ashkroya.persianblog.ir

mystery-of-life.persianblog.ir

راز زندگی

http://mystery-of-life.persianblog.ir/1388/5

چرا هیچ کس نمی پرسد؟ روزایی که میگذرن . نوشته شده در دوشنبه ۱٢ امرداد ۱۳۸۸ساعت ٥:۱۳ ‎ب.ظ توسط شکوفه زندگی. تابش نور ماه روی چهره مردی چین خورده. درخشش ماه درون چشمانی خیس. چشمانی پر از گذشته ، از راز. نگاهی به دوردست دیروز. بسته شدن انگشتان دور دستان کودکی تنها ، دستانی ناامید. ظهور امید در دل. نوشته شده در دوشنبه ٥ امرداد ۱۳۸۸ساعت ٤:۳٧ ‎ب.ظ توسط شکوفه زندگی. ستاره ها را می شمارم تا آنجایی که بسته نشده اند چشمانم ، هنوز! چند ستاره در آسمان است؟ می دانم کسی نمی داند. سه گل نیلوفر شکفته اند ، تازه!

mystery-of-life.persianblog.ir

صدایی در بینهایت - راز زندگی

http://mystery-of-life.persianblog.ir/post/53

چرا هیچ کس نمی پرسد؟ روزایی که میگذرن . نوشته شده در یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۸ساعت ۱۱:٤۸ ‎ب.ظ توسط شکوفه زندگی. انگار کس دیگری نمی داند. از کنارم می گذرند. چیزی از صدا نمی فهمم. می دانم می خواند مرا می خواهد گذشتن از گذرگه دنیا را! دل از گذرگاه می کنم. از درخشش ستاره می گوید! سکوت عمیق بین کهکشان ها. اطرافم بسیار خلوت شده. گویی صدا همه اطرافم را فرا گرفته. با شوق جلو می روم. مبهوت از گفته هایش. آنجا هیچ کس نیست. تنها حس می کنم.

mystery-of-life.persianblog.ir

شاید - راز زندگی

http://mystery-of-life.persianblog.ir/post/54

چرا هیچ کس نمی پرسد؟ روزایی که میگذرن . نوشته شده در یکشنبه ۱٧ خرداد ۱۳۸۸ساعت ۱۱:٠٢ ‎ق.ظ توسط شکوفه زندگی. به اطراف ، به خودم . خودنمایی می کند ، صبر! شاید به سمتش روم . راه دیگری نیست . باز آغاز پیمودن راهی دشوار . باز هم با شکست . تلاشی ناامیدانه و زجری در مقابل . شبی که هستم و هستی ، ولی جدا از هم . بهتر است اینطور . هیچ نشانی نیست . هیچ دستی برای نجات . تنها صبر ، صبر و صبر در اوج پریشانی . التماس می کنم . برای وقوع معجزه ای ناجی . برای یاری دیدن از پاکی . اتفاقی نمی افتد . حق این است .

mystery-of-life.persianblog.ir

کسی نمی داند - راز زندگی

http://mystery-of-life.persianblog.ir/post/55

چرا هیچ کس نمی پرسد؟ روزایی که میگذرن . نوشته شده در دوشنبه ٥ امرداد ۱۳۸۸ساعت ٤:۳٧ ‎ب.ظ توسط شکوفه زندگی. ستاره ها را می شمارم تا آنجایی که بسته نشده اند چشمانم ، هنوز! چند ستاره در آسمان است؟ می دانم کسی نمی داند. سه گل نیلوفر شکفته اند ، تازه! عطرشان تمام حیاط را پوشانده ، دوباره! می دانم کسی نمی داند. امروز غروب آسمان رنگی خاص داشت تمام مدت به آن زل زده بودم. خواستم بپرسم چرا آسمان این رنگیست اما. می دانم کسی نمی داند. چرا وقتی می ترکد ، بغضم چشمانم می بارد تر می شود ، گونه ام؟ می دانم کسی نمی داند.

mystery-of-life.persianblog.ir

راز زندگی

http://mystery-of-life.persianblog.ir/1389/8

چرا هیچ کس نمی پرسد؟ روزایی که میگذرن . نوشته شده در پنجشنبه ٢٧ آبان ۱۳۸٩ساعت ٦:۱۱ ‎ب.ظ توسط شکوفه زندگی. اندکی پایین تر بیا مرا توان بالا آمدن نیست. بگو چگونه ناجی تاریکی شدی ، چگونه ایستادی ، نشکستی در اوج ظلمات. بگستران مهتابت را بر تن دریاها ، بر کوهساری که شاید آهو بچه ای در آن دنبال پناهیست. بر جنگلهایی انبوه ، در لانه سنجاب های کوچکی که در تاریکی تنها مانده اند به امید بازگشت مادری که هرگز باز نخواهد گشت. بتاب بر چشمانم و بگذار جادوی مهتابت چندین قطره بر کویر گونه هایم جاری سازد.

