akharin-setareyeshab.blogfa.com
...و ناگهان چقدر زود دیر می شود - مادر
http://www.akharin-setareyeshab.blogfa.com/post-17.aspx
و ناگهان چقدر زود دیر می شود. قرار است تمام لغت های جهان را پاک کنند. و فقط یک لغت. را انتخاب می کنم. نوشته شده در شنبه بیست و چهارم تیر ۱۳۸۵ساعت 21:56 PM. دکتر امیر محمد اعتمادی. کسی که برای سارا می نویسد. روزهای ترانه و اندوه-یاسر نادری. و چند خط ديگر مانده به زمين برسيم-مهدی بهرنگ راد. آنچه به هر که دادمش.-مسعود باقر پور. تراوشات یک ذهن بیمار-بهزاد. محکوم به حبس ابد. دانشجویان الکترونیک دانشگاه گیلان. This free script provided by webloger site.
akharin-setareyeshab.blogfa.com
...و ناگهان چقدر زود دیر می شود - بیا ره توشه برداریم...
http://www.akharin-setareyeshab.blogfa.com/post-25.aspx
و ناگهان چقدر زود دیر می شود. بیا ره توشه برداریم. مثل پرنده ای که در او شور مردن است. مثل شکوفه ای که در او شور ریختن. مثل همین پرنده ی خاموش کاغذی. آن جا نشسته بود. و پشت او به باران. باران پشت پنجره بارید و ایستاد. من بیم داشتم که بگویم. شکوفه ها از کاغذند. من بیم داشتم که بگویم،. نه سال پیشتر توی بساط دستفروشی خریده ام. و چشم های او را. از شیشه های سبز تهی کرده ام. من بیم داشتم که بگویم. باران پشت پنجره باران نیست. مثل همین شکوفه های خاموش،. مثل همین پرنده ی خاموش،. آن جا نشسته بود. محکوم به حبس ابد.
akharin-setareyeshab.blogfa.com
...و ناگهان چقدر زود دیر می شود - من و دست های این غریبه ی غمگین
http://www.akharin-setareyeshab.blogfa.com/post-19.aspx
و ناگهان چقدر زود دیر می شود. من و دست های این غریبه ی غمگین. پرنده گشتم که پر بگیرم از سرنوشتم خبر بگیرم. پرنده عشق منو صدا کرد از سرگذشتم منو جدا کرد. برده ام به غربت به شهر برفی به شهری که با من نداره حرفی. آدم برفیا اشکامو دیدن از دریای یخ برام گل چیدن. آهای پرنده آوازم بده بال و پرم باش پروازم بده. منو برگردون به سمت خورشید نذاز بمیرم تو فصل تردید. موندم به تبعید توشهر سپید شهری که روزاش ندیده خورشید. ساکت و زیباست این شهر قصه. کجای قصه است این فصل غصه. می ترسم یه روز تو این بی حرفی. محکوم به حبس ابد.
akharin-setareyeshab.blogfa.com
...و ناگهان چقدر زود دیر می شود - به من بگو...
http://www.akharin-setareyeshab.blogfa.com/post-18.aspx
و ناگهان چقدر زود دیر می شود. چرا این طوری میشه؟ چرا این طوری شد؟ یکی بود که همه چیز بود.یکی بود که خوب بود.هیچ کس مثل اون نبود.اونم مثل هیچ کس نبود.میگم بود چون نمی دونم هست یا بود. یکی بود.چرا فکر کرد تنهاست؟ چرا فکر کرد کسی دوسش نداره؟ چرا گفت عاشقی ها هم دروغ شده؟ خواست بره.قبل رفتن خواست بمیره. نگفت شاید کسی باهاش بره؟ نرخ مردن بالاست یا عاشقی ارزونه؟ راسته که میگن کلمات تو خالی به اسم عاشقی عرضه میشه؟ چرا این طوری میشه؟ چرا این طوری شد؟ هنوز یکی هست که می خواد فریاد بزنه چرا؟ به من بگو چرا؟ یک نگه ...
akharin-setareyeshab.blogfa.com
...و ناگهان چقدر زود دیر می شود - مادر
http://www.akharin-setareyeshab.blogfa.com/post-16.aspx
و ناگهان چقدر زود دیر می شود. چهار حرف که در کنار هم بزرگترین و گمنام ترین عاشق دنیا را تداعی می کند. چشمان عاشق و مهربانت از دلواپسی هایت می گوید.از شب بیداری ها و اشک ها. گریه هایی که به پای نهال کوچکت کردی تا روزی درختی تناور گردد و با افتخار به همه بگویی که آن سرو همان نهال کوچک من و همان عشق من است که به بار نشسته و روزگاری از دلم اندوه غصه های رنگین را خواهد زدود. گیسوانت عطر گندمزار می دهد و شانه های مهربانت همان کوهی است که هنگام هراس پشت آن سنگر می گیرم و گاه نیاز به آن تکیه می کنم.
