shekolat.blogfa.com

hazinazn.blogfa.com

تا زنده ام

http://www.hazinazn.blogfa.com/8811.aspx

هسته ی احساس من را. تف می کرد . خدا کند تو بیایی. بیرون از این سطرها. بارانی ترین لحظه ها. دل نوشته های فریبا. شب و روز من کنار هیچکس است! تا حالا انقدر گریه کردی تا چشمه ی اشکت بخشکه؟ تا حالا شده توی بی خبری از اتفاقی که افتاده خودتو آماده کنی که هر لحظه بیان و بگن برادرت دیگه پیشت بر نمی گرده . یا دیگه نمیتونه راه بره . یا . . و یقین داشته باشی که اگه جسمشم سالم باشه روحش افسرده ی افسردست؟ تا حالا دیدی برادرت پنج ساعت پشت هم اشک بریزه؟ برادرت که هیچ وقت گریشو نشونت نداده؟ تا حالا مرگ و یک قدمیت دیدی؟

hazinazn.blogfa.com

تا زنده ام

http://www.hazinazn.blogfa.com/8805.aspx

هسته ی احساس من را. تف می کرد . خدا کند تو بیایی. بیرون از این سطرها. بارانی ترین لحظه ها. دل نوشته های فریبا. شب و روز من کنار هیچکس است! کاش من از فراموشی ها بودم. آن روز که در بهت مسخره ی میهمانی بودیم. و من آن قدر در لاک خود خزیدم. تا مادر مجبور شد آن جا را ترک کند. صدای کسی در گوشم زنگ زد. انگار دو رویی گفت در خدمت باشید. مادر اما جز به من و پدرم. به هیچ کس خدمت نمی کند. و جز همه ی عمرش که خدمت کرد . پدر احساس می کند. مادر چیز فرسوده ایست از رنج و زحمت و ایثار. که دوست داشتنی است. من برای پدر هیچ.

hazinazn.blogfa.com

تا زنده ام

http://www.hazinazn.blogfa.com/8810.aspx

هسته ی احساس من را. تف می کرد . خدا کند تو بیایی. بیرون از این سطرها. بارانی ترین لحظه ها. دل نوشته های فریبا. شب و روز من کنار هیچکس است! گله مکن که تو را با زبان گنگ پيوند مي زنم. مرا سنگ مي زنند. تو با هر چه پيوند خوری ، باز همانی و من. ايمانم رنگ مي دهد. کم کم رقيق مي شوم. اتون نام تو را که آوردم. خود را پاک کرده بودم . از اين گله ها و شرط بازی ها. هر روز مرا ، هر ثانيه را. حالا بيا تا کمی راحت باشيم. چرا هر چه بيش تر. در تو پيش مي روم. دهانم را محکم تر مي بندی؟ من که ذره اي از کتابت تو ام . فروغ و د...

hazinazn.blogfa.com

تا زنده ام

http://www.hazinazn.blogfa.com/8910.aspx

هسته ی احساس من را. تف می کرد . خدا کند تو بیایی. بیرون از این سطرها. بارانی ترین لحظه ها. دل نوشته های فریبا. شب و روز من کنار هیچکس است! تاريخ یکشنبه ۱۳۸۹/۱۰/۲۶ساعت ۲۱:۱۵ بعد از ظهر نويسنده فاطمه دختر مریم.

hazinazn.blogfa.com

تا زنده ام

http://www.hazinazn.blogfa.com/9005.aspx

هسته ی احساس من را. تف می کرد . خدا کند تو بیایی. بیرون از این سطرها. بارانی ترین لحظه ها. دل نوشته های فریبا. شب و روز من کنار هیچکس است! گاهی حس می کنم. ما نیامده ایم که بفهمیم. ما نیامده ایم که بدانیم. بودن ما علتی است. برای آنکه در گیجی و بهت. تا به چیزی ایمان بیاوریم. به چیزهای فرا انسانی. و تنها یه این درک برسیم. که باید ایمان آورد . و آرامش اتفاقی فرار است. که در درک واقعیت ها. و تطبیق حقیقت ها. به من کمک نخواهد کرد . و این ترسی است که مفهومش. فرسنگ ها با تلاطم. و در کمال انسانیت. که در واقعیت ها.

