sodayehasti.blogfa.com
...سودای هستی...سودای هستی - ...آن عشق که هر روز نو نشودعادت است و بردگی
http://sodayehasti.blogfa.com/
...سودای هستی - ...آن عشق که هر روز نو نشودعادت است و بردگی
http://sodayehasti.blogfa.com/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Tuesday
LOAD TIME
0.2 seconds
16x16
PAGES IN
THIS WEBSITE
20
SSL
EXTERNAL LINKS
18
SITE IP
38.74.1.43
LOAD TIME
0.174 sec
SCORE
6.2
...سودای هستی | sodayehasti.blogfa.com Reviews
https://sodayehasti.blogfa.com
...سودای هستی - ...آن عشق که هر روز نو نشودعادت است و بردگی
sodayehasti.blogfa.com
...سودای هستی
http://www.sodayehasti.blogfa.com/archive.aspx
آن عشق که هر روز نو نشودعادت است و بردگی. هفته دوم بهمن 1390. هفته او ل بهمن 1390. هفته سوم دی 1390. هفته او ل دی 1390. به لطافت گل سرخی ژاله بار باشم. دیوانه وار عاشقت بودم. خواستنی تر از آنی که تنها بمانی.
...سودای هستی - من که تسبیح نبودم !!!
http://www.sodayehasti.blogfa.com/post-9.aspx
آن عشق که هر روز نو نشودعادت است و بردگی. من که تسبیح نبودم! من که تسبیح نبودم،تو مرا چرخاندی. مشت بر مهره ی تنهایی من پیچاندی. مهر دستان تو دنبال دعایی می گشت. بارها دور زدی ذهن مرا گرداندی. ذکرها گفتی و بر گفته ی خود خندیدی. از همین نغمه ی تاریک مرا ترساندی. بر لبت نام خدا بود، خدا شاهد ماست. بر لبت نام خدا بود و مرا رقصاندی. دست ویران گر تو عادت چرخیدن داشت. عادتت را به غلط چرخه ی ایمان خواندی. قلب صد پاره ی من مهره ی صد دانه نبود. تو ولی گشتی و این گمشده را لرزاندی. جمع کن، رشته ی ایمان دلم پاره شدست.
...سودای هستی -
http://www.sodayehasti.blogfa.com/post-7.aspx
آن عشق که هر روز نو نشودعادت است و بردگی. کوچک ترین ستاره ی چشمم خورشید است. و اشتیاق لمس تو شاید. شرم قدیم دست هایم را. وقتی تو باز می گردی. نوشته شده در سه شنبه ششم دی ۱۳۹۰ساعت 13:2 توسط فاطمه. به لطافت گل سرخی ژاله بار باشم. دیوانه وار عاشقت بودم. خواستنی تر از آنی که تنها بمانی. هفته او ل اسفند ۱۳۹۰. هفته دوم بهمن ۱۳۹۰. هفته او ل بهمن ۱۳۹۰. هفته سوم دی ۱۳۹۰. هفته او ل دی ۱۳۹۰. فریادی دوباره برای عشق. ش ع له های خ ام وش.
...سودای هستی - روی من شرط نبند
http://www.sodayehasti.blogfa.com/post-13.aspx
آن عشق که هر روز نو نشودعادت است و بردگی. روی من شرط نبند. روی من شرط نبند. جای یک اسب سیاه. بر سرم عشق نپاش. مثل یک شوخی تلخ. پشت من راه نیا. همچو یک عاشق ناب. هستی ات را نفروش. بیش از این لاف نباف. پشت این نغمه ی سرد. روی من تاس نریز. جای یک تخته ی نرد. نوشته شده در چهارشنبه هفتم دی ۱۳۹۰ساعت 13:16 توسط فاطمه. به لطافت گل سرخی ژاله بار باشم. دیوانه وار عاشقت بودم. خواستنی تر از آنی که تنها بمانی. هفته او ل اسفند ۱۳۹۰. هفته دوم بهمن ۱۳۹۰. هفته او ل بهمن ۱۳۹۰. هفته سوم دی ۱۳۹۰. هفته او ل دی ۱۳۹۰.
...سودای هستی - آستانه ی دروازه های بهشت
http://www.sodayehasti.blogfa.com/post-14.aspx
آن عشق که هر روز نو نشودعادت است و بردگی. آستانه ی دروازه های بهشت. حتی در آستانه ی دروازه های بهشت. از فرط شادی روی بر می گردانم. چون بشنوم که می گویی. نوشته شده در چهارشنبه هفتم دی ۱۳۹۰ساعت 13:26 توسط فاطمه. به لطافت گل سرخی ژاله بار باشم. دیوانه وار عاشقت بودم. خواستنی تر از آنی که تنها بمانی. هفته او ل اسفند ۱۳۹۰. هفته دوم بهمن ۱۳۹۰. هفته او ل بهمن ۱۳۹۰. هفته سوم دی ۱۳۹۰. هفته او ل دی ۱۳۹۰. فریادی دوباره برای عشق. ش ع له های خ ام وش.
