://shahdooost.blogfa.com/post-66.aspx
ترشحات زائد یک ذهن معیوب. قطرههای خونش داشت دونه دونه روی زمین میریخت. هس گرم بیرون اومدنش هس خوبی بود. در حالی که بدنش هر لحظه سردتر میشد. داشت میفهمید که چرا میگن ۸۰ درصد بدن آدم آبه. خیلی سبکتر شده بود. یاد هندونه قارچ شده وسط ظهر تابستون افتاد. زیر سایه شتری رو گاز میزد همه بهش میگفتن تخمههاشو نخور دلت درد میگیره. اما مگه این سرفه میذاشت. دست چپش رو بلند کرد و محکم روی شاهرگ دست راستش فشار داد. اما هنوز داشت از دست چپش خون میرفت. همیشه به مادرش میگفت باید موکت کف اتاقش قرمز باشه. عقل کل نگو یه دسته گل.
shahdooost.blogfa.com
ترشحات زائد یک ذهن معیوب - مردی با اسلحه
http://shahdooost.blogfa.com/post-124.aspx
ترشحات زائد یک ذهن معیوب. حاج اکبر مسئول حمل اسلحه تا محل مربوطه بود و دو دوست وفادارش سید و یعقوب هم ماموریت داشتن در این عملیات بهش کمک کنن. این چندصدمین جمعهای بود که این عملیات خطیر به اونها محول میشد و با وجود این که در این کار به شدت خبره بودند هیچ کدام نمیدانستند که این بار چه خطراتی در کمین انها خواهد بود. حاج اکبر طبق معمول اسلحه رو از پایگاه تحویل گرفت و در روزنامه وزین اطلاعات پیچید تا از نظر عقدیتی محافظ بشه. یعقوب گفت مهم نیست . منو بزن و حاجی یعقوب رو جلوی چشم همگان به خاکو و خون کشید&#...
shahdooost.blogfa.com
ترشحات زائد یک ذهن معیوب - آشنای قدیمی
http://shahdooost.blogfa.com/post-151.aspx
ترشحات زائد یک ذهن معیوب. پرده اول= = = = = = = = = = = =. تو خیابان آروم از کنارش رد شدم. وقتی باهم چشم تو چشم شدیم یه حسی پیدا کردم. انگار خیلی وقت بود این ادمو می شناختم. نه این صورتو بلکه این ادمو. اون نگاهو. حس و سنگینی اون نگاهو. و عجیب این بود که از نگاهش معلوم بود اون هم هیمن حس رو داره. اما این نگاه فقط چندین ثانیه طول کشید. فقط چند ثانیه. کی می دونست پشت این حس چه خاطراتی نشسته. پرده دوم= = = = = = = = = = = =. بهت که گفتم ارتش تمام نیروهاش رو فراخوانده. من چاره ای ندارم. تو چه کار داری؟ فردای ...
shahdooost.blogfa.com
ترشحات زائد یک ذهن معیوب - عقل كل كوچولو
http://shahdooost.blogfa.com/post-83.aspx
ترشحات زائد یک ذهن معیوب. وقتي من كوچولو بودم خيلي لپو بودم. و موهام به طور كامل فر بود. بهم ميگفتن عقل كل فري. يكم كه بزرگتر شدم ديگه لپو نبودم اما موهام هنوز فر بود. بزرگ كه شدم ديگه نه لپو بودم نه فري. من كه كوچولو بودم عاشق نقاشي بودم. ميدونستم وقتي بزرگ بشم حتما نقاش ميشم. وقتي رفتم مدرسه هميشه نقاشيم از همه بچههاي مدرسه بهتر بود. اما كمي بزرگتر كه شدم فهميدم كه نقاشي آب و نون نميشه. تازه هيچ كس نميتونست با نقاشي دنيا رو نجات بده پس فكر كردم كه بايد رئيس جمهور بشم. حتا بهش نزديك هم نشده بودم.
shahdooost.blogfa.com
ترشحات زائد یک ذهن معیوب - چرخه
http://shahdooost.blogfa.com/post-110.aspx
ترشحات زائد یک ذهن معیوب. دو تا دست بزرگو سفید چیزی بود که هیچ وقت از خاطرش نمیرفت. زبونه در رو که باز کرده بود سرش رو آروم بالا آورده بود و چیزی رو دیده بود که هیچ برهای دوست نداشت ببینه. اونجا بود که شنگول و منگول فداکاری میکردن و جونشون رو به خاطر نجات برادر کوچک و اشتباه اون از دست میدادن. وقتی پشت ساعت میلرزید داشت میدید که آقا گرگه چطور گوشت رو از استخون برادراش جدا میکرد و به نیش میکشید. گرگ حتا به خودش زحمت نداد که منگول رو کامل بخوره و گوشت تیکه تیکه شده اون تمام اتاق ریخته شده بود.
