soodaroo.ketablog.com

laklak777.blogfa.com

کلمات -

http://www.laklak777.blogfa.com/post-48.aspx

شرمنده زآنیم که در دار مکافات / اندرخور عفو تو نکردیم گناهی ( خاقانی). توی لیوان آب ریخته ام ولی فکر میکنم صدایش مربوط میشود به چندثانیه قبل. که درون قاب یخچال ایستاده بودم وبطری اش راتماشا میکردم چشمم شلپ. وسط روزنامه ی یخ زده ای که دور بدن سفید مرد مرده. در یک فیلم دردناک درباره ی زندانی شدن ). روزنامه به خاطر برف زیاد. خیس شده بود و صدای مرا به پوستش میچسباند. حرف زدم . کلمه ی خوبی گفتم . چیز راحتی برای محبت کردن . دلم میخواهد سرفه کنم . دوروز بعد تازه صدای زن. ازپله ها پایین می آید .دیگر نمیشنوم .

laklak777.blogfa.com

کلمات

http://www.laklak777.blogfa.com/8604.aspx

شرمنده زآنیم که در دار مکافات / اندرخور عفو تو نکردیم گناهی ( خاقانی). مدی ترانه - صبح روزتشییع. تشویش یعنی خیلی معمولی وبدون سیگار .درقدیم به پیراهن چهارخانه ی مردانه گفته میشد . صلح یعنی پیراهن و "وجود" . پیراهن و "هستی". مثال: دستکشهای مشکی با حاشیه ی تور). تسلیم یعنی تلویزیون . تلویزیون خاموش .تلویزیون روشن . صورتی یعنی گربه ای که پیشانی اش را به دستگیره ی ماشین میکشد. آهسته . روییدن معنایی ندارد .اسم زن است و یک گیره ی مو . پس چراغ را خاموش کن. پس چراغ را خاموش کن یعنی عزیزم. عزیزم. عزیزمن .

laklak777.blogfa.com

کلمات

http://www.laklak777.blogfa.com/8603.aspx

شرمنده زآنیم که در دار مکافات / اندرخور عفو تو نکردیم گناهی ( خاقانی). که از سرنیزه ها تا زیر مزه ی پوست صورتم. صافی انگشتهای تو زودتر به کام من. سوزن سوزن باشند./. همیشه حوض براثر مرگ درخفگی اتفاق نمی افتد. ولی شکل مرا چه صاف نشان. میدهدکه ازدیشب معجزه چون گوشواری بلند ازگوش چپم آویزان است وصدای مرا از. آسمان می آورد. غمگینم . مردم برای شفا درکوچه نشسته اند. بیایید فرزندان من ". مرده ها زنده میشوند. کور و زنگی به نیم جرعه ای صافی و نیلوفر از شانه های چپشان . همین یک کلاه گیس مجعد بلوند است و.

laklak777.blogfa.com

کلمات -

http://www.laklak777.blogfa.com/post-41.aspx

شرمنده زآنیم که در دار مکافات / اندرخور عفو تو نکردیم گناهی ( خاقانی). داستانی که به خاطرزود تمام میشود. تاحالابیشترداستانهای جنایی مینوشتم: دختری که از سرگیجه مبتلا به دریاچه های سفید شده است وحالا درمقابل چشمم آب میشود یاباغچه ی روبروی استراحتگاه تابستانی که خیلی ها درآن خاطرات عاشقانه شان رادوباره تکرارمیکنند باچاقوهایی که شعرروی دسته های عاجشان کنده شده وپرنده یا پرندگان بابازی جرج جریک که نمره ی متوسط گرفت . خوانندگان اصراردارندحیوانات راببینند ،تنهاخواندن آنهاکافی نیست . من معمولا خیلی اصرارمیکنم.

masoudsanjarani.blogfa.com

آینده -

http://www.masoudsanjarani.blogfa.com/post-136.aspx

به عکسش نگاه میکنم، سبيلهایی چخماقی و از بناگوش دررفته دارد و موهایی کمپشت. سالمتر از آن به نظر میآید که بمیرد. در مقدمة کتاب بارون درختنشین اثر کالوینو به عنوان مترجم پرسیده است: چگونه میتوان هم از مردم گریخت و هم از نزدیک با ایشان، زندگی کرد؟ چگونه میتوان هم به زندگی آدمیان و قراردادهای دیرینة آن پشت پا زد و هم برای آنان و به کمک خودشان، زندگی نو و نظم نوینی را جستجو کرد؟ ناگهان سیلاب پیچک باغ کاغذی خیابان مارگوتا شماره ۱۱۰. فریبا حاجدایی برگرفته از سايت ادبي ديباچه.

