tishtarya.persianblog.ir

sademesleab.persianblog.ir

واقعاً دلت اومد؟ - ســـــاده مثـــل آب

http://sademesleab.persianblog.ir/post/6

دلت اومد عزیزت رو جلوی چشمای من بغل بگیری؟ دلت اومد عهد و پیمونی که بستیم درشون رو گ ل بگیری؟ دلت اومد توی سالگرد تولدم منو تنها بذاری؟ دلت اومد کادوی تولدم برام عزیزت رو بیاری؟ یادته بهم می گفتی تا ابد تا همیشه پیشم می مونی؟ دلت اومد که همین اول راهی غزل خدافظی برام بخونی؟ یادته قرارمون تو کوچه پشتی کنار اقاقیا بود؟ یادته اقاقیای کوچه پشتی خونۀ گنجشککا بود؟ یادته قرار گذاشتی واسشون غذا بیاری؟ دلت اومد جوجه گنجشکا رو چشم برا بزاری؟ یادته دفعۀ آخر تو چشام نگا نکردی؟ یادته گفتم بهت من از نگاه تو می خونم؟

sademesleab.persianblog.ir

تولدی ديگر - ســـــاده مثـــل آب

http://sademesleab.persianblog.ir/post/10

روی تپه ساده ای از جنس برف به تعداد تمام سالهای مردنم درخت آتش زده اند. روی تپه جای پای بچه هاست! و به من می خندند. برایم دست تکان میدهند و ثبت میکنند این لحظه های مردن دوباره را . ثبت میکنند تا یادم نرود جای چه کسی کنارم خیلی خالی . با دل نگرانم چه کنند؟ چگونه ثبت کنند این همه دل آزردگی را؟ انگار باید هر سال این زخم کهنه تازه شود. انگار قسمت نمیشود دیگر این سالها را فراموش کنم. نه اینکه پشیمان باشم از تکرار این روز و از مردنم . نه! نه اینکه هراس داشته باشم از این مسیر طولانی. نه! نکند هنوز ساده نشده ام؟

sademesleab.persianblog.ir

ســـــاده مثـــل آب

http://sademesleab.persianblog.ir/post/7

یک پست ناخواسته و از سر ناسازگاری دوباره دنیای . دوستی دارم ناشناس . ناشناس ناشناس هم که نه ، عزیزی است که غرعۀ فال این بار به نامش زدند. محسن که از طریق وبلاگ. آدرس وب لاگ زیبای محسن :. چه خواهد کرد با من عشق؟ از تمامی عزیزانی که در این مدت دعا کردند ممنونم. دعایتان مستجاب شد و محسن به آرزویش رسید محسن همیشه میگفت:. گوشه ی چشم بگردان و مقدر گردان. ما که هستیم در این دایره ی سرگردان! دور گردید و به ما جرأت مستی نرسید. چه بگوییم به این ساقی ساغرگردان! این دعایی ست که رندی به من آموخته است. نه سبک تر گردان!

sademesleab.persianblog.ir

مناظره من و دل - ســـــاده مثـــل آب

http://sademesleab.persianblog.ir/post/8

مناظره من و دل. دل و دروازه بازش. بی حساب هر كه بيايد بی وقت. بی تشكر برود هر كه بخواهد هر وقت. د لكم د لک بيچاره. هر چه بوده است. به غارت برده اند. و توی ميزبان هم وقت وداع. رهزنان را به نظاره می نشستی! كه مبادا دست خالی بروند از كويت! هر چه بوده است به غارت بردند. همه آنچه كه يک عمر عشق اش خواندی. هر كه آمد اگرش منصف بود. اگرش از دل ما هيچ مطاعی نربود. طبق عادت اما به در و ديوارت. با نوک خنجر عشق يادگاری بنوشت. وتوی ميزبان را كه در اين واديه نامردان! بسی ضربتها كه نخوردی هر دم! چهار قفله ات كردم.

alir.blogfa.com

عشق بی پایان ما... - دوستت دارم

http://www.alir.blogfa.com/post/5

عشق بی پایان ما. بی تو من یه بی نشونم تو بده راه و نشونم. چهار چیز است که نمی توان آنها را بازگرداند. سنگ پس از رها شدن. حرف پس از گفتن. موقعیت پس از پایان. و زمان پس از گذشتن. نوشته شده در پنجشنبه یکم مهر ۱۳۸۹ساعت 11:12 توسط علی و رویا. سلام به همه ی دوستای گل نیتمون از ساختن این وبلاگ این بود که به دنیا ثابت کنیم که عشق فقط تو قصه ها نیست بلکه همه میتونن عشق و بیارن تو خونشون مثل من و علی. بچه ها ما میخواهیم تازه زندگیمون و شروع کنیم برامون دعا کنید تا بتونیم واسه همدیگه بهترین باشیم.