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
20
...افتخار آشنایی با گرسنگی - گفتار آخرین !....
http://www.solsemarg.blogfa.com/post/44/گفتار-آخرین-
افتخار آشنایی با گرسنگی. جهانی از ریشه های جهنم. در آخرین لحظات زندگی اش با گریه و زاری ،سر بر بالینش نهادم.گفتم:من که در. هنگام زندگی تو خدمتی برایت انجام ندادم،ولی.باور کن پس از مرگ تو هر روز. گلهای اطراف گورت را با آب دیده آبیاری خواهم کرد! خندید،خنده ای تلخ،خنده ای سراپا درد. آنوقت گفت:پسر خوب،من با آمدن تو بر سرگورم کاری ندارم.ولی هیچوقت انتظار. دیدن گل را در اطراف گور من نداشته باش! چون زمین برای رویاندن گلها قوت لازم دارد،ومن در سراسر زندگی،چه چیز با قوتی. خوردم که تحویل زمین بدهم؟ 20 دیقه فراموشی .
...افتخار آشنایی با گرسنگی - برخورد
http://www.solsemarg.blogfa.com/post/59/برخورد
افتخار آشنایی با گرسنگی. جهانی از ریشه های جهنم. نوری بر زمین فرود آمد:. دو جا پا بر شن های بیابان دیدم. از کجا آمده بود؟ به کجا می رفت؟ تنها دو جا پا دیده می شد. شاید خطایی پا به زمین نهاده بود. ناگهان جا پاها براه افتادند. روشنی همراهشان می خزید. خود را از روبرو تماشا کردم:. گودالی از مرگ پر شده بود. ومن بر مرده ی خود براه افتادم. صدای پایم را از راه دوری می شنیدم،. شاید از بیابانی می گذشتم،. انتظاری گمشده در من بود. ناگهان نوری در مرده ام فرو د آمد. و من در اضطرابی زنده شدم:. دو جا پا هستی ام را پر کرد.
...افتخار آشنایی با گرسنگی - پایان قصه...
http://www.solsemarg.blogfa.com/post/65/پایان-قصه-
افتخار آشنایی با گرسنگی. جهانی از ریشه های جهنم. حت ي تو هم. ول كن! حالا كه با پايان قص ه روبرويم. من سعي كردم مثل اين مردم نباشم. وقتي خدا مي سوخت من هيزم نباشم. حالا خدا مرده. و من مرده. و هرچه. دنياي من خالي ست از دنيا، اگرچه. تنهايي ام را شهر دارد مي فشارد. مردي كه جز تنهايي اش چيزي ندارد. هي آينه اصرار دارد كه ببينم. كه زنده هستم كه هنوز عاشق ترينم. اين آينه كه نيست، يك عكس قشنگ است! من مرده ام. و پاسخ آ يينه سنگ است. دارم به سمت هيچ بودن مي گريزم. دريايم و بايد كه در جويي بريزم. بینهایتمین تولد تو .
...افتخار آشنایی با گرسنگی - نگاه میکنم از غم به غم که بیشتر است !...
http://www.solsemarg.blogfa.com/post/64/نگاه-میکنم-از-غم-به-غم-که-بیشتر-است-
افتخار آشنایی با گرسنگی. جهانی از ریشه های جهنم. نگاه میکنم از غم به غم که بیشتر است! نگاه می کنم از غم به غم که بیشتر است. به خیسی چمدانی که عازم سفر است. من از نگاه کلاغی که رفت فهمیدم. که سرنوشت درختان باغمان تبر است. به کودکانه ترین خواب های توی تنت. به عشقبازی من با ادامه ی بدنت. به هر رگی که زدی و زدم به حس جنون. به بچ ه ای که توام! در میان جاری خون. به آخرین فریادی که توی حنجره است. صدای پای تگرگی که پشت پنجره است. به خواب رفتن تو روی تخت یک نفره. به خوردن دمپایی بر آخرین حشره. بینهایتمین تولد تو .