masoudsanjarani.blogfa.com

آینده - "روز معلم"

http://www.masoudsanjarani.blogfa.com/post-123.aspx

ارديبهشت ماه سال 81 به ديدار استادم رفتم تا رسم ادب به جا آورم. نگاهم تقويمي نبود كه روز معلم است و بايد بر حسب وظيفه تبريكي گفت! در ورودي دانشكده ادبيات عكس استاد شكورزاده را نهاده بودند. خبر بهت آور بود. نه اينكه استاد جوانسال يا ميان سال بود. نه! اي مرگ، ناخداي پير، وقت است! دلمان از اين سرزمين بگرفت ، اي مرگ! بيا تا يكي شويم. اكنون چشمان مهربان استاد از اعماق مغاك نگران ماست و در جستجو تا آخرين گتجينه ناتمامش را به فرجامي در خور نام او برسانيم. شگفتا كه او همواره در جستجو بود .

masoudsanjarani.blogfa.com

آینده - حديث بي‌قراري

http://www.masoudsanjarani.blogfa.com/post-133.aspx

ميدانستند دندان براي تبسم نيز هست و تنها بردريدند / چند دريا اشك ميبايد / تا در عزاي اردو اردو مرده بگرييم؟ چه مايه نفرت لازم است تا بر اين دوزخ دوزخ نابهكاري بشوريم؟ نوشته شده در یکشنبه هشتم شهریور ۱۳۸۸ساعت 23:12 توسط مسعود سنجراني.

laklak777.blogfa.com

کلمات -

http://www.laklak777.blogfa.com/post-44.aspx

شرمنده زآنیم که در دار مکافات / اندرخور عفو تو نکردیم گناهی ( خاقانی). خانم شما سفید پوست هستید .زیبا هستید .میتوانید بروید. اینجا هنوز سیمهای برق نکشیده اند. شبها ترسناک میشود. مردخودش رابه زن نزدیک میکند. ژاکت پشمی بزرگ سفید به تنش زارمیزند. سیمهای برق مثل ساقه ی لوبیا ازکف چوبی قهوه خانه بالامیخزند باشعله های. نفتی که محلی ها بهشان میگویند مارقیچی . این گوشواره ها فروشی ین آقا؟ خانم شما سردتان است اینطرفها کولاک نقش آدم رااززمین برمیدارد. بروید. خود سوفی خانم است. زن باقیچی زبان مرد را میبرد.

daftarehyadha.blogspot.com

daftarehyadha: December 2004

http://daftarehyadha.blogspot.com/2004_12_01_archive.html

Friday, December 31, 2004. چون من خیلی ناراحت بودم دوستانم خیلی سعی کردن در ابتدا خیلی من را دلداری دهند اما چون موثر واقع نشد تصمیم گرفتن درباره این مسئله ای که اینقدر من اون را بزرگ کره بودم با من صحبت کنند .من به این سه دوستم همیشه می گویم سه تفنگدار.نمیدونم چرا همچین اسمی براشون گذاشتم شاید به خاطر صمیمیتشون ولی در خانواده ما اونها ر. یک مطلپ دیگر هم یاد گرفتم از شخصیت هر کس به اندازه خودش انتظار داشته باشم. Monday, December 27, 2004. نسیمی از دیار آشتی. نسیمی از دیار آشتی. نام بلند عشق را تکرار کردم.

daftarehyadha.blogspot.com

daftarehyadha: March 2006

http://daftarehyadha.blogspot.com/2006_03_01_archive.html

Monday, March 27, 2006. چند روزه که از سال 85 می گذره.سالی که با اومدن تمام اعضای خانواده م پیشمون آغاز شد.پر از شادی پر از خوشحالی. سالی که با یک سفره هفت سین خیلی قشنگ با سه تا ماهی قرمز کوچولوو با شعرای قشنگ نوروزی آقای کسری کوچولومون و با هدیه قشنگی که قبل از سال تحویل از خانمی عزیزم گرفتم وعیدی خیلی خاصی که فرشاد و سعیده عزیزبهم دادن شروع بشه فکر می کنید سال خاص وپر ازانرژی و نشاطی نشه؟مطمئنم می شه به شرطی که این لحظاتوهمه سال به خاطر داشته باشم. Friday, March 17, 2006. حالا دیگر دانشگاه شروع شده بو...