soonya.blogfa.com

tabinahayat.blogfa.com

روشنایی شب - بیا...

http://www.tabinahayat.blogfa.com/post-41.aspx

هلهله برپاست بیا قهقهه برپاست بیا. غم برود دور شود خنده سراپاست بیا. دیده ی ما نور شود سفره ی ما سور شود. در دل آسمان شب زمزمه برپاست بیا. سقف فلک آب شود چرخ فلک خواب شود. عطر نگار من رسد رایحه برپاست بیا. هستی ما رام شود تلخی ما کام شود. باده به لطف تو ببین آب گواراست بیا. گر سر من کله شود دستم اگر سپر شود. تیر نگاه تو مرا دم مسیحاست بیا. برکه ی ما چشمه شودبادیه آباده شود. این تن خسته هم ببین غرق هیاهاست بیا. جان زمین جاده شود جاده ی آماده شود. وز همه راه ها ببین مقصد همینجاست بیا. یا منبع رو ذکر می کنم.

tabinahayat.blogfa.com

روشنایی شب - سفرنامه

http://www.tabinahayat.blogfa.com/post-45.aspx

شدم به ره نیامدی مسافر خطر شدم. خطر نه راه و پیچ و خم که بی تو در سفر شدم. دراز شد سفر بسی نه از زمان نه از مکان. چرا که تو نبودی و به یادت همسفر شدم. نظاره گر نبودی و چه در نهان و هم عیان. ز دوری تو نازنین زیر شدم زبر شدم. تو گفتی ار سفر کنی تو خام پخته تر شوی. نبوده مقصد این مکان که مقصدم فقط تویی. ستاره گم نمودم و به چاه مستقر شدم. قسم به راه و راه ها قسم به تو قسم به ما. بدون تو بمیرم ار که کوه را کمر شدم. ز بی رمق شدن مگو رمق تویی نگار من. چنین که خسته ام کنون که بی تو خسته تر شدم.

tabinahayat.blogfa.com

روشنایی شب - یه حس!

http://www.tabinahayat.blogfa.com/post-30.aspx

مثل حسی که وقت گوش دادن آهنگی که کلی باهاش خاطره داری بهت دست میده. مثل حسی که لب دریا داری ، وقتی دستهاتو به آب می سپاری تا تو رو به عزیزترینت متصل کنه. مثل حسی که وقت گریه های شبانه ات با یه عالمه آرزو و رویا داری. مثل حسی که وقت شمارش معکوس اعداد داری تا به لحظه ی زیبایی برسی. مثل حسی که وقت خوندن شعر گریز و درد فروغ فرخ زاد داری که یه یادگاره. مثل حسی که موقع دیدن یه فیلم که تا به حال ۶۶ بار دیدیش داری. مثل حسی که نسبت به کوپه ی شماره ی ۶ تو یه قطار داری. مثل این حسی که الان من دارم.

tabinahayat.blogfa.com

روشنایی شب - همینجوری!

http://www.tabinahayat.blogfa.com/post-31.aspx

یک مشت کور که همیشه. من را چپ چپ نگاه می کنند. شاید از من انتظار داردند برایشان قرص ماه بیاورم. همیشه احمق ها نمیدانند که قرص ماه مسکن نیست. باید همه شان را از خیابان منطق رد کنی. وگرنه این طرف خیابان. تا خود صبح دنبالات می آیند. و با تسبیح هایشان مدام ذکر می گویند. آنقدر که مجبور شوی. سرت را به میهمانی دستان ات بفرستی. سعی نکن بیشتر از شش ثانیه نگاهشان کنی. دستهای همیشه مشغولشان را در خیابان رها نباید کرد. عاشق مرگ اند که تو را سرزنش کنند. که درس عبرتی بشوی برای دیگران. با همان دست به تو خیانت خواهند کرد.

tabinahayat.blogfa.com

روشنایی شب - خالی

http://www.tabinahayat.blogfa.com/post-32.aspx

نیستی و همه چیز خالیست. با ههمه ی گنجایش اش. هر جور می خواهی پراش کن. با یک سطل ماست. با یک قطار دروغ. با یک بیت از فروغ. یک لحظه سپیده ی صبح. یک قطره روشنایی شب. نوشته شده در یکشنبه ۱۳۸۶/۰۸/۰۶ساعت ۱۹:۱ بعد از ظهر توسط روشنایی شب. با درود به عزیزانی که به نمایه ی دلنوشته های من سر می زنن. تمام متن این وبلاگ دل نوشته های خودمه که با شما شریک میشم. اگر از کس دیگه ای مطلب بذارم حتما به رسم امانت داری و ادب اسم اون شخص. یا منبع رو ذکر می کنم. در اوج باشید و مهربان. رامین مولایی(شعر ادبیات هنر زبان اسپانیایی).

