yenevisandeh.blogfa.com

art4arch.blogfa.com

???

http://www.art4arch.blogfa.com/9205.aspx

بخوانید من را ، اما قضاوت نکنید لطفا! اسکارلت اهارا ، عمه هتی ، جودی آبوت و شورین! همین 2-3هفته پیش بود که داشتم کشو وسایل دوست داشتنی ام و مرتب می کردم که چشمم افتاد به سنجاق سینه ی صدفی ام! رو به مامان کردم و گفتم یادت چقدر عاشق این بودم که من هم مثل خانوم های قصه های جزیزه از این سنجاق سینه ها بزنم به لباسم و با یادآوری آن روزها کلی خندیدیم . همیشه جز آرزوهام این بوده که تو یه دهکده زندگی کنم! و البته جودی عزیز که همیشه با دیدنش فکر می کردم چرا باید با مانتو و مقنعه به مدرسه بروم! و چرا جودی آبوت مو ق...

art4arch.blogfa.com

???

http://www.art4arch.blogfa.com/9204.aspx

بخوانید من را ، اما قضاوت نکنید لطفا! ما اینیم ، بله! جونم براتون بگه که از زمانی که فارغ التحصیل و بی کار شدم مسلما زمان زیادی را در خانه صرف می کنم ، صرف که نه تلف می کنم! تجربه ثابت کرده من از آن دست آدم هایی هستم که در شرایط سخت بهتر برنامه ریزی می کنم و صد البته آن هم به خاطر اجبار ، یادمه دوران کنکور ناپیوسته یه استاد داشتیم که همیشه می گفت این شیرین باید زور بالا سرش باشه خلاصه اینکه خدا رحمتش کنه اردشیر خان و که گل گفت و من تازه با خودم کنار امدم که اینجور آدمی هستم . نه جدا زشت نیست؟ نوشته شده د...

art4arch.blogfa.com

???

http://www.art4arch.blogfa.com/9207.aspx

بخوانید من را ، اما قضاوت نکنید لطفا! دلم این روزها چیزهای بی خود و باخود زیادی می خواهد . دلم یک عشق بزرگ می خواهد،نه! دلم یک عشق بزرگ حقیقی می خواهد.عشقی که بشود بهش تکیه کرد، که عاشقش بود! که دورش نزد، که . عشقی که بشود لااقل اسمش را عشق بگذارم و خجالت نکشم از این که بلند فریاد بزنم عاشقم، از همان عشق هایی که یک در میلیون اتفاق می افتد . اما من همین حالا از خدا خواستم و نیت اش را کردم . همان یک در میلیون را می گویم . از آن عشق هایی می خواهم که چشمانم قفل شود، اما زبانم بند نیاید و بیشتر از قبل بجنبد!

art4arch.blogfa.com

???

http://www.art4arch.blogfa.com/9209.aspx

بخوانید من را ، اما قضاوت نکنید لطفا! الان دارن یکی از همسایه هامون و تشیع جنازه می کنن . منم هندزفری گذاشتم تو گوشم که صدای گریه هاشون و نشنوم . خیلی سخته، خدا بهشون صبر بده . نوشته شده در دوشنبه یازدهم آذر ۱۳۹۲ساعت ۸:۴۱ قبل از ظهر توسط? كتاب مسافر.مي پرسي كتاب مگه سفر مي كنه؟ به من بگو الهام (الهام کاظمی). خیابان شصت و ششم(مینو). خنده های صورتی(فریبا دیندار). دفتر تجربه ها(سارا باقري). وقتی ما بودیم،هیشکی نبود(لادن حیدری). دستخط یک مطبوعات (علی مطبوعات). این دختر حرف نمی زند.

art4arch.blogfa.com

???

http://www.art4arch.blogfa.com/9206.aspx

بخوانید من را ، اما قضاوت نکنید لطفا! من هیچ وقت عادت نداشتم خودم را با کسی یا کسی را با چیزی مقایسه کنم. به نظرم اوج حس بد یک آدم می تواند همین باشد که بنشیند یک گوشه و به موفقیت آدم ها نگاه کند و حسرت بخورد. همیشه خدا را شکر کردم که هیچ وقت حسرت نخوردم، هیچ وقت به خاطر چیزی که تو داشتی و من نداشتم حسرت نخوردم، پرو تر از این حرف ها بودم و شاید هستم. و من نمی دانم چه جوابی بهش بدهم و واقعا هم نمی دانم! نوشته شده در جمعه بیست و دوم شهریور ۱۳۹۲ساعت ۱۷:۵۲ بعد از ظهر توسط? خدا حرف می زند. اینکه یک بار دیگه ب...

art4arch.blogfa.com

???

http://www.art4arch.blogfa.com/9203.aspx

بخوانید من را ، اما قضاوت نکنید لطفا! آقای رییس جمهور شما در قبال همه ما مسئولید. امروز بالاخره رایمان را پس گرفتیم ، اما باز هم بخش اعظم غم امان را نکاست ، هنوز هم مرهم دل سوخته امان نشده . هنوز هم غم نداها و سهراب ها بر دلمان است ، هنوز هم دلمان سیاه است و چشمانمان خون . هنوز هم هیچ کداممان شب اعلام آرا دکتر را فراموش نکرده ایم! هنوز هم در شک سرشماری کذایی 88 مانده ایم . هنوز هم باور نداریم . پن : راستی هیچ وقت بنفش رنگ مورد علاقه من نبوده ، سبز اما چرا . خودم هم نمی دانم . گاهی باید با سرنوشت کنار آمد...

art4arch.blogfa.com

???

http://www.art4arch.blogfa.com/9202.aspx

بخوانید من را ، اما قضاوت نکنید لطفا! ما لباس 5 سال پیش را بخاطر مد نبودن نمی پوشیم ، ولی فرهنگ کهنه 5 هزار سال پیش را همچنان حفظ می کنیم . نوشته شده در دوشنبه سی ام اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت ۲۲:۴۱ بعد از ظهر توسط? خیلی وقت ها رشک برانگیز اند . نوشته شده در یکشنبه بیست و نهم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت ۲۲:۴۱ بعد از ظهر توسط? گاهی فقط باید لبخند بزنی و بگذری از کنار بعضی آدم ها . نوشته شده در پنجشنبه بیست و ششم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت ۱۲:۴۶ بعد از ظهر توسط? اما من فقط لبخند می زنم . آدم ها حرف می زنند. دعوا می کنند ،. شاید هم یک...

art4arch.blogfa.com

???

http://www.art4arch.blogfa.com/9208.aspx

بخوانید من را ، اما قضاوت نکنید لطفا! امشب رفتم یه خونه ای که عین تو فیلما بود! از اون فیلما که توش خانوما برای مراسم محرم دور هم جمع میشن و . همه چیش به شدت من و یاد قذیما انداخت و نمی دام چرا . چایی خوردن تو استکان و نعلبکی. یه خانوم جلسه ای مهربون. یه صاحب خونه ماه . نوشته شده در پنجشنبه بیست و سوم آبان ۱۳۹۲ساعت ۲۲:۴۸ بعد از ظهر توسط? نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم آبان ۱۳۹۲ساعت ۱۶:۴۴ بعد از ظهر توسط? خواستم بگم حالم بهتره . :-D. آخر یک روزی این وبلاگ غرغرو را به یک وبلاگ فان تبدیل می کنم! اینکه تا ...