zemestanast.persianblog.ir
زمستان استزمستان است
http://zemestanast.persianblog.ir/
زمستان است
http://zemestanast.persianblog.ir/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Saturday
LOAD TIME
1.1 seconds
16x16
32x32
PAGES IN
THIS WEBSITE
9
SSL
EXTERNAL LINKS
772
SITE IP
46.224.2.182
LOAD TIME
1.141 sec
SCORE
6.2
زمستان است | zemestanast.persianblog.ir Reviews
https://zemestanast.persianblog.ir
زمستان است
دیکته اقلیت - زمستان است
http://zemestanast.persianblog.ir/tag/دیکته_اقلیت
نویسنده : پوریا سوری. ساعت ۱۱:۳۱ ب.ظ روز یکشنبه ۱۸ امرداد ۱۳٩٤. مروری بر دفتر شعر «دیکته اقلیت». اعترافی که سهم توست. شب، حکومت نظامی، وطنم، روزنامهنگاران، شنا، اعترافی که سهم توست، قطعه، کیش و مات، هر روز بارانی، برفنو، آزادی، خودکشی، هجاهای منقطع، دردهای موسمی، استعاره، باد میوزد، میتواند، بغض یا طناب، تخته، احضار روح، به مردهها برنخورد، شعر مرده است، حسرت، سرباز، سلولهای من، زیر سقف، مزرعه خانوادگی، خسرو گلسرخی، میخواهیم و فرجام. Laquo;خطوط میلهها از امروز جدایت کرده. چراغی است که در تاریکی.
دیکته ی اقلیت - زمستان است
http://zemestanast.persianblog.ir/tag/دیکته_ی_اقلیت
نویسنده : پوریا سوری. ساعت ۱۱:۳۱ ب.ظ روز یکشنبه ۱۸ امرداد ۱۳٩٤. مروری بر دفتر شعر «دیکته اقلیت». اعترافی که سهم توست. شب، حکومت نظامی، وطنم، روزنامهنگاران، شنا، اعترافی که سهم توست، قطعه، کیش و مات، هر روز بارانی، برفنو، آزادی، خودکشی، هجاهای منقطع، دردهای موسمی، استعاره، باد میوزد، میتواند، بغض یا طناب، تخته، احضار روح، به مردهها برنخورد، شعر مرده است، حسرت، سرباز، سلولهای من، زیر سقف، مزرعه خانوادگی، خسرو گلسرخی، میخواهیم و فرجام. Laquo;خطوط میلهها از امروز جدایت کرده. چراغی است که در تاریکی.
احضار روح - زمستان است
http://zemestanast.persianblog.ir/post/153
نویسنده : پوریا سوری. ساعت ٤:٢٦ ب.ظ روز یکشنبه ۱٤ آبان ۱۳٩۱. مدتی است کمتر شعر نوشته ام. این شعر را از گذشته نه چندان دور بخوانید. این صندلیها خیلی زیادند. برای نشستن رویشان چند نفری کم هستم. شاید اگر آن دیگری بودم. امروز با دستی پرتر به دیدارتان میآمدم. از تیره گربه سانان درنده گیام را به ارث بردهام. پیش از آن گیاهی بودهام. که زرافهها برای لذت گردنشان را تا من پائین میآوردند. بعد از آن هم میباید بوده باشم. زن بودنم را به خاطر نمیآورم. نمیدانم در آغوش. چند بار بوده ام. میان نشستن و رفتن.
