sokootesefid.persianblog.ir
نامه به سحرمجموعه نامه های روزهای دور
http://sokootesefid.persianblog.ir/
مجموعه نامه های روزهای دور
http://sokootesefid.persianblog.ir/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Wednesday
LOAD TIME
3.2 seconds
16x16
32x32
PAGES IN
THIS WEBSITE
19
SSL
EXTERNAL LINKS
106
SITE IP
46.224.2.182
LOAD TIME
3.221 sec
SCORE
6.2
نامه به سحر | sokootesefid.persianblog.ir Reviews
https://sokootesefid.persianblog.ir
مجموعه نامه های روزهای دور
خانه ها - نامه به سحر
http://sokootesefid.persianblog.ir/post/47
خیلی از حرفها را نباید بزنم. اما . خدایی که وجود نداشت. از تو می نویسم. یه کم هوای تازه. مجموعه نامههای روزهای دور. نویسنده: a - پنجشنبه ٢٦ امرداد ۱۳٩۱. نفرین به زمینی که وادارم می کند قلم جدیدی با موکت بر تیز کنم، لیقه ها را غرق دوات سرخ تازه کنم و سیاه مشقم همین بیت شعر باشد که: به یاد آرزوهایی که می میرند.سکوتی می کنم سنگین تر از فریاد. انا للله وانا الیه راجعون.وبسم الله الرحمن الرحیم.
خارج نشینی - نامه به سحر
http://sokootesefid.persianblog.ir/post/57
خیلی از حرفها را نباید بزنم. اما . خدایی که وجود نداشت. از تو می نویسم. یه کم هوای تازه. مجموعه نامههای روزهای دور. نویسنده: a - شنبه ٢۳ آذر ۱۳٩٢. انگار حشره ای پشک پلک های من تخم گذاشته که نمی بینم. که شعورم زیر سوال می رود وقتی می بینم کسی می پرسد آیا در زندگی امروزهایم مشکلی ندارم؟ کسانی هستند که امروزهایم را پر کرده اند. از رابطه با من لذت می برند ووقتی می روند من دکمه های لباسشان را می بندم. پی نوشت: نوشتنم می آید. تایپ نمی کنم.
امروزهایم - نامه به سحر
http://sokootesefid.persianblog.ir/post/59
خیلی از حرفها را نباید بزنم. اما . خدایی که وجود نداشت. از تو می نویسم. یه کم هوای تازه. مجموعه نامههای روزهای دور. نویسنده: a - جمعه ٧ شهریور ۱۳٩۳. پنداری پهلونشین تو مانده ام. پنداری حیاط خانه کوچک شده، اینقدر که گلویم را می فشارد. دوربینم و ست لنزهایم را فروختم چون آوازه عکاسی از کافی پارتی های لزج به دانشگاه هم رسیده بود. شاید باید کمی دورخیز کنم. بعد از سپتامبر و گرفتم یک مدرک دیگر که قابش کنم روی دیوار کوبیکل اداره و بزنم توی چشم همکارها. بعدی هم آخر سال قبل از کریسمس و بعدی هم.
ناباوری - نامه به سحر
http://sokootesefid.persianblog.ir/post/55
خیلی از حرفها را نباید بزنم. اما . خدایی که وجود نداشت. از تو می نویسم. یه کم هوای تازه. مجموعه نامههای روزهای دور. نویسنده: a - سهشنبه ۱٧ اردیبهشت ۱۳٩٢. خطرات ورود به دنیای نامه نوشتن ها مثل تولدی می ماند که نمی دانی آنطرف پرده های خواب و ناباوری چه چیزی انتظارت را می کشد. پنداری غصه ها وزشتی ها آواری می شوند برایت. پنداری تجربه پابرهنه راه رفتن ها در این دنیا ممنوع خواهد بود وتویی که می بایست چکمه های سیاهت را بپوشی ودل به آب وگل بزنی.