...افتخار آشنایی با گرسنگی - مگه دیوونه آدم نیست ؟؟؟؟
http://www.solsemarg.blogfa.com/post/47/مگه-دیوونه-آدم-نیست-
افتخار آشنایی با گرسنگی. جهانی از ریشه های جهنم. مگه دیوونه آدم نیست؟ یه چیزی مثل یک رویاحقیقت داره و اینجاست. یه حس خوبی از بودن که هم امروز و هم فرداست. ندونستم چی شد اما. توی هر لحظه گیر کردم. همیشه قصه سرعت بود. ولی انگاری دیر کردم. میگن بد جوری دیوونم. مگه دیوونه آدم نیست؟ آخه غم داره میخنده. تحمل کردنش کم نیست! چرا دنیا نمی ایسته؟ بیاد و همسفر باشیم. بگو تا کی باید دنبال رویا در به در باشیم؟ دیگه تاریخ و تقویم و صدای تیک تیک ساعت . یه جورایی بهم میگن گذشت از ما بخواب راحت! یه جور بی رحم مجبورم.
...افتخار آشنایی با گرسنگی - داستان پیر مرد مهربان
http://www.solsemarg.blogfa.com/post/58/داستان-پیر-مرد-مهربان
افتخار آشنایی با گرسنگی. جهانی از ریشه های جهنم. داستان پیر مرد مهربان. پيرمرد لاغر و رنجور با دسته گلی بر زانو روی صندلی اتوبوس نشسته بود. دختری جوان، روبه روی او، چشم از گل ها بر نمی داشت. وقتی به ايستگاه رسيدند، پيرمرد بلند شد، دسته گل را به دختر داد و گفت. می دانم از اين گل ها خوشت آمده است. به زنم مي گويم كه دادم شان به تو. گمانم او هم خوشحال می شود و دختر جوان دسته گل را پذيرفت و پيرمرد را نگاه كرد. كه از پله های اتوبوس پايين می رفت و وارد قبرستان كوچك شهر می شد ! بینهایتمین تولد تو . که آتش زده بر...
...افتخار آشنایی با گرسنگی - Un dia de noviembre ویرایش لیلی افشار با اجرای خودم!
http://www.solsemarg.blogfa.com/post/48/Un-dia-de-noviembre-ویرایش-لیلی-افشار-با-اجرای-خودم-
افتخار آشنایی با گرسنگی. جهانی از ریشه های جهنم. Un dia de noviembre ویرایش لیلی افشار با اجرای خودم! Un dia de noviembre. نوشته شده در چهارشنبه ۱۲ بهمن۱۳۹۰ساعت توسط علی اصغر. نگاه میکنم از غم به غم که بیشتر است! بینهایتمین تولد تو . نامه ای سرگردان به آرلن. 20 دیقه فراموشی . داستان پیر مرد مهربان. من سال ها روی سنگ ها خوابیده ام. به پاس لطف سنگ ها اکنون از آن ها می خواهم. که تا ابد روی من بخوابند! من باید آنچه را احساس می کنم بنویسم.ومی نویسم! ولی تو ای پاسدار جهالت! اگر می خواهی دهان مرا ببندی. هفته او...
...افتخار آشنایی با گرسنگی - بیا با من مدارا کن !....
http://www.solsemarg.blogfa.com/post/49/بیا-با-من-مدارا-کن-
افتخار آشنایی با گرسنگی. جهانی از ریشه های جهنم. بیا با من مدارا کن! بیا با من مدارا کن که من مجنونم و مستم. اگر از عاشقی پرسی،بدان دلتنگ آن هستم. بیا با من مدارا کن که دل غمگین و جان خستم. اگه از درد من پرسی،بدان لب را فرو بستم. بیا از غم شکایت کن که من همدرد تو هستم. بیا شکوه از دل کن،که من نازک دلی خستم. جدایی را حکایت کن،که من زخمی آن هستم. اگر از زخم دل پرسی،برایش مرحمی بستم. برو راه وفا آموز که من بار سفر بستم . دگر اینجا نمی مانم،رهایی از وفا جستم . برو عشق از خدا آموز،که من دل را بر او بستم.
...افتخار آشنایی با گرسنگی - 20 دیقه فراموشی ...
http://www.solsemarg.blogfa.com/post/61/20-دیقه-فراموشی-
افتخار آشنایی با گرسنگی. جهانی از ریشه های جهنم. 20 دیقه فراموشی . همه جا تاریک بود،انقدر احساس تنهایی و سیاهی میکردم که انگار خدا. باورم نمیشه که این حرفو زدم. کنار اون پارک با شاخ و برگای ترسناک درختاش تو تاریکی،با اون چند. تا چراغ نیمسوخته ش که چشمک میزدن رفتم تو فکر.باخودم گفتم چرا. چرا شب شده و من هنوز نرفتم خونه؟ جوابشو از کی بگیرم؟ تا بیست دیقه بعد از این لحظه رو نفهمیدم چی شد و چیکار کردم.یه دفعه. ای دیدم تمام غرورم تو دستم داره دود میشه و میره هوا.راستی من چرا. از اون بیست دیقه هیچی یادم نمیاد؟
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
18
سودای دل
تو اتوبان اشتباه کردن یعنی یه شهر دیگه. یعنی درست زندگی من. نوشته شده در یکشنبه چهارم دی 1390ساعت 20:30 توسط .