تاریک روشنای امید - زمستان است
http://zemestanast.persianblog.ir/post/154
نویسنده : پوریا سوری. ساعت ٥:٤۸ ب.ظ روز چهارشنبه ٢٢ خرداد ۱۳٩٢. شعری برای تاریک روشنای امید. 4 سال پس از روز واقعه:. خروج باران از ریل. صلح را از آشیان کبوتر. جنگ را از باروت تفنگ اجدادی. همه را با خود می برد سیل. بلند شو از خیزابه های ولنگار. میزی برای شام آخر باقی نیست. تیغ را از گلوی ماهی. و پرچم را از کاکل خروس. خوش آمدی ای تاریکی امید. زین را از اسبی که ه ی نمی خورد بردار. بگذار دوشادوشت کمر راست کند. با درخت و باران و یال پریشان س م ضربه ها. مقابل انسان بی امید. پروفایل مدیر : پوریا سوری.
zemestanast - زمستان است
http://zemestanast.persianblog.ir/pages/1
نویسنده : پوریا سوری. ساعت ۱:٢٩ ب.ظ روز یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳٩۱. سلام، یک شعر تازه بخوانید از. همان تن هایی است. که سایه سایه از وجودت کم می شود. کنار تیربرق ایستاده ای. مردی هستی مثل تمام مردها که تیربرق ها به یاد دارند. حالا شانه هایت کمی افتاده تر. چند تاری مو سپیدتر. آه در انحنای گلویت نشسته. آه کشیده تریست از ارتفاع تیرهای برق و امتداد سیم ها. سرگردانی ات را در این جای پا. شناسنامه دار کرده است. امروز م هر تو بر سینه اش نشسته. کدام تن که تو از آن هی سر می زنی. می داند فردای کوچه خاکی است یا آسفالت!
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
9
ایــنـجــا حـیــات خـــلـوت نـیـسـت
http://www.majid-lavvaf.blogfa.com/8910.aspx
اینجا حیات خلوت نیست. در ما عجبی نیست که جزعیب نبیند/ آن را که هنرهیچ به جز بی هنری نیست. این روزا دنیا واسه من از خونمون کوچیکتره. باز عذر میخوام بابت دیر به روز کردنم. ماحصل این دیر کرد شعر سپیدی ست که به خوانشش مهمونتون می کنم. این شعر درجشنواره شعر پایداری و دفاع مقدس که ۳۰ آذر ماه برگزار شد رتبه دوم رو کسب کرد. منتظر نقدهای ارزشمندتون هستم:. در صفحه شناسنامه ام. نه پیراهن آستین بلندت به کار می آمد. نه کفش هایی که تو را یک روز به خیابان می برد. و به پاهایی که دادی. و جایش درخت کاشته اند فکر کنی.
طرف خانه سوان: August 2010
http://hrmirzadeh.blogspot.com/2010_08_01_archive.html
این یک وبلاگ شخصی است و ترجیح می دهم در اینجا فقط خودم باشم با تمام علاقه هایم. عکس، موزیک، سینما، محیط زیست و حیوانات و هر چیزی که در این دنیا مرا به لذت بردن وا می دارد در این وبلاگ خواهم داشت. من و اُلی. ه.ش. ۱۳۸۹ شهریور ۸, دوشنبه. کلا نه اینکه بخواهم خودم را گه کرده باشم و ادای روشن فکری درآورده باشم و از این حرف ها. فقط چند روز نبودم و این وبلاگ آپ نشد. این پیکاسا هم که فیلتر شده و خودم هم فیلتر شکن ندارم. به خاطر همین عکس نذاشتم. هیچ نظری موجود نیست:. پیوندهای مربوط به این پیام. 8207;اشتراک...
و خط زد آخر صفحه نوشت از اول... - اتفاق
http://mehrmanesh.blogfa.com/post-71.aspx
و خط زد آخر صفحه نوشت از اول. گرفت فال و به من گفت که فراق افتاد. خیال کردم و یک روز اتفاق افتاد. شبیه دانه ی برفی سفید و سرگردان. هوای سرد به من خورد و در اجاق افتاد. به تخته های پر از مهره فکر می کردم. به آتشی که از آن شور و اشتیاق افتاد. کسی نشست کنارم دوباره طاس انداخت. نگفت جفت من است و ندید طاق افتاد. کسی نبود ،کسی که خیال می کردم. کسی که آمد و یک روز اتفاق افتاد. نشست پشت همین پنجره که میبینی. و باغ مثل من از چشم این اتاق افتاد. نوشته شده در شنبه چهارم دی ۱۳۸۹ساعت 18:23 توسط مهری مهرمنش.