آلاچیق - نامه به سحر
http://sokootesefid.persianblog.ir/post/54
خیلی از حرفها را نباید بزنم. اما . خدایی که وجود نداشت. از تو می نویسم. یه کم هوای تازه. مجموعه نامههای روزهای دور. نویسنده: a - یکشنبه ٢٠ اسفند ۱۳٩۱. جلساتی که با دکتر مقبلی داشتم نشان می داد چقدر سردردهایم را مسخره. فکرش را که می کنم دستم می رود توی موهای به هم گره خورده ام. توی اداره بلند ترین مو را من دارم. نزدیکی های مهره یازدهم پشتم رسیده است ولی همیشه بسته ومرتب. موهایم را دوست داشتم که از تو فاصله می گرفتم. هنوز هم دوستشان دارم.
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
19
بی کاروان کولی
http://www.7manbar.blogfa.com/9110.aspx
چند روزی هست کارمو دوباره شروع کردم بعد یه مرخصی طولانی و در محیط کار جدید با همکارای جدید و کلا وضعیت بهتر . فعلا بهم میچسبه سوای اینکه یه کم نگران محمدم و اینکه توی مهد چقدر راحته؟ رییس خوب و شوخ و مهربونه. دانشگاه وضعیت خیلی بهتری از اونجا داره. هنوز با جوجه های جدیدم( دانشجو ها) آشنا نشدم.آخر ترمه دارن برا امتحانا آماده میشن. محوطه دانشگاه بزرگ و سرسبزه. اینجا رو دوست دارم. و کلا همه چی آرومه. تاريخ : دوشنبه یازدهم دی 1391 11:9 نویسنده : ک.م. خدا به من بچه نداد فرشته داد.
بی کاروان کولی - خدا به من بچه نداد فرشته داد
http://www.7manbar.blogfa.com/post-26.aspx
خدا به من بچه نداد فرشته داد. فرشته کوچولوی من با زیباترین صورت مکن قدم به زندگی من گذاشت و با اومدنش خیلی چیزا رو آورد. محمد اومد و من آرامش گرفتم. محمد اومد و کار انتقال من به مدت یک سال به صورت مامور به خدمت درست شد . طفلکی مردها که هرگز مادر نمیشن. تاريخ : چهارشنبه نوزدهم مهر ۱۳۹۱ 19:52 نویسنده : ک.م. خدا به من بچه نداد فرشته داد. و خدایی که در این نزدیکیست.
سیاهزرد - کوچه مهتاب
http://www.siahozard.blogfa.com/post-225.aspx
ما عصیان و اعتراض می کنیم پس هستیم. خواب گردوهای تلخ را دیده بودم، میگویم: "من خواب دیدهام، من دوباره دوباره خواب دیدهام". حتی میتوانم شهر را آتش بزنم مثل موهای نقرهای پیرمرد. بیچاره پیرمرد کنارم مینشیند و از ماهی نوبت نهارش حرف میزند، میگوید بفرمایید. من به یاد گردوهای تلخام و طاق ضربی بازار یک شهر کوچک. میپرسد منتظری و آرام حرف میزند. دوست داشتم بگویم دست از سرم بردار. زنگ زده بودم به "ب" که حوصله ندارم، میگوید باز خواب دیدهای؟ پس چرا به میگویمهایم عادت کردهای! چرا خانم "ص" آنقدر حوصله دارد؟ و بعد سنگی...
سیاهزرد - خورشید
http://www.siahozard.blogfa.com/post-221.aspx
ما عصیان و اعتراض می کنیم پس هستیم. ها هم عوض می. شه، ممکنه آدم حتی عوضی شه کلی حرف و حدیث هست. هیچوقت 10 سال پیشم یادم نمیره رو پله. های ساختمون تو بیرجند نشسته بودم و به الهه میگفتم: "آدما واسه چی ازدواج می. اصن تو واسه چی بچه می. من 10 سال پیش یه خری بودم، الان اون خره بزرگ شده، شده نره خر الان هم همونم منتها یکم عاقلتر. گفتههای من به یکی از دوستانم. نوشته شده در دوشنبه یازدهم شهریور ۱۳۹۲ساعت 2:11 توسط خورشید. يادداشت هاي يك زن نامرئي. توهمات یک آمیب 45 کروموزومی. ندایی از درون من.
