shirmard1.persianblog.ir

mirzaei1010.blogfa.com

دلنوشته های ستایش - گفتم که رفیقی هست

http://www.mirzaei1010.blogfa.com/post/396

از آلبوم ستایش هم دیدن فرمائید. گفتم که رفیقی هست. ای سبزترین خاطره در باغ وجودم. دیشب به حضورت غزلی ناب سرودم. گفتند که چه داری از این هستی دنیا؟ گفتم که رفیقی هست همه بود ونبودم. پنجشنبه ۱۳۹۲/۱۲/۰۱ ] [ 9:5 ] [ میرزایی ]. سامانه پیامکی رایگان اس ام اس انتخاب همه. مراسم تشییع جنازه و خاکسپاری مرحوم حبیب در مزار ابدیاش واقع در محوطه مسجد قدس کتالم در رامسر. ماه محرم و صفر بر همگان تسلیت. عید غدیر خم بر شما مبارک. گفتم که رفیقی هست. زندگی ما آدم ها. کد تماس با ما. کد نمایش آب و هوا. کد نمایش آب و هوا.

mojtabadonya.blogfa.com

↑عاشقانه↓

http://mojtabadonya.blogfa.com/1392/12

خندتون طلا غمتون فنا. یه سلام عاشقونه با یه بغض بی بهونه. مینویسم تا بدونی یاد تو ، تو دل میمونه! من هنوز هم نمی خواهم. اگر هزاران دست به سویم دراز شود! پس خواهم زد تنها تمنای دستان تو. کی اشکات و پاک میکنه شبا که غصه داری. دست رو موهات کی میکشه وقتی منو نداری. شونه ی کی مرحم هق هقت میشه. از کی بهونه میگیری. برگ ریزونای پائیز کی چشم به رات. از جلو پات جمع میکنه برگهای زرد و خسته. تا خنده رو لبات بیاد. شب برسه به فردا. کی ازسرود بارون قصه برات میسازه. وقتی که راه درازه. کی از ستاره بارون چشماشو هم میزاره.

shatolijon.blogfa.com

ܓ✿ܓ✿شتولی جونܓ✿ܓ✿ - فصل سوم قسمت دهم

http://www.shatolijon.blogfa.com/post/238

ܓ ܓ شتولی جونܓ ܓ. فصل سوم قسمت دهم. تاريخ : نویسنده : مهسا.ب. فقط دلم میخواست که فقط برای یک روز کامل گذشته م رو بغل کنم و گذشته م هم با روی باز دوباره پذیرای من باشه.جایی که همیشه جایی برای خالی کردن احساسات ضد و نقیض تو باشه هرچند امن نباشه با همون ترس و لرز و بی اعتمادی به بودنش یا اینکه فقط جای توعه یا هرکس دیگه که پر شده از احساس مهم بودنشه نه امنیتش! درست همونقدر کریح که سامان توصیفش کرده بود.با چشمایی که انگار سالها پیش برقشون خاموش شده باشه.با رفتن کسی که امید بوده! اومدی چی رو ببینی؟ هولم داد سم...

shatolijon.blogfa.com

ܓ✿ܓ✿شتولی جونܓ✿ܓ✿ - فصل سوم قسمت هشتم

http://www.shatolijon.blogfa.com/post/236

ܓ ܓ شتولی جونܓ ܓ. فصل سوم قسمت هشتم. تاريخ : نویسنده : مهسا.ب. اون شب کنار دریا خیلی بهمون خوش گذشت و هرکدوم از بچه ها یه تیکه ای مینداختن و یا اینکه به همدیگه گیر میدادن و کلی میخندیدیم. با نمک ترینشون هم سامان خودم بود. و حس کنجکاوی من هم درمورد عشق سحر به جایی نرسید و دنباله ی نگاهش روی شخص خاصی خیره نمیموند و به خودم گفتم که حتما اون شب مهمونی در موردش اشتباه قضاوت کردم و اصلا قضیه اونجوری نبوده که تو ذهن من اومده و شاید بخاطر خستگی دستاش میلرزیده و. به محض اینکه این حرفارو بهش زدم میخواست بزنه زیرگر...

shatolijon.blogfa.com

ܓ✿ܓ✿شتولی جونܓ✿ܓ✿ - فصل سوم قسمت هجدهم

http://www.shatolijon.blogfa.com/post/246

ܓ ܓ شتولی جونܓ ܓ. فصل سوم قسمت هجدهم. تاريخ : نویسنده : مهسا.ب. من نظرت چیه خودمم بیام که بریم بازار و چیزی براش بگیریم؟ من به شوخی گفتم ولی از خدا خواسته گفت :. آرش وای خیلی لطف میکنی عزیز.کی بریم؟ من : دیگه چاره ای نداشتم و قبول کردم و کلی تشکر کرد و رفت که حاضرشه! تو خیابون عین لاکپشت پیر راه میرفت و هی مجبور بودم برگردم ببینم اومده یا نه - -. من آرش خان بخدا الان تو شو های مد ت نیستیا یکم راه بیا برات بد نیست.الان شب میشه و هنوز هیچی گیرمون نیومده! یکم قدماشو سریع تر کرد تا بهم برسه. کت و سارافون صور...

