sevenseas.blog.ir

delbaramad.blog.ir

حسینِ من، یکم :: دل برآمد

http://delbaramad.blog.ir/post/206

دلم برا کربلات تنگ شده. تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد. شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:. B یا strong ، em یا i ، u ، strike یا s ، sup ، sub ، blockquote ، code ، pre ، hr ، br ، p ، a href=" title=" ، span style=" ، div align=". ارقام فارسی و انگلیسی پذیرفته میشوند. نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک میباشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید. لاجرم بر دل نشیند.

fasaye.persianblog.ir

روایــت آدم

http://fasaye.persianblog.ir/1394/2

همیشه آدم کم می آوردم. برای خوش بودن در کنارش. برای تقسیم اسمارتیزهای رنگی. و به روزی که حرف کم بیاورم قسم. که تو بهترین دنیای منی . 1641; اردیبهشت ۱۳٩٤. و دری به جهنم. 1641; اردیبهشت ۱۳٩٤. وقتی که قلم داد به من حضرت استاد. به روایت يك زهرا. این عاشقانه ها برای توست. باشگاه مدیران و متخصصان.

fasaye.persianblog.ir

روایــت آدم

http://fasaye.persianblog.ir/1392/6

🚫 چیز زیادی برایمان نمانده بود. من نگفته بودم که مسئولیت دل تو را هم قبول میکنم. این اشتباه تو بود. من هیچ جایی به تو این قول را نداده بودم. همانطور که تو قول ندادی من را در ذهنت خوب نگه داری . اگر من الان از زیر بار احساسات جریجه دار شده ی تو شانه خالی میکنم. تو هم از زیر بار فکر های بیراهی که کردی و آدم منفوری که از من در ذهنت ساختی. شانه خالی کردی . 1777;۱ شهریور ۱۳٩٢. برگ اول را خزان زد . تو لیاقت دوست داشتن را نداری ". امروز با آن جمله ای که میتوانستم برای همیشه بر گردن بت نفرتم بیاویزم.

fasaye.persianblog.ir

روایــت آدم

http://fasaye.persianblog.ir/1393/1

یکی هم میتواند بنویسد. هرکس به آیین خودش کمبودهایش را فریاد میزند. به زبان بی زبانی. 1634;۳ فروردین ۱۳٩۳. وقتی که قلم داد به من حضرت استاد. به روایت يك زهرا. این عاشقانه ها برای توست. باشگاه مدیران و متخصصان.

fasaye.persianblog.ir

روایــت آدم

http://fasaye.persianblog.ir/1392/5

دریایی در طوفان ، همدمی به رنگ آسمان. چشمانم را باز میکنم. صداهای زیادی در خانه در جریان است. هرکسی سعی دارد حرفش را بزند و به دنبال کارهایش برود. مامان در حالی که روسریش را از روی پشتی مبل برمیدارد خطاب به من که چشم هایم نشان میدهد شب دیروقت خوابیده ام حرف هایش را میزند ، چادرش را برمیدارد و به سمت راهرو حرکت میکند . پدر ساعتش را از روی میز بر میدارد و درهمان حال سوال همیشگی را تکرار میکند " دخترم به نظرت امروز کدوم عطرو بزنم؟ و خانه سکوت میشود. صدای بلندی سکوت را میشکند! مهر تایید رفتن همه . 1634;&#163...

fasaye.persianblog.ir

روایــت آدم

http://