و خط زد آخر صفحه نوشت از اول...
http://mehrmanesh.blogfa.com/8808.aspx
و خط زد آخر صفحه نوشت از اول. باید که شبی چشم تو را قاب بگیرم. یک بوسه از این پنجره در خواب بگیرم. چشم تو کندوی عسل تا. یک شیشه غزل از عسل ناب بگیرم. بیدار شوی من بغل دست تو باشم. بی تاب شوم پیش دلت تاب بگیرم. ماهی بشوی سر بخوری بعد تو را من. قلاب بیاندازم و از آب بگیرم. سرکش تر از آنم که تصور کنی اما. عشق است اگر نور ز مهتاب بگیرم. نوشته شده در پنجشنبه چهاردهم آبان ۱۳۸۸ساعت 11:31 توسط مهری مهرمنش. دریا همان ،دریای نا آرام و طوفانیست. ماهی سیاه قصه ی دریاچه ها هستم. سميرا(گيسو تر از باران).
و خط زد آخر صفحه نوشت از اول...
http://mehrmanesh.blogfa.com/8811.aspx
و خط زد آخر صفحه نوشت از اول. تنم را توی ساحل دفن می کنم. باد صدف ها را توی گوشم می پیچاند. و من در آواز مرد بندری گم می شوم. ماه دارد می افتد توی دلم. سرم را به باد نه! به ماهی ها می بخشم. نوشته شده در پنجشنبه بیست و دوم بهمن ۱۳۸۸ساعت 0:20 توسط مهری مهرمنش. می خواهم از خودم بزنم بیرون بارانیم را پیدا نمی کنم. توی خانه می مانم. و ابر ها را دسته بندی می کنم. سیاه هایی که تو از آنها افتادی خیلی خیلی بیشترند! ترس برم می دارد. آنوقت حتما سیل می آید. و من شنا بلد نیستم. حتی اگر روسری قرمزم را آب با خود ببرد.
درد مشترك
http://www.0098123.blogfa.com/8903.aspx
من درد مشتركم ، مرا فرياد كن. کجاست جای تو در جمله ی زمان؟ که پیش از این؟ که بعد از آن؟ و با چه قید بگویم که" دوستت دارم "؟ چقدر دلخورم از این جهان بی موعود . از این زمین که پیاپی. از آسمان که هنوز . جهان چه نقطه ی پوچی ست خالی از نام ات. پر از همیشه . همین طور . از همان . که هنوز. ولی تو - حتما " - ی و اتفاق می افتی. ولی تو - باید - ی ای حس ناگهان که هنوز . در آستان جهان ایستاده چون خورشید . همان که می دهد از ابر ها نشان که هنوز . شکسته ساعت تقویم و پاره پاره شده. به جستجوی کسی آن سوی زمان که هنوز .
درد مشترك - ببینیم چه داریم و چه نداریم
http://www.0098123.blogfa.com/post-29.aspx
من درد مشتركم ، مرا فرياد كن. ببینیم چه داریم و چه نداریم. Today we have bigger houses and smaller families, more conveniences but less time. ما امروزه خانه های بزرگتر اما خانواده های کوچکتر داریم، راحتی بیشتر اما زمان کمتر. We have more degrees but less common sense, more knowledge but less judgment. مدارک تحصیلی بالاتر اما درک عمومی پایین تر، آگاهی بیشتر اما قدرت تشخیص کمتر داریم. We have more experts but more problems, more medicine but less wellness. Ve learned how to make a living but not a life, we?