سودای روی دوست
بشکن دل ما را ای عشق.این ساز شکسته اش خوش آوازتر است. نوشته شده در شنبه یکم خرداد ۱۳۸۹ساعت 12:11 توسط راوی. مىدانيد واقعا نمىدانيد چه لذتى دارد وقتى سياهى چادرم، دل مردهايى كه چشمشان به دنبال خوشرنگترين زنهاست را مىزند. نمىدانيد چقدر لذتبخش است وقتى وارد مغازهاى مىشوم و مىپرسم: آقا! و فروشنده جوابم را نمىدهد دوباره مىپرسم: آقا! فروشنده كه محو موهاى مشكرده و آرايش زن ديگرى است و حالش دگرگون شده ، من را اصلا نمىبيند. باز هم سؤالم بىجواب مىماند و من، خوشحال، از مغازه بيرون مىآيم. نوشته شده در شنبه یکم خرداد...
سودای عشق
عشق زنجیر زرینی است که آسمان را به زمین پیوند میدهد. اومدم با یه آپ جدید. سلام به همه ی کسایی که به این وب سر می زنن و منو خوشحال می کنن این روزا یه کمی حوصله ندارم هیچ کاری هم نمی کنم فقط اومدم یه شعری بنویسم و خودم و این وبو از این حال و هوا در آرم. فعلا تا پست بعدی بای. نگرانم ، که مبادا تو که محبوب منی. بی من از لانه ی پرمهر دلم پربزنی و مرا. اینچنین غرق در انبوهی غم های غریب. وبه تنهایی یک چلچله بی پر و بال. مانده در شهری دور، بری از خاطر و آرام. که مبادا روزی از وسوسه چشم کسی. پای در راه دگر بگذاری.
ســــــودای عشق
مخمان درحال سوت کشیدن است. نوشته شده در جمعه دهم آذر 1391ساعت 19:31 توسط نادیا. بعضی وقتا دوس دارم وقتی بغضم میگیره خدا بیاد پایین و اشکامو پاک کنه،دستمو بگیره و بگه:. نوشته شده در شنبه چهارم آذر 1391ساعت 23:30 توسط نادیا. من یک دختر ایرانیم . حوای" کسی نمی شوم که به "هوای" دیگری برود . تنهاییم را با کسی قسمت نمی کنم که روزی تنهایم بگذارد . روح خداست که در من دمیده شده و احساس نام گرفته . دستهایم بالین کودک فردایم خواهد شد . بی حرمتش نمی کنم و به هر کس نمی سپارمش . لبریزم از مهر . اما استوار . 11- هه هه ...
ایــــستگاه عاشــقی
سلام به همه ی آبجیا و داداشای گلم. یه معذرت خواهی بهتون بدهکارم واسه این چندوقتی. که بهتون سر نزدم. نمیدونم چی جوری ازتون تشکر کنم! از همه ی اونایی که این چند وقتی که نت نداشتم. و نتونستم بهشون سر بزنم ولی. منو تنها نذاشتن و بهم سر زدن و سال جدید رو بهم. تبریک گفتن البته لطف و محبت. خودشون رو ثابت کردن. از تک تکشون ممنونم و از همین جا میگم:. قربون مرامتون،دوسیتون دالم،جبران میکنم. میدونم دیره ولی سال نوتون مبارک.خخخ). راستش،گفتنش خیلی برام سخته. آخر برای همیشه نه.برای یه مدتی! مخصوصا این 2 سال آخر).
...سودای هستی
آن عشق که هر روز نو نشودعادت است و بردگی. رفتم، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت. راهی به جز گریز و درد برایم نمانده بود. این عشق آتشین پر از درد بی امید. در وادی گناه و جنونم کشانده بود. رفتم، که داغ بوسه ی پر حسرت تو را. با اشک های دیده ز لب شستشو دهم. رفتم که ناتمام بمانم در این سرود. رفتم که با نگفته به خود آبرو دهم. رفتم مگو ، که چرا رفت، ننگ بود. عشق من و نیاز تو و سوز و ساز ما. از پرده ی خموشی وظلمت، چو نور صبح. بیرون فتاده بود به یکباره راز ما. رفتم، که گم شوم چون یکی قطره اشک گرم. بشکن این آیینه ها را.