shahdooost.blogfa.com
ترشحات زائد یک ذهن معیوب - آینه
http://shahdooost.blogfa.com/post-85.aspx
ترشحات زائد یک ذهن معیوب. دو روز دیگه تولد سی و هشت سالگیش میشه و هیچ حس خوبی از اومدن این روزها نداره. چند سالیه که وقتی به روز تولدش میشه تا چند هفته مثل زهر مار میشه. سرکار خیلی سرش شلوغه. هر چقدر دیرتر میاد خونه انگار کار بیشتر میشه. هفته پیش یه کتاب در رابطه با مدریت تقسیم کار گرفت اما برای خوندن اونم وقت نداشت. قدیما روزای پنج شنبه رو سر کار خیلی دوست داشت اما الان همه چیز تکراری شده بود. مثل یه نوار که همیشه تموم میشه و خودکار از اول شروع میشه. رفت توی آشپزخونه در یخچالو باز کرد. هنوز دوتا از ...
shahdooost.blogfa.com
ترشحات زائد یک ذهن معیوب - خاطرات عقل کلی
http://shahdooost.blogfa.com/post-114.aspx
ترشحات زائد یک ذهن معیوب. ما ایرانیها رو میشه از دو راه جذب کرد. از طریق طنز و شهوت. من روش دوم رو بلد نیستم بنابراین از روش اول بیشتر استفاده میکنم. میخوام در مورد خاطرات ابتدایی بگم که بیشتر به قصهها مجید شباهت داره. من نمیدونم چرا بیشتر از همه سالهای ابتدایی خاطرات سال پنجم توی مخم مونده؟ احتمالا میخوای بگی که چون بیشتر به زمان حال نزدیک بوده. اینو خودمم میدونم میخواستم مطلب رو با سوال شروع کرده باشم.). یه ماه که گذشت من و بهترین دوست دوران ابتداییم (که الان اصلا خبری ازش ندارم! این وبلاگ نوعی شله قلم...
shahdooost.blogfa.com
ترشحات زائد یک ذهن معیوب - خاطرات عقل کلی
http://shahdooost.blogfa.com/post-115.aspx
ترشحات زائد یک ذهن معیوب. هنوز هیچی نشده یه نفر اومده و توی وبلاگ بالا اورده از اون مطلب ولی اگر فکر شده که با این کارها من به این مبارزه و نوشتن این مطالب ادامه نمیدم کور خونده شده. آره به اونجا رسیدیم که آقای سیبی منو و بهترین دوستم رو کرده بود همه کاره کلاس. خوب شما اگه فکر کردید به من الکی میگن عقل کل خیلی در اشتباهید چون دلایل داره. شرح وظایف این جانب به صورت زیر بود:. 1) صحیح کردن املای بچهها:. 2) سوال کردن از دانش آموزان:. در میرفت مبصر کلاس بود که هوای ما رو داشت. 3) وارد کردن نمرهها در لیست:.
shahdooost.blogfa.com
ترشحات زائد یک ذهن معیوب - Train of thoughts
http://shahdooost.blogfa.com/post-136.aspx
ترشحات زائد یک ذهن معیوب. دارم از پنجره به صحنه در حال حرکت بیرون نگاه میکنم. یه نگاه به ساعتم میندازم که ساعت 6 رو نشون میده. توجهم یه دفعه میره به آهنگی که گوش میدادم. درسیده به دقیقه 6ام Breaking All Illusions که واقعا جادوئیه. ریتم آهنگ که آرومتر میشه هم رشته افکارم برمیگرده توی دستم. شاید درست این باشه که فقط وقتی به دیگران کمک کنیم که ازمون کمک بخوان و این فقط در صورتی اتفاق میافته که کسی از حالت فعلی خوب در حال بدتر شدن باشه. در این صورت کسانی بیشترین کمک رو نیاز دارن که در واقع فقیر و نادان ن...
shahdooost.blogfa.com
ترشحات زائد یک ذهن معیوب - مهر آمد و بوی انگل آورد
http://shahdooost.blogfa.com/post-133.aspx
ترشحات زائد یک ذهن معیوب. مهر آمد و بوی انگل آورد. اول مهر که میشه مثل همیشه من موج عجیبی از انتقاد رو به سمت سیستم آموزش سنتی میبینم و در کمال تعجب شما باید بگم که من از معدود بازماندگان جبهه طرفدار این سیستم آموزشی هستم. (آره هنوزم عتیقههایی مثل من پیدا میشه). در دفاع از سیستم آموزشی سنتی. در نهایت باید به این افراد یادآوری کنم که همه از دانشمندان غیر معاصر (بیشتر از 40 سال در بهترین حالت) کشور و جهان در همین سیستم سنتی آموزش دیدهاند. نوشته شده توسط عقل کل در یکشنبه ۳ مهر۱۳۹۰ و ساعت 0:18. از هر دری سخنی.