کویرستان " محمد جلیل مظفری "
http://www.sherkadehkavir.blogfa.com/9201.aspx
کویرستان محمد جلیل مظفری. اگر در کوی قلاشی مرا یک بار بارستی . مرا بر دل درین عالم همه دشخوار خوار هستی. در آستانۀ رویش بیست و هشتمین لاله. ازپشت پرچین های فروردین می آیم. با نوزادی در آغوش. و دیوانی در دست. به کوچه های تاریک شهری می رسم. در حوض هایشان شراب انبار می کنند. و چشم هایشان/ خمار است و خواب آلود. شهری که سکوتی تلخ. نبض ثانیه هایش را پر می کند. *. دستی باستانی/ با تیشه ای عتیق. نبرد شیرینی را با صخره آغاز کرده است. تا کتیبۀ "داریوش" را جلایی دهد. و دروغ ( گئومات مغ) *. را بر ملا سازد. کاشکی تو ...
ایــنـجــا حـیــات خـــلـوت نـیـسـت
http://www.majid-lavvaf.blogfa.com/9003.aspx
اینجا حیات خلوت نیست. در ما عجبی نیست که جزعیب نبیند/ آن را که هنرهیچ به جز بی هنری نیست. ثابت بکن: هستم که من ثابت کنم: هستی. حال همه ما خوب است. یه جورایی باز احساس میکنم که دیر کردم و بابت این دیر کردم از همتون عذر میخوام. دوس ندارم توی این پست زیاد حرف بزنم. پس دعوتتون میکنم به خوانش یک شعر دیگه از خودم:. که هم خانه ات می شود. سر یک میز می نشیند. در تختخوابت نفس می کشد. و آنقدر می ماند. که موهایت رنگ می بازند. سطرهای بعدی این شعر هم. چیزی را عوض نخواهد کرد. حوصله ات ترک بر می دارد. سطرهای بعدی این شعر.
ایــنـجــا حـیــات خـــلـوت نـیـسـت
http://www.majid-lavvaf.blogfa.com/9001.aspx
اینجا حیات خلوت نیست. در ما عجبی نیست که جزعیب نبیند/ آن را که هنرهیچ به جز بی هنری نیست. تو نزدیکی به من هر لحظه اینجا. من خواب دیده ام / خواب دیده ام . با سبزترین و آفتابی ترین درودها. سال جدید رو به همه ی شما دوستان گلم تبریک میگم. بذاریم زمان همه چیز و قضاوت کنه! تشکر میکنم از تموم دوستان عزیزم( مجازی ) که توی این مدت یک لحظه هم من وتنها نذاشتند تا یک بار دیگه ایمان بیارم هنوز زنده هستم و هنوز کسانی رو دارم که به یادم باشند. منم همیشه به یاد همتون هستم. بذار دستات و تو دستای سردم. به سراغت می آید.
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
772
مربی
نوشته شده : یکشنبه هجدهم مرداد ۱۳۹۴ و ساعت 3:10به دستان مهدیه محمدی صادق. نوشته شده : یکشنبه هجدهم مرداد ۱۳۹۴ و ساعت 2:49به دستان مهدیه محمدی صادق. برای مخفی کردن درايو و جلوگيری از نمايش آن در My Computer اين کارها را انجام دهيد :. ۱-وارد محيط Registry Editor شويد . ۲-ميسر Hkey-local-Machine/software/microsoft/windows/currentversion/policies/Explorer رادنبال کنيد . نوشته شده : چهارشنبه سیزدهم آبان ۱۳۸۸ و ساعت 10:54به دستان مهدیه محمدی صادق. حذف Recycle Bin از روی Desktop. توجه : قبل از اين کار حتما از ر...
عشق را عاشقیت لازم است....
اي دوستان بي وفا * * * از غم بياموزيد وفا * * * غم با آن همه بيگانگي. هرشب به من سر مي زند. عشق را عاشقیت لازم است. ای کاش معشوقه زعاشق طلب جان میکرد تا که هر بی سرو پایی نشود یارکسی. پسری رهگذر زندگی ام. ساکم از خاطره ها پر شده است. دردها در دل من می رقصند. من پر از حادثه ام. آرزو دارم من که سرا پا بشوم آرامش. آرزو دارم من که سرا پا بشوم آزادی. پاهایم سیر از خستگیند. فکرهایم متفاوت شده اند. غصه ها می میرند. با تشکر از نظرات شما . اضافه به علاقه منديها. وضعيت در ياهو مسنجر:. نويسنده اصلي وبلاگ :. ما همه ...