سیاهزرد
http://www.siahozard.blogfa.com/9206.aspx
ما عصیان و اعتراض می کنیم پس هستیم. خوشحالم که با دوستان همکاران خانمم علاوه بر مارک رژ لب، اسپری، شماره رنگ مو، رد و بدل کردن آدرس مزون و آرایشگاه و کافههای سجاد و فلسطین، در مورد نگاه به زندگی، خیانت، وفاداری، دروغ، وسواس، بهتر بودن، گروه، کتاب، اعضای شورای شهر و شهردار آینده، دبیر شورای عالی امنیت ملی، رفسنجانی و سید محمد خاتمی هم حرف میزنیم. نوشته شده در چهارشنبه بیستم شهریور ۱۳۹۲ساعت 16:59 توسط خورشید. میم: میتونی حدس بزنی زنم طلاهاشو فروخته چی خریده؟ میم: از کجا فهمیدی؟ من: چون عاشق پیانو بود.
بی کاروان کولی
http://www.7manbar.blogfa.com/9210.aspx
سالهاپشت در بسته تنهایی خود. به امید گذر عابری از کوچه عشق. جز قدم های ملال آور و سنگین سکوت. و هزاران بار بر شیشه پوشیده ز گرد گذر عمر وارونه نوشتم. و دگر باره به آستین سیه و کهنه پیراهن شک همه را باز زدودم. من به نومیدی خود معتادم. تاريخ : یکشنبه پانزدهم دی 1392 11:9 نویسنده : ک.م. خدا به من بچه نداد فرشته داد.
بی کاروان کولی -
http://www.7manbar.blogfa.com/post-32.aspx
سالهاپشت در بسته تنهایی خود. به امید گذر عابری از کوچه عشق. جز قدم های ملال آور و سنگین سکوت. و هزاران بار بر شیشه پوشیده ز گرد گذر عمر وارونه نوشتم. و دگر باره به آستین سیه و کهنه پیراهن شک همه را باز زدودم. من به نومیدی خود معتادم. تاريخ : یکشنبه پانزدهم دی 1392 11:9 نویسنده : ک.م. خدا به من بچه نداد فرشته داد.
2CC
http://www.2cc.blogfa.com/1392/07
شکارچی، تا کی کبک و گوزن؟ عزم شکار ناب کن. یازیچی - محمد صبحدل. روزهاي رنگي لي لي. زندگی بدون عشق، مثل زنیه که لوله هاشو بسته.یعنی اون زنه خیلی چیزها داره و خیلی ارزشها میتونه داشته باشه. میتونه مونس و همدم خوبی باشه. میتونه باعث بشه تو آدم موفقی باشی و البته بیشتر میتونه باعث بشه آدم نا موفقی باشی، ولی هر چی باشه و هر کار که بکنه، تا اطلاع ثانوی نمیتونه باعث زایش انسان جدید بشه، مگر اینکه لوله هاشو لحاظ کنه.*. چند روز پیش، سالگرد توماج بود. فکر نکنی فراموش کرده بودم. خیلی خوبه آدم به چیزی که میخواد برسه.
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
106
سکوت سرد
دوردست ترین غزلهای من. سر به شانه تو می سایند! سرنوشت خانه به دوشی ام. در نگاه مهربان تو. بگذار تا همیشه باتو. با خیال تو خوش باشم. اینک منم از تو لبریز. صبور و آینه پوش. بگذارتا همیشه با تو. با خیال تو خوش باشم . نوشته شده در دوشنبه بیست و هشتم مرداد ۱۳۹۲ساعت 19:12 توسط maral. نمی دانی چه دردی دارد. در واژه ها هم نمیگنجد. نوشته شده در شنبه نوزدهم مرداد ۱۳۹۲ساعت 15:15 توسط maral. ممنون که بهم سر زدین. قالب های فوق جدید بلاگفا. طراح و قالب ساز.