hazinazn.blogfa.com

تا زنده ام

http://www.hazinazn.blogfa.com/8906.aspx

هسته ی احساس من را. تف می کرد . خدا کند تو بیایی. بیرون از این سطرها. بارانی ترین لحظه ها. دل نوشته های فریبا. شب و روز من کنار هیچکس است! بگذار برای بعد.همين که.تاوانش را . حرکت دستت را خواندم. آشکارا ميان خيرگی تو. من بی تو رفتم و گذشتم. حفره ی خالی قلبم. اما من بايد مي گفتم. خداحافظ و . ". برای باقيش زبانم بند می آمد. يخ بودم و باید. از هرم نگاه تو مي گريختم. ملامت را بگذار برای بعد. جواب ابهامت را بگذار برای بعد. همين که پشت سر را نگاه نکردم. همين که اشکم را. از حواس جمع تو دزديدم. اين بار اگر من.

hazinazn.blogfa.com

تا زنده ام

http://www.hazinazn.blogfa.com/8905.aspx

هسته ی احساس من را. تف می کرد . خدا کند تو بیایی. بیرون از این سطرها. بارانی ترین لحظه ها. دل نوشته های فریبا. شب و روز من کنار هیچکس است! فرا رسیدن ماه مبارک رمضان مبارک باد. تاريخ چهارشنبه ۱۳۸۹/۰۵/۲۰ساعت ۱۱:۲۵ قبل از ظهر نويسنده فاطمه دختر مریم. که دل چرکينيه آن روز. سرما که از چشمان غم زده ی من. روی فرش ها ريخت. کسی مسئول دغدغه های من نيست. تاريخ دوشنبه ۱۳۸۹/۰۵/۱۸ساعت ۲۱:۱۵ بعد از ظهر نويسنده فاطمه دختر مریم. امروز روز خوبی بود اما تلخ شد .اونقدر تلخ که يه شکاف روی قلبم احساس ميکنم . من سايه اي معتبرم.

hazinazn.blogfa.com

تا زنده ام

http://www.hazinazn.blogfa.com/9006.aspx

هسته ی احساس من را. تف می کرد . خدا کند تو بیایی. بیرون از این سطرها. بارانی ترین لحظه ها. دل نوشته های فریبا. شب و روز من کنار هیچکس است! آن روز که در بهت مسخره ی میهمانی بودیم. و من آنقدر در لاک خود خزیدم. تا مادر مجبور شد آن جا را ترک کند. صدای کسی در گوشم زنگ زد. در خدمت باشیم . انگار که می گفت : در خدمت باشید . مادر ام ا جز به من و پدر. به هیچ کس خدمت نمی کند. و جز همه ی عمرش که خدمت کرد . پدر احساس می کند. مادر چیز فرسوده ایست از رنج و زحمت و ایثار. که دوست داشتنی است. و نمی تواند پسش دهد.

hazinazn.blogfa.com

تا زنده ام

http://www.hazinazn.blogfa.com/8907.aspx

هسته ی احساس من را. تف می کرد . خدا کند تو بیایی. بیرون از این سطرها. بارانی ترین لحظه ها. دل نوشته های فریبا. شب و روز من کنار هیچکس است! حالم خوش نیست . حوصله ی فروانم را. خرج گلایه های تو می کنم . و اینکه تو شاد نیستی. مرا تمام می کند. این حرف های کهنه ی مکرر را. خفه می کنی . حال با زبان مفهومی به تو می گویم. اگر بنای سازگاری را باخته ای. می توانم خارج از مخیله ات. پاچه ی دنیا را بگیرم . و همه ی هستی تو را. در حبابی هوا کنم . در محضر خدای گونه ات. مستحق مجازات شوم . تکرار ميکنم تا فراموش نکنم.