shatolijon.blogfa.com

ܓ✿ܓ✿شتولی جونܓ✿ܓ✿ -

http://www.shatolijon.blogfa.com/post/250

ܓ ܓ شتولی جونܓ ܓ. تاريخ : نویسنده : مهسا.ب. صبح تا شب گوشه ی خانه کنج کلاس حتی وقتی در حال اتود زدن طرح چهره ای ناشناس روی بوم هستم به این فکر میکنم که اگر بگویم دوستت دارم و مثلا سرم را پایین بیندازم بهتر است یا اینکه مستقیم زل بزنم توی چشمهات و خیره خیره منتظر عکس العملت باشم؟ روزی صدبار از اول تا آخر مرور میکنم من چه بگویم و تو چه جواب میدهی و بعدش من از جوابت قرار است افسرده شوم یا از خوشحالی بال دربیارم و تا آسمان هفتم پرواز کنم؟ Weblog Themes By Pichak. از اونجایی که میدونم کسی نمیره پروفایلمو بخونه.

shatolijon.blogfa.com

ܓ✿ܓ✿شتولی جونܓ✿ܓ✿ - فصل سوم قسمت نهم

http://www.shatolijon.blogfa.com/post/237

ܓ ܓ شتولی جونܓ ܓ. فصل سوم قسمت نهم. تاريخ : نویسنده : مهسا.ب. یواش یواش دیگه به خونه ش نمیرفتم بعدش هم باهاش بیرون نمی رفتم.بعد از چند هفته دیگه جواب زنگاشو نمیدادم بعد هم که جواب اساشو یک کلمه ای میدادم و چند باری هم با ترس و لرز دره خونه م اومد که به شدت باهاش برخورد کردم که دیگه نیومد و زنگ نزد و اس نداد و.بعد از چندماه کلا خاموش شد! ذهنم خالی خالی شده بود و پاهام بدون هیچ فکری جلو میرفت.دخترایی با سر و وضع خراب و لباسایی که اصلا لباس نبود از سر و کول چند تاپسر بالا میرفتن و انگار که از صبح تا شب ...

shatolijon.blogfa.com

ܓ✿ܓ✿شتولی جونܓ✿ܓ✿ - فصل سوم قسمت سیزدهم

http://www.shatolijon.blogfa.com/post/241

ܓ ܓ شتولی جونܓ ܓ. فصل سوم قسمت سیزدهم. تاريخ : نویسنده : مهسا.ب. برای همه ی پرستارهای بخش یواشکی تعریف کردم که چه بلایی سرم اومده ولی اونا بی توجه به گفته های من فقط به وظایف خودشون عمل میکردن و انگار که داشتم با دیوار حرف میزدم. نمیدونم اون دکتر بهشون چه چیزایی گفته بود و چه توصیه هایی کرده بود که کلا امیدی به خوب شدنم نداشتن و فقط تاسف میخوردن و سری تکون میدادن و میرفتن! گه گاهی من و چند نفر دیگه ای که توی اتاقم بستری بودن رو توی حیاط آزاد میذاشتن و من از پشت نرده های حیاط بیرون رو نگاه میکردم. اومد جل...

horahora.blogfa.com

دلبری -

http://www.horahora.blogfa.com/post-3.aspx

به سلامتی اونی که هزار تا خاطر خواه داره ولی دلش گیره یه بی معرفته. در زمانهای دور پسری بود که به اعتقاد پدرش هرگز نمی توانست با. دستانش کار با ارزشی انجام دهد. این پسر هر روز به کلیسایی در. نزدیکی محل زندگی خود می رفت و ساعتها به تکه سنگ مرمر. بزرگی که در حیاط کلیسا قرار داشت خیره می شد و هیچ نمی گفت. روزی شاهزاده ای از کنار کلیسا عبور کرد و پسرک را دید که به این. تکه سنگ خیره شده است و هیچ نمی گوید. از .اطرافیان در مورد. پسر پرسید. به او گفتند که او چهار ماه است هر روز به حیاط کلیسا. کمي از ياد رفته ،.

horahora.blogfa.com

دلبری -

http://www.horahora.blogfa.com/post-7.aspx

به سلامتی اونی که هزار تا خاطر خواه داره ولی دلش گیره یه بی معرفته. آنقدر مرا سرد کرد از خودش . از عشق که حالا به جای دلبستن یخ. بسته ام آهای روی احساسم پا نگذارید لیز میخورید. واظب خودتون باشید می بوسمتون. نوشته شده در یکشنبه ۱۳۹۰/۰۳/۲۹ساعت 14 توسط نازی. مرا اينگونه باور کن کمي خسته ، کمي تنها ،. کمي از ياد رفته ،. کمي باور کردنم سخت اس. هفته دوم مرداد ۱۳۹۰. هفته او ل تیر ۱۳۹۰. هفته چهارم خرداد ۱۳۹۰. هفته سوم خرداد ۱۳۹۰. هفته او ل خرداد ۱۳۹۰. هفته چهارم اردیبهشت ۱۳۹۰. خلیج تا ابد فارس. شعر و غزل عاشقانه.