zarnani.blogfa.com

gham.blogfa.com

غم - انتظار

http://www.gham.blogfa.com/post/8

انقدر درد درون را در دل خود ریختم.تا که خود با درد هستی سوز خود امیختم. نوشته شده در پنجشنبه هفتم مهر ۱۳۸۴ساعت 0:36 توسط پروین. از بس كف دست بر جبين كوبيدم تا بگذر ازس رم ، پريشاني من نقش كف دست! محو شد ، ريخت به هم شد چين و شكن ، به روي پيشاني من.

gham.blogfa.com

غم -

http://www.gham.blogfa.com/post/12

انقدر درد درون را در دل خود ریختم.تا که خود با درد هستی سوز خود امیختم. انقدر درد درون را در دل خود ریختم. تا که خود با درد هستی سوز خود امیختم. تا جدا ماند من در من ز هر بیگانه ای. از تو هم ای عشق بی فرجام من بگریختم. برگ زردی بودم و در تند باد حادثات. بر تن هر شاخه ی بی ریشه ای اویختم. نوشته شده در جمعه هشتم مهر ۱۳۸۴ساعت 21:26 توسط پروین. از بس كف دست بر جبين كوبيدم تا بگذر ازس رم ، پريشاني من نقش كف دست! محو شد ، ريخت به هم شد چين و شكن ، به روي پيشاني من.

gham.blogfa.com

غم -

http://www.gham.blogfa.com/post/18

انقدر درد درون را در دل خود ریختم.تا که خود با درد هستی سوز خود امیختم. تا به کی باید رفت ازدیاری به دیاری دیگر. از بهاری به بهاری دیگر. هر زمان عشقی دیاری دیگر. کاش ما ان دو پرستو بودیم. نوشته شده در جمعه پانزدهم اردیبهشت ۱۳۸۵ساعت 16:48 توسط پروین. از بس كف دست بر جبين كوبيدم تا بگذر ازس رم ، پريشاني من نقش كف دست! محو شد ، ريخت به هم شد چين و شكن ، به روي پيشاني من.

gham.blogfa.com

غم - دلم می میرد...

http://www.gham.blogfa.com/post/22

انقدر درد درون را در دل خود ریختم.تا که خود با درد هستی سوز خود امیختم. تاحجم زیبایی های دنیا رابه توتقدیم کنم! من بیش از این تاب نبودنت را ندارم. تا ابدیادمرادر صندوقچه ی دلت میگذاری. پس چرا امروز حتانام مرا هم از یاد برده ای. تا زنبق های ابی دلتنگی برایم اشک بریزند؟ تو می دانی خانه ی دلم کجاست. پس برایم بنویس که هنوز. بوی زلف های بیقرارم رااز یادنبرده ای! دلم می میرد.برگرد! نوشته شده در دوشنبه پنجم تیر ۱۳۸۵ساعت 12:53 توسط پروین. از بس كف دست بر جبين كوبيدم تا بگذر ازس رم ، پريشاني من نقش كف دست!

gham.blogfa.com

غم -

http://www.gham.blogfa.com/post/7

انقدر درد درون را در دل خود ریختم.تا که خود با درد هستی سوز خود امیختم. نوشته شده در چهارشنبه ششم مهر ۱۳۸۴ساعت 23:47 توسط پروین. از بس كف دست بر جبين كوبيدم تا بگذر ازس رم ، پريشاني من نقش كف دست! محو شد ، ريخت به هم شد چين و شكن ، به روي پيشاني من.

gham.blogfa.com

غم -

http://www.gham.blogfa.com/post/10

انقدر درد درون را در دل خود ریختم.تا که خود با درد هستی سوز خود امیختم. گفتم که بعد از ان همه محنت. ان عشق و ان دنیای محبت. ان سر به زانو گفتن وزاری. ان عشق و ان دلداده و یاری. تو مرا تنها نگذاری. گفتم پس از ان بی خبری ها. ان گریه ها دیوانه گری ها. گر جان ز شیدایی به لب اری. جز من به یاری دل نسپاری. تو مرا تنها نگذاری. تا دلم مست ومدهوش تو شد. گلشن عشقم اغوش تو شد. گفتم که به یاری تو مرا تنها نگذاری. هر زمان بردی نام دگران. چون مرا دیدی از غم نگران. گفتی که به جز من نگهان. دلداده نداری تو مرا تنها نگذاری.

gham.blogfa.com

غم - من یک شبه مهمانم.....

http://www.gham.blogfa.com/post/11

انقدر درد درون را در دل خود ریختم.تا که خود با درد هستی سوز خود امیختم. من یک شبه مهمانم. با یاد عزیزانم این قوم پریشانم با زخم تن وجانم می ایم و گریانم. از خانه ویرانم با حسرت پنهانم می ایم و می دانم من یک شبه مهمانم. گر یو سف تبعیدی درحسرت کنعانم گرهمنفس یعقوب ان پیر پریشانم. تا مرحم پیراهن برزخم دوچشمانم دردایره حسرت میچرخم ومی خوانم. من یک شبه مهمانم. ای همنفست خورشید درظلمت این تبعید ای مرحم تو امید بر زخم تن وجانم. ای دست اسایش ای پاسخ هر خواهش تو ساحل ارامش من موج پریشانم. رو سوی تو اوردم.

gham.blogfa.com

غم - دیوانه؟؟؟؟؟

http://www.gham.blogfa.com/post/6

انقدر درد درون را در دل خود ریختم.تا که خود با درد هستی سوز خود امیختم. تو که درد دل دیوانه من می دانی چند دور از تو خورم خون جگر پنهانی. عاشق عشقمو دیوانه دیوانگی ام منما راه که دارد سر سرگردانی. فکر من باش شبی ور نه بیایدروزی که تو هم نیزبه درمان دلم درمانی. نوشته شده در چهارشنبه ششم مهر ۱۳۸۴ساعت 19:6 توسط پروین. از بس كف دست بر جبين كوبيدم تا بگذر ازس رم ، پريشاني من نقش كف دست! محو شد ، ريخت به هم شد چين و شكن ، به روي پيشاني من.

gham.blogfa.com

غم -

http://www.gham.blogfa.com/post/14

انقدر درد درون را در دل خود ریختم.تا که خود با درد هستی سوز خود امیختم. مژده امدنت را چه کسی. با خود خواهد اورد؟ باد یا قاصد شوم. نوشته شده در چهارشنبه بیست و پنجم آبان ۱۳۸۴ساعت 19:40 توسط پروین. از بس كف دست بر جبين كوبيدم تا بگذر ازس رم ، پريشاني من نقش كف دست! محو شد ، ريخت به هم شد چين و شكن ، به روي پيشاني من.

gham.blogfa.com

غم -

http://www.gham.blogfa.com/post/17

انقدر درد درون را در دل خود ریختم.تا که خود با درد هستی سوز خود امیختم. خیلی تنهام خیلی تنهام چه کنم. ای خدا باکوه غمهام چه کنم. سلامی دوباره به وبلاگ نویسان و خوانندگانش:. نمیدونم از چی بگم از کی بگم از خدا جون بگم که روز به روز مارو بیشتر تحویل میگیره و. بیشتر مارو اذیت میکنه قربونش برم چرا فقط گیر داده به من؟ البته شکرش میکنم فقط میخوام صبرشم بده. امروز با فرشته جونم حرف زدم و اونم از تنهایی در اوردم. یکی میخواد منو از تنهایی در بیاره. هی هی هی هی. چه کنیم اینم یه جور بد شانسیه خدا به ما صبر بده هوارتا.