sademesleab.persianblog.ir

ســـــاده مثـــل آب

http://sademesleab.persianblog.ir/1385/10

تقدیم به بنفشترین آبجی دنیا سوشیانت. من مداد سیاه ، تو مداد سفید. من به برگ سیاه. تو به برگ سفید. در مجانب مرز نحس تا ابد. خطوط موازی کشید و کشید و . کشید. بین مان خط مرزی پلید بود. روی خط مرزی سیاه و سفید بود. این قانون هندسی ست:. خطوط موازی در ابد به هم می رسند. خدایا من و او ذره ذره تمام می شویم. به ابدیت چرا نمی رسیم؟ قلب عاشقمان را حراس نیستی خراش می کند. به ابدیت چرا نمی رسیم؟ بدن خسته مان را تراش نیستی تراش می کند. به ابدیت چرا نمی رسیم؟ از مدادهای رنگی کنارمان. که سالهاست تمام گشته اند. هزار سال ...

sademesleab.persianblog.ir

ســـــاده مثـــل آب

http://sademesleab.persianblog.ir/1385/12

مناظره من و دل. دل و دروازه بازش. بی حساب هر كه بيايد بی وقت. بی تشكر برود هر كه بخواهد هر وقت. د لكم د لک بيچاره. هر چه بوده است. به غارت برده اند. و توی ميزبان هم وقت وداع. رهزنان را به نظاره می نشستی! كه مبادا دست خالی بروند از كويت! هر چه بوده است به غارت بردند. همه آنچه كه يک عمر عشق اش خواندی. هر كه آمد اگرش منصف بود. اگرش از دل ما هيچ مطاعی نربود. طبق عادت اما به در و ديوارت. با نوک خنجر عشق يادگاری بنوشت. وتوی ميزبان را كه در اين واديه نامردان! بسی ضربتها كه نخوردی هر دم! چهار قفله ات كردم. ديگر ...

sademesleab.persianblog.ir

بازیه اینجا و آنجا ! - ســـــاده مثـــل آب

http://sademesleab.persianblog.ir/post/13

بازیه اینجا و آنجا! امشب پس از هزار سال بی خبری. پیک ات رسید . خبر آورد خسته ای. آنجا چه دیده ای؟ که خاموش و بی صدا. روی غریب و آشنا چشم بسته ای. از ما بریدی و از ما گسسته ای. آخرش بازی شروع شد . جدی تر از لحظات بودنت! اینجا که من و ما و روزگار. همراه خاطرات و کمی اشک و بوی برف. دلتنگ تر شدیم ز حجم نبودنت! آنجا چه دیده ای؟ دیگر بیا، بس است! اینجا هوا پس است! ساده جان چشماتو باز کن ببین که به عشق تو سادگی کردم باز . نوشته : ساده مثل آب. پيام هاي ديگران . ساده هاي دوست داشتني. شبهاي روشن ، روزهاي تيره.

alir.blogfa.com

عشق بی پایان ما... - یک داستان جالب

http://www.alir.blogfa.com/post/2

عشق بی پایان ما. بی تو من یه بی نشونم تو بده راه و نشونم. زن جوانی که در فرودگاه منتظر پروازش بود . چون هنوز چند ساعت به پروازش مانده بود تصمیم گرفت برای گذراندن وقتکتابی بخرد. او یک بسته بیسکوییت نیز گرفت روی یک صندلی نشست و با آرامش شروع به کتاب خواندن کرد. مردی در کنارش نشسته بود و روزنامه می خواند. وقتی که او اولین بیسکوئیت را به دهانش گذاشت متوجه شد که مرد نیز یک بیسکوئیت از بیسکوئیت های او برداشت و خورد. او خیلی عصبانی شد ولی چیزی نگفت. با خودش گفت بهتر است چیزی نگویم شاید اشتباه کرده. سلام به همه ...

sademesleab.persianblog.ir

امانت - ســـــاده مثـــل آب

http://sademesleab.persianblog.ir/post/5

پیرزن را می گویم. میرود تا که پس از این همه سال آخر بار. کودک گم شده اش را به امانت گیرد. با تنی خسته و تنها می رفت. با دلی پر امید. از خیابانی که بود،هم نام جوانش . وجوانی که به سرعت می تاخت. آب و گ ل رابه سر وچادر آن زن پاشید. پیرزن برد دو دستش بالا. زیر لب زمزمه ای کرد خدایا. به حق قاسم و یارانش. هر کجا هست جوانی به سلامت دارش. تا پس از این همه سال آخر بار. و ببین دسته گل ات را. با تنی خسته و تنها. یادش آمد که شبی از شبها. که پس از آن همه ماه اول بار. وپس از آن همه رنج. کودکی داد خدایش به امانت او را.