torobche23.mihanblog.com

torobchetar.mihanblog.com

torobche tar - اگر عشق نبود...

http://torobchetar.mihanblog.com/post/14

اگر از عشق میشه قصه نوشت. میشه از عشقه تو گفت. نبود به کدامین بهانه ای می خندیدیم و می گریستیم؟ کدام لحظه های ناب. را اندیشه می کردیم؟ چگونه عبور روزهای تلخ. را تاب می آوردیم؟ بی گمان پیشتر از اینها مرده بودیم اگر عشق. میشه قصه نوشت. میشه از عشقه. نوشته شده در 1389/06/3 ساعت 05:14 توسط parsa. می خواستم زندگی کنم، راهم را بستند. ستایش کردم، گفتند خرافات است. عاشق شدم گفتند دروغ است. گریستم، گفتند بهانه است. خندیدم، گفتند دیوانه است. دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم. آیا ما هنوز انسان هستیم؟

torobchetar.mihanblog.com

torobche tar - فاصله

http://torobchetar.mihanblog.com/post/13

اگر از عشق میشه قصه نوشت. میشه از عشقه تو گفت. عشقهای معمولی را از بین میبرد. اما عشق های واقعی و همیشگی را شدت میبخشد وزیادتر میکند. مانند باد که شمع را خاموش میکند وآتش را شعله ور میسازد. میشه قصه نوشت. میشه از عشقه. نوشته شده در 1389/06/2 ساعت 05:13 توسط parsa. می خواستم زندگی کنم، راهم را بستند. ستایش کردم، گفتند خرافات است. عاشق شدم گفتند دروغ است. گریستم، گفتند بهانه است. خندیدم، گفتند دیوانه است. دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم. حرفهای ناتمام،نوشته های دکتر علی شریعتی. آیا ما هنوز انسان هستیم؟

torobchetar.mihanblog.com

torobche tar - شیطنت عشق

http://torobchetar.mihanblog.com/post/20

اگر از عشق میشه قصه نوشت. میشه از عشقه تو گفت. بگذار تا شیطنت عشق ,چشمان تو را بر عریانهای خویش بگشاید. هر چند حاصلی جز رنج وپریشانی نداشته باشد,اما كوری را هر گز به خاطر ارامشش تحمل مكن. بالاخره،انسانی که در عشق میگدازد و با خدا بیعت کرده است،و در توحید حصار گرفته و جان جامه تقوی به تن دارد و به عرفان میبیند و به حکمت میفهمد و به دعا میخواهد و از عبادت به جوهر ربوبیت میرسد و در عشق میگدازد و در امر و نهی و هجرت و جهاد خود، انسان و جهان را دگر گونه میسازد. نوشته شده در 1389/06/14 ساعت 21:05 توسط parsa.

torobchetar.mihanblog.com

torobche tar - مطالب مهر 1389

http://torobchetar.mihanblog.com/post/archive/1389/7

اگر از عشق میشه قصه نوشت. میشه از عشقه تو گفت. به من محبت کن! کویر تشنه ی باران است. به من محبت کن! که ابر رحمت اگر در کویر می بارید. به جای خار بیابان. وبوی پونه ی وحشی به دشت بر می خاست. بیا که من بی تو. درخت خشک کویرم که برگ وبارم نیست. امید بارش باران نوبهارم نیست. نوشته شده در 1389/07/28 ساعت 22:26 توسط parsa. اخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش. به تو می اندیشم. ای سراپا همه خوبی. تک و تنها به تو می اندیشم. من به هر حال که باشم به تو می اندیشم. تو بدان این را تنها تو بدان! ریسمانی کن از این موی بلند.

torobchetar.mihanblog.com

torobche tar - به من محبت کن!

http://torobchetar.mihanblog.com/post/27

اگر از عشق میشه قصه نوشت. میشه از عشقه تو گفت. به من محبت کن! کویر تشنه ی باران است. به من محبت کن! که ابر رحمت اگر در کویر می بارید. به جای خار بیابان. وبوی پونه ی وحشی به دشت بر می خاست. بیا که من بی تو. درخت خشک کویرم که برگ وبارم نیست. امید بارش باران نوبهارم نیست. نوشته شده در 1389/07/28 ساعت 22:26 توسط parsa. می خواستم زندگی کنم، راهم را بستند. ستایش کردم، گفتند خرافات است. عاشق شدم گفتند دروغ است. گریستم، گفتند بهانه است. خندیدم، گفتند دیوانه است. دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم.