ezraaeell.persianblog.ir

دست نوشته های فرشته مرگ

http://ezraaeell.persianblog.ir/1387/11

دست نوشته های فرشته مرگ. به حرمت همه روزهای آفتابی. هنر این نبود که تو باشی و عاشقی کنی و وقت بگذاری ونوازشم کنی و خوش خلقانه گوش بدهی به دلخوریهای گاه گاه من . نه! ساعت ٧:٢۱ ‎ب.ظ روز سه‌شنبه ٢٩ بهمن ۱۳۸٧. بمون ولی به خاطر غرور خسته ام برو. برو ولی به خاطر دل شکسته ام بمون. به موندن تو عاشقم به رفتن تو مبتلا. شکسته ام ولی برو ، بریده ام ولی بیا. چه گیج حرف می زنم ، چه ساده درد می کشم. اسیر قهر و آشتی میون آب و آتشم. چه عاشقانه زیستم چه بی صدا گریستم. چه ساده با تو هستم و چه ساده بی تو نیستم.

ezraaeell.persianblog.ir

ezraaeell - دست نوشته های فرشته مرگ

http://ezraaeell.persianblog.ir/pages/1

دست نوشته های فرشته مرگ. وقتی مردا میگن . یعنی! برای من فرقی نمیکنه دیوار آشپزخونه چه رنگی باشه. یعنی : تا وقتی که آبی، سبز، زرد، صورتی، مشکی، یشمی، خاکستری، عنابی، سفید و . نباشه اشکالی نداره. این یه کار، مردونه است. یعنی : تو این کار هیچ منطق درستی نیست و تو هم سعی نکن دلیلی برایش پیدا کنی. میخواهی تو درست کردن شام کمکت کنم؟ یعنی : پس چی شد این شام؟ چرا رو میز آماده نیست. یعنی : این کار شدنی نیست و من کل روز رو برات کرکری می خونم وحالت رو می گیرم . بله عزیزم یا حتما حتما. زنم منو درک نمیکنه. یعنی : بذا...

yekghadamtato.persianblog.ir

او،آن مسافر - يك قدم تا تو

http://yekghadamtato.persianblog.ir/post/48

يك قدم تا تو. در روزهای کودکی ام باران می بارد. روی شیشه های امروز. لکه هایی تازه می بینم. که مثل خیال شب های رو به ستاره هی بزرگ می شوند. به راه های نیست می روند. به دنیا خیره می شوند. و مرا خیال می کنند. من از دریا می ایم. که لب هایم همیشه می خندند. من از برف می ایم که همیشه چتری با خودم. خیال می کنند او. من آن مسافری که از راه می رسم. از بزرگ شدن دنیا. حرفهای کسی نگفته می دانم. و مرگ برایم تعریف شده است. و می دانم که ماه. چند بار دنیا را به یاد آورده است. به راه دنیا می افتد. خیال می کند او. خیال رخ ت...

ezraaeell.persianblog.ir

دست نوشته های فرشته مرگ

http://ezraaeell.persianblog.ir/1387/5

دست نوشته های فرشته مرگ. شنیدن بلدم.حرف زدن بلد نیستم. خواندن بلدم.نوشتن بلد نیستم. دیدن بلدم.فهمیدن بلد نیستم. دوست داشتن بلدم.شمردن بلد نیستم. ساعت ٥:۳٥ ‎ب.ظ روز پنجشنبه ۳۱ امرداد ۱۳۸٧. چشماشو بست و مثل هر شب انگشتاشو کشید روی دکمه های پیانو . صدای موسیقی فضای کوچیک کافی شاپ رو پر کرد . روحش با صدای آروم و دلنواز موسیقی , موسیقی که خودش خلق می کرد اوج می گرفت . مثه یه آدم عاشق , یه دیوونه , همه وجودش توی نت های موسیقی خلاصه می شد . هیچ کس اونو نمی دید . همه , همه آدمایی که می اومدن و می رفتن. یه لحظه چ...

ezraaeell.persianblog.ir

پیش بسوی انتخابات......... - دست نوشته های فرشته مرگ

http://ezraaeell.persianblog.ir/post/60

دست نوشته های فرشته مرگ. ساعت ٧:٢٠ ‎ب.ظ روز شنبه ۱۸ آبان ۱۳۸٧. درباره : مردی که دیگه پاهاش رو زمین نیست! پروفایل مدیر : امید. به حرمت همه روزهای آفتابی. بدانی یا ندانی . دوشنبه ۱٦ دی ۱۳۸٧. دیگه کاری ازم برنمیاد . هم اغوشی های یک زن. زنانه ترین اعترافات حوا. خیال رخ تو (ستاره). باشگاه دانشجویان و متخصصان. این وبلاگ با قدرت پرشین بلاگ. راه اندازی شده است.