tabinahayat.blogfa.com

روشنایی شب - یادش بخیر...

http://www.tabinahayat.blogfa.com/post-43.aspx

نوشته شده در یکشنبه ۱۳۹۱/۰۲/۱۷ساعت ۱۷:۳۷ بعد از ظهر توسط روشنایی شب. با درود به عزیزانی که به نمایه ی دلنوشته های من سر می زنن. تمام متن این وبلاگ دل نوشته های خودمه که با شما شریک میشم. اگر از کس دیگه ای مطلب بذارم حتما به رسم امانت داری و ادب اسم اون شخص. یا منبع رو ذکر می کنم. در اوج باشید و مهربان. رامین مولایی(شعر ادبیات هنر زبان اسپانیایی). حمید کریم خانی(شعر ادبیات هنر زبان فرانسه). نامه های زنی تنها در آستانه ی فصلی سرد(فروغ). با چراغ به سراغش بروید(فروغ). سایت رسمی احمد شاملو.

tabinahayat.blogfa.com

روشنایی شب - کم نمی شوم

http://www.tabinahayat.blogfa.com/post-39.aspx

کم که نمی شوی اگر نگاهم کنی. کم که نمی شوم. می دانم دستانم دیگر خاک باغ نگاهت نمی شوند. امشب که از آسمان گیلاس می بارد. و کرم شب تابی که به من هدیه دادی مرده است. می دانم که در شلوغی موهایت حواسم نبود. و ستاره مان را گم کردم. حالا که کار از کار گذشته و دم صبح است. کم که نمی شوی اگر نگاهت کنم. کم که نمی شوم. نوشته شده در جمعه ۱۳۸۸/۱۲/۱۴ساعت ۱۹:۹ بعد از ظهر توسط روشنایی شب. با درود به عزیزانی که به نمایه ی دلنوشته های من سر می زنن. تمام متن این وبلاگ دل نوشته های خودمه که با شما شریک میشم.

tabinahayat.blogfa.com

روشنایی شب - حالِ من

http://www.tabinahayat.blogfa.com/post-47.aspx

امشب از حال, درون دل خود سرمستم. فاصله خون خورد و من ز می, تو مستم. از بلندای تو و عشق تو چون مینگرم. هرچه قفل و همه دیوار و قفس بشکستم. ورنه من دانه بدم ذره بدم در دل خاک. تو مرا روح شدی سر به فلک پیوستم. خواهی از حال من امشب تو هم آگاه شوی. مست تو بودم و خواهم شد و اکنون هستم. نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۹۱/۱۰/۲۷ساعت ۲۰:۳۰ بعد از ظهر توسط روشنایی شب. با درود به عزیزانی که به نمایه ی دلنوشته های من سر می زنن. تمام متن این وبلاگ دل نوشته های خودمه که با شما شریک میشم. یا منبع رو ذکر می کنم.

tabinahayat.blogfa.com

روشنایی شب - شش!

http://www.tabinahayat.blogfa.com/post-29.aspx

با هم می شماریم. یک ، دو ، سه ، چهار ، پنج ، شش. با هم می شماریم. یک ، دو ، سه ، چهار ، پنج ، شش. می خواهم با چشمان باز یا بسته. شش ، شش ، شش . . . پس با هم می شماریم. شش ، شش ، شش . . . رو در روی در های همیشه بسته ی احساس تو. تا تو فرصت کنی. چشمانت را به رویم باز کنی. شش ، شش ، شش . . . نوشته شده در سه شنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۷ساعت ۱۴:۳۰ بعد از ظهر توسط روشنایی شب. با درود به عزیزانی که به نمایه ی دلنوشته های من سر می زنن. تمام متن این وبلاگ دل نوشته های خودمه که با شما شریک میشم. یا منبع رو ذکر می کنم.

tabinahayat.blogfa.com

روشنایی شب - گوشه ای

http://www.tabinahayat.blogfa.com/post-36.aspx

تماشایی می شدی اگر. خریدار همه ی گردش های بی ثمر. با چوب دستی ام به تماشایت می آمدم. تکیه داده به گوشه ای. من که گوشه ای باشم تو همیشه زیبایی. اما ای کاش می شد. مرکز جهان می شدی. جای چوب دستی من. نوشته شده در شنبه ۱۳۸۷/۰۱/۳۱ساعت ۱۴:۴۶ بعد از ظهر توسط روشنایی شب. با درود به عزیزانی که به نمایه ی دلنوشته های من سر می زنن. تمام متن این وبلاگ دل نوشته های خودمه که با شما شریک میشم. اگر از کس دیگه ای مطلب بذارم حتما به رسم امانت داری و ادب اسم اون شخص. یا منبع رو ذکر می کنم. در اوج باشید و مهربان.