torobchetar.mihanblog.com

torobche tar - بی تو

http://torobchetar.mihanblog.com/post/22

اگر از عشق میشه قصه نوشت. میشه از عشقه تو گفت. دو دریچه دو نگاه دو پنجره. دو رفیق دو همنشین دو هنجره. دو مسافر دو مسیر زندگی. دو عزیز دو همدم همیشگی. با هم از غروب و سایه رد شدیم. غصه ی عاشقی رو بلد شدیم. فکر می کردیم آخر قصه اینه. جز خدا هیشکی ما رو نمی بینه. دو غریبه دو تا قلبه در به در. دو تا دلواپس این چشمای تر. دو تا اسم دو خاطره دو نقطه چین. دوتا دور افتاده ی تنها نشین. عاقبت جدا شدن دستای ما. گم شدیم تو غربت غریبه ها. آخر اون همه لبخند و سرود. چشمای پر حسادته زمونه بود. ستایش کردم، گفتند خرافات است.

torobchetar.mihanblog.com

torobche tar - یکی را دوست می دارم ولی...

http://torobchetar.mihanblog.com/post/17

اگر از عشق میشه قصه نوشت. میشه از عشقه تو گفت. یکی را دوست می دارم ولی. یکی را دوست می دارم ولی افسوس که او هرگز نمی داند. نگاهش می کنم شاید بخواند از نگاه من که او را دوست می دارم. ولی افسوس که او هر گز نگاهم را نمی خواند. به برگ گل نوشتم من، که او را دوست می دارم. ولی افسوس که او گل را به زلف کودکی آویخت که تا او را بخنداند. صبا را دیدم و گفتم صبا، دستم به دامانت بگو از من به دلدارم. که او را دوست می دارم ولی ناگه ز ابر تیره برقی جست و ماه خوبان را بپوشاند. هزار و یک کم دیگر نگفته زیر لب دارم.

torobchetar.mihanblog.com

torobche tar - مطالب تیر 1389

http://torobchetar.mihanblog.com/post/archive/1389/4

اگر از عشق میشه قصه نوشت. میشه از عشقه تو گفت. خیلی وقته كه دلم برای تو تنگ شده . خیلی وقته دیگه بارون نزده. رنگ عشق به این خیابون نزده. خیلی وقته ابری پرپر نشده. دل آسمون سبك تر نشده. مه سرد رو تن پنجره ها. مثل بغض توی سینه ی منه. ابر چشمام پر اشكه ای خدا. وقتشه دوباره بارون بزنه. خیلی وقته كه دلم برای تو تنگ شده. قلبم از دوری تو بد جوری دلتنگ شده. بعد تو هیچ چیزی دوست داشتنی نیست. كوه غصه از دلم رفتنی نیست. حرف عشق تو رو من با كی بگم؟ همه حرفها كه آخه گفتنی نیست. خیلی وقته كه دلم برای تو تنگ شده. نوشته...

torobchetar.mihanblog.com

torobche tar - اخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش

http://torobchetar.mihanblog.com/post/28

اگر از عشق میشه قصه نوشت. میشه از عشقه تو گفت. اخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش. به تو می اندیشم. ای سراپا همه خوبی. تک و تنها به تو می اندیشم. من به هر حال که باشم به تو می اندیشم. تو بدان این را تنها تو بدان! تو بمان با من . تنها تو بمان. جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب. من فدای تو. به جای همه گلها تو بخند. اینک این من که به پای تو درافتادم باز. ریسمانی کن از این موی بلند. پاسخ چلچله ها را تو بگو. قصه ابر هوا را تو بخوان. تو بمان با من تنها تو بمان. در دل ساغر هستی تو بجوش. عاشق شدم گفتند دروغ است.