زمستانم
سیاه نامه های روز و شبهای خستهء جاری. نویسنده : م.ناامید. ساعت ۱٠:٤۳ ق.ظ روز جمعه ٤ بهمن ۱۳٩٢. دلتنگی خون مینوشد از رگ های عمر. نویسنده : م.ناامید. ساعت ۱٠:٤٢ ق.ظ روز جمعه ٤ بهمن ۱۳٩٢. سخت است اینکه ,روزی بفهمی ارزشمندترین داشته های زندگی ات را,قلبت,احساست,اعتمادت و در نهایت هستی ات را نه به تاوان دشمنی با دشمن که به پای عشق به دوست باختی.قصهء دردناکی که مادر بزرگ هیچوقت برایت تعریف نکرده بود. نویسنده : م.ناامید. نویسنده : م.ناامید. نویسنده : م.ناامید. نویسنده : م.ناامید. نویسنده : م.ناامید. ساعت ±...
کوچه علی چپ
همه عالم به تو میبینم و این نیست عجب. بیا هر چه که داریم برای هم بنویسیم،. هر چقدر میتوانیم برای هم گریه کنیم،. هر چقدر که دلمان میخواهد درد دلهایمان را تکرار کنیم. آدمهایی هستند که حتی تکراری بودن هم را دوست دارند،. آدمهایی هستند که دلشان لک میزند برای دو دقیقه بیشتر خندیدن با هم. بیا نیمه شبهای تاریک از کابوس هایمان بلند شویم و به جای گشتن همدیگر در رختخوابمان، از خدا بخواهیم آرامشی به دلهایمان بدهد. نوشته شده در چهارشنبه 24 دی1393ساعت 22:18 توسط شیرین. دوباره اردیبهشت از راه می آید. کسی می آمد که به ج...
زمستان است ...
Monday, January 15, 2007. قرار قرار قرار قرار. موسسه ی خیریه پیام امید ، یه بازارچه ی خیریه داره هر سال که توش پر از خوردنی و مسابقه و جایزه و . ایناس. بلاگر ها هم همیشه از این فرصت سواستفاده می کنن و یه غرفه اونجا می گیرن و قرار وبلاگی میزارن و از این حرفا. امسال هم از اونجایی که قرار وبلاگی های بزرگمون برمیگرده به عهد چپق! تصمیم بر این شد که یه قرار وبلاگی بزرگگگگگگگگگگگ بزاریم و همه بیان. پس یادتون نره . روزاش هم 3 و 4 اسفنده. قرار ما ساعت 2 بعدازظهر چهارم اسفند (روز دوم) هست. بی وزن سرود .
زمستان است
نویسنده : پوریا سوری. ساعت ۱۱:۳۱ ب.ظ روز یکشنبه ۱۸ امرداد ۱۳٩٤. مروری بر دفتر شعر «دیکته اقلیت». اعترافی که سهم توست. شب، حکومت نظامی، وطنم، روزنامهنگاران، شنا، اعترافی که سهم توست، قطعه، کیش و مات، هر روز بارانی، برفنو، آزادی، خودکشی، هجاهای منقطع، دردهای موسمی، استعاره، باد میوزد، میتواند، بغض یا طناب، تخته، احضار روح، به مردهها برنخورد، شعر مرده است، حسرت، سرباز، سلولهای من، زیر سقف، مزرعه خانوادگی، خسرو گلسرخی، میخواهیم و فرجام. Laquo;خطوط میلهها از امروز جدایت کرده. چراغی است که در تاریکی.
زندگی فرصت لمس لحظه هاست...