akharin-setareyeshab.blogfa.com
...و ناگهان چقدر زود دیر می شود - آغاز فصل سرد...
http://www.akharin-setareyeshab.blogfa.com/post-20.aspx
و ناگهان چقدر زود دیر می شود. شاید حقیقت آن دو دست جوان بود،آن دو دست جوان. که زیر بارش یکریز برف مدفون شد. و سال دیگر وقتی بهار،. با آسمان پشت پنجره همخوابه می شود. و در تنش فوران می کنند. فواره های سبز ساقه های سبکبار. شکوفه خواهد داد ای یار،ای یگانه ترین یار. نوشته شده در پنجشنبه نهم آذر ۱۳۸۵ساعت 22:25 PM. دکتر امیر محمد اعتمادی. کسی که برای سارا می نویسد. روزهای ترانه و اندوه-یاسر نادری. و چند خط ديگر مانده به زمين برسيم-مهدی بهرنگ راد. آنچه به هر که دادمش.-مسعود باقر پور. تراوشات یک ذهن بیمار-بهزاد.
akharin-setareyeshab.blogfa.com
...و ناگهان چقدر زود دیر می شود - من دیوونه رو باش(مریم حیدرزاده ی عزیز)
http://www.akharin-setareyeshab.blogfa.com/post-23.aspx
و ناگهان چقدر زود دیر می شود. من دیوونه رو باش(مریم حیدرزاده ی عزیز). نوشته شده در سه شنبه بیست و هفتم شهریور ۱۳۸۶ساعت 21:15 PM. دکتر امیر محمد اعتمادی. کسی که برای سارا می نویسد. روزهای ترانه و اندوه-یاسر نادری. و چند خط ديگر مانده به زمين برسيم-مهدی بهرنگ راد. آنچه به هر که دادمش.-مسعود باقر پور. تراوشات یک ذهن بیمار-بهزاد. محکوم به حبس ابد. دانشجویان الکترونیک دانشگاه گیلان. This free script provided by webloger site.
akharin-setareyeshab.blogfa.com
...و ناگهان چقدر زود دیر می شود - خدای من...
http://www.akharin-setareyeshab.blogfa.com/post-9.aspx
و ناگهان چقدر زود دیر می شود. خداوندا تو آگاهی ز اندک آرزوی من. شناسی بنده ی خود را و دانی جمله خوی من. بود مهرت ز حد بیرون. تو ای نیکو شبان من خدای من. چنین گفتی که آگاهی ز دانه دانه موی من. گه فرسودگی و غم زمان شادی و عزت. به درگاهت شتابانم که باز است آن به سوی من. در این دنیا تو را دارم یگانه مهربان من. بود فخرم همه در تو تو هستی آبروی من. خوشا آن روز که پیوستم به تو ای مهربانم. تو را دارم تو را خواهم تویی مقصود و همراهم. به نزدت دانم آرامم. تو ای نیکو شبان من خدای من. دکتر امیر محمد اعتمادی.
akharin-setareyeshab.blogfa.com
...و ناگهان چقدر زود دیر می شود - شکست نیاز
http://www.akharin-setareyeshab.blogfa.com/post-24.aspx
و ناگهان چقدر زود دیر می شود. آتشی بود و فسرد. رشته ای بود و گسست. دل چو از بند تو رست. جام جادویی اندوه شکست. آمدم تا به تو آویزم. لیک دیدم تو آن شاخه ی بی برگی. لیک دیدم که تو بر چهره ی امیدم. فردا اگر ز راه نمی آمد. من تا ابد کنار تو می ماندم. من تا ابد ترانه ی عشقم را. در آفتاب عشق تو می خواندم. نوشته شده در پنجشنبه هشتم آذر ۱۳۸۶ساعت 22:20 PM. دکتر امیر محمد اعتمادی. کسی که برای سارا می نویسد. روزهای ترانه و اندوه-یاسر نادری. و چند خط ديگر مانده به زمين برسيم-مهدی بهرنگ راد. تراوشات یک ذهن بیمار-بهزاد.