asheghanehaaaaa
Hala ke khabi yavashaki dare gooshet migam dooset daram. وقتی پای تلفن باید خداحافظی کنی اما. هنوز دلت میخواد صداشو بشنوی. میگه : جان م؟ آروم میگی : دوستت دارم. که این چند ثانیه آخر چقدر می چسبه. پنجشنبه سوم بهمن ۱۳۹۲ ] [ 23:10 ] [ ebrahim hosseini ]. دختر از دوستت دارم های هرشب پسره خسته شده بود. یک شب پسره اس میده دختره بدون اینکه اس رو بخونه مبایلشو میذاره زیر بالشش میخوابه. صبح مادر پسره زنگ میزنه که پسرم مرد. دختره اشک تو چشاش جمع میشه میره سراغ اس دیشب. تصمیم گرفتم آنقدر سکوت کنم. تو یکیش زهر ریختم.
ghazalpars.persiangulf
من افتخارمیکنم که هنوزدخترکوچک فامیل،وقتی به 9 سال میرسد،روسری. من افتخارمیکنم وقتی پسرتازه به سن تکلیف رسیده،پشت درایستاده ویاالله میگوید. من افتخارمیکنم وقتی برای دیدن هلال ماه برای شروع ماه بندگی،دههااکیپ. من افتخارمیکنم وقتی هنوزلباس مشکی محرم حرمت دارد. من افتخارمیکنم وقتی بحث حلال وحرام دربین جوانان مهم میشود. من افتخارمیکنم وقتی یک هموطن،خسته ازشهر،به حرم پناه میبردوباامام خویش. من افتخارمیکنم وقتی شماره ی پاسخگویی به سوالات مذهبی رادردردفترچه ی. اعیادوتسلیت شهادتهای ائمه ی معصومین افتخارمیکنم.
سبزه زار کویر
قالب های کافه اسکین. تمام حقوق این وبلاگ متعلق به نویسنده آن میباشد. طراح قالب: کافه اسکین.
BLOGFA.COM
از ارائه خدمات در این آدرس به یکی از دلایل زیر معذوریم. تخطی از قوانین و توافقنامه استفاده از خدمات سایت. دستور مراجع قانونی جهت مسدود سازی وبلاگ. انتشار محتوای غیر اخلاقی یا محتوایی که براساس قوانین کشور تخلف است.
نامه به سحر
خیلی از حرفها را نباید بزنم. اما . خدایی که وجود نداشت. از تو می نویسم. همین که نمی دانی. یه کم هوای تازه. مجموعه نامههای روزهای دور. نویسنده: a - جمعه ٧ شهریور ۱۳٩۳. نویسنده: a - یکشنبه ٢٥ اسفند ۱۳٩٢. نویسنده: a - شنبه ٢۳ آذر ۱۳٩٢. انگار حشره ای پشک پلک های من تخم گذاشته که نمی بینم. که شعورم زیر سوال می رود وقتی می بینم کسی می پرسد آیا در زندگی امروزهایم مشکلی ندارم؟ کسانی هستند که امروزهایم را پر کرده اند. از رابطه با من لذت می برند ووقتی می روند من دکمه های لباسشان را می بندم.
ملاحت برفی
و روزها گذشت و گذشت اما گنجشک با خدا هیچ سخنی نگفت ! آنگاه فرشتگان سراغ گنجشک را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می فرمود : گنجشک خواهد آمد، من تنها گوش شنوایی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه می دارد . و سر انجام گنجشک اندوهگین روی شاخه ای از درخت دنیا نشست . فرشتگان همه بی صبرانه چشم به لب هایش دوختند ، اما باز هم گنجشک هیچ نگفت و خداوند بود لب به سخن گشود . با من بگو از آنچه که باعث سنگینی سینه توست . گنجشک با دلخوری گفت :. خدایا دوستت دارم . نوشته شد...
سكوت ستاره
خانه دوست در آن قلب پر از نور خداست. گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغه ی دیروز بود و هراس فردا، بر شانه های صبورت بگذارم، آرام برایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟ گفت: عزیزتر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی، که در تمام لحظات بودنت برمن تکیه کرده بودی،. من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی،. من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد،. با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم. گفت: عزیزتر از هر چه هست،. من می د...