زندگی فرصت لمس لحظه هاست. زندگی . چون قفسی است . قفسی تنگ . پر از تنهایی . و چه خوب است . لحظه غفلت آن زندانبان . بعد از آن هم پرواز. نوشته شده در نوزدهم فروردین ۱۳۸۹ساعت توسط یه دختر. امشب روی برف های سفید در سایه خودم می نشینم. تا غم های زمستانی ام را به دست تاریکی شب بسپارم. و تمام ناگفته های دلم را نذز آرزوهای شما می کنم. امشب با راز صدای نی لبک عابر کوچه شریک می شوم. و از فردا تمام ثانیه ها را به یاد عشق تشییع می کنم. امشب به انتظار می مانم تا صبح فردا طلوع کند. امشب هم گم کرده ام هم گم شده ام.
:. حس خوب با تو بودن .:
حس خوب با تو بودن .:. یادم تو را هیچگاه فراموش نمی شود. سلام دوستانی که هنوز به این خونه تاریک سر میزنن لطفا اعلام حضور کنن. آنه شرلی چرا اومدی که دوباره بری . منتظرتم! سلام سال نو همگی مبارک. آنه نمیدونم همونی هستی که باید باشی . یا . یا فقط یه اشتباه بزرگ. Fri 9 Jan 2015. من همانم که تو در زمزمه ات میگفتی . کاش می بود و مرا تا به سحر می بوسید . Wed 10 Sep 2014. زندگی من همان لیموی شیرینی بود. منظورم تو نبودی . ناراحت نشو از من . ممنون محبتت هستم . [گل]. Fri 4 Jul 2014. بی خیال این پست. Tue 13 May 2014.
زمستان سرد...
دختران با حجاب ستاره های آسمانی. کد تغییر شکل موس وبلاگ. 1575;لکسا. اینجا همه چی قاطی پاتیه! سه شنبه پنجم اسفند ۱۳۹۳ 21:48حانی جون. بهار های شگفتی در راهند. فردا گلی می شکفد. که بادها را پر پر می کند. پنجشنبه هفتم اسفند ۱۳۹۳ 23:52حانی جون. به ب هشت ز هرا مﮯ ر وم. از کنار عکس ها ع بور مﮯ کن م. چاد رم را روی س ر م محکم مﮯ کن م. و زیر لب مﮯگوی م. دشم ن قلبت را ن شانه گ رفت. و اسلحه ا ت را ب ر ز مین انداخت. من تا زنده ا م نمﮯ گ ذار م. ا فکار م را ن شانه بگیر د و چآد ر م را ب ر ز مین انداز د. درمان " نامرد ".
خط خطی های مادرانه
خط خطی های مادرانه. دیگر چیزی از زمستان باقی نمانده . تمام می شود . بهار می آید! چند روز بود که میخواستم ببرمت پارک، این روزها اینقدر تو خونه مونده بودی کلافه و بد اخلاق شده بودی. مامان هم که دیگه نمیتونست ببردت بیرون. بنابراین من باید میبردمت. خسته بودم و بی حوصله و طبق معمول از یه موضوع بی اهمیت کاری عصبانی. بابا اگه تو خوشحال باشی منم خوشحال میشم. نمیدونم من دارم تو رو بزرگ میکنم یا تو منو. من با اومدن تو هر روز بزرگتر میشم. من قطعا امروز آدم بهتریم و به خاطر این ازت ممنونم عسلم. نوشته شده توسط سعید.
خاموش OFF
شايد دنيا فراموشی گرفته. شاید صدای دلتنگی هایم. شاید دیده پریا زیباتر بود که شکسته تر از. شاید کابوس شبهایم از. نوشته شده در چهارشنبه شانزدهم مرداد 1392ساعت 3:23 توسط جواد. از روزهای طولانی ست. تک تک ثانیه های عمرم پیرشدند. اما باران نم نم نیامد. شاید ابری در آسمان تنهاییم. شاید قیطره ی عمرما صافی شکان بود. شاید تکرار ثانیه های عمرم بوی تنفر. دراین حجله ی زمان دیده ی پریا گذشت. اما شکاف ما غم ماند وغم ماند و شکست . نوشته شده در چهارشنبه نهم مرداد 1392ساعت 2:21 توسط جواد. Design By : LoxTheme.com.