زندگی جاریست همچون خون در رگ
زندگی جاریست همچون خون در رگ. محل تولد: خانه پدر. تاریخ تولد: یکی از روزهای خدا.1365/12/28. شغل : گدای محبت. نام مادر : چشم انتظار. نام پدر : سلطان غم. جرم : به دنیا آمدن. محکومیت : زندگی کردن. تاریخ آزادی : مرگ. ادرس: شهر بی مهری-چهارراه انتظار-. خیابان سوز و گداز-کوچه ی نامردی-. جوان ایرانی-گروه بزرگ جوان ایرانی. بی تودرسکوت غم شکستم. الهام گرفته ازیک شعر. سامانه اس ام اس. خرید شارژ همراه اول. کیف پول آلوما والت. تاريخ : یکشنبه دهم آذر ۱۳۹۲ 13:0 نویسنده : مهدی. دوستان قدیمی بایک تیر دو نشون بزنید.
فوت کن
من و افکارم و کارام و مزخرفاتم. آخرین مطلبی که گذاشتم ماله سال 90 بود. دختری پر از زندگی، نفرت، خشم و . کلی انگیزه برای ادامه زندگی. بالاخره یه تنابی بود که موقع نا امیدی بهش چنگ بندازم. دختری در آستانه 23 سالگی و پر از بی حسی. دبیرستان آرزوم داشتن دفتر فنی به نام خودم که روی پلاکارد طلایی بزرگ نوشته دفتر فنی مهندسی شکیبا . الگوم دایی عزیزتر از جانم بود . کارمند بانک، زندگی مستقل، مستحکم. موفق ترین دانش آموز کلاس بودم ، با تمام مدرسه رفیق بودم، کسی نبود که نشناستم. حتی دیگه از کسی متنفر نیستم. جمعه شانزد...
نـــــوای دل
گل سرخ و نشانه دوستی. هنگام گذر از باغ گل سرخ، گل سرخي را به شدت غمگين ديدم،. گفتم: از چه کسي؟ گفت: از يک دوست. گفت: گل نيلوفر را مي گويم. کمي با دقت نگريستم و ساقه رونده نيلوفر را به دور ساقه آن ديدم.گفتم: چون نيلوفر به دور ساقه ات پيچيده و بالا رفته ناراحتي؟ گفت: نه، من خودم دستش را گرفتم تا بالا بيايد. اما همينکه قدش از من بلندتر شد، نرده هاي آهني باغ را به من ترجيح داد و به دور آنها پيچيد. خيلي عصباني شدم، چقدر از نيلوفر بدم آمده بود، ناخودآگاه کمر خم کردم تا نيلوفر قدرناشناس را از ريشه در بياورم،.
سودای ماه
عاشقانه علمي آموزشي عكس ادبي هنري. به روی سیل گشادیم راه خانه ی خویش. به دست برق سپردیم آشیانه ی خویش. مرا چه حد که زنم بوسه آستین ترا. همین قدر تو مرانم ز آستانه خویش. به جز تو کز نگهی سوختی دل ما را. به دست خویش که آتش زند به خانه خویش. مخوان حدیث رهایی که الفتی است مرا. به ناله سحر و گریه شبانه خویش. ز رشک تا که هلاکم کند به دامن غیر. چو گل نهد سر و مستی کند بهانه خویش. رهی به ناله دهی چند دردسر ما را؟ بمیر از غم و کوتاه کن فسانه خویش. از : رهی معیری. به این که من باشم و. باشم و شانه ای برای. نوشته شد...
سودای ماه
وقتی که همه سودایی و نوایی و مستی و خوابی و بیداری و .ما .همه ی عمر تنها می دویم یار .تنها می دویم! گر چه هرگز اول نشد . یکشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۰ ه.ش. واسه همین کنارت می ذارن! چون فک می کنن همیشه هستی. تو دیگه صبردونت پر می شه. فهم دونت پر می شه. انتظار دونت هم پر می شه. و می ری. و رسما می ری. بعد اونا میبینن چه قدر تنها شدن از تو. ولی تو یا نمی ری. یا وقتی می ری دیگه هیچ وقت بر نمی گردی. چون از پشت سرها بیزاری. من از پشت سرها بیزارم! جمعه ۲۴ تیر ۱۳۹۰ ه.ش. میان بی خودی و کشف*. و انگار تمام هویتش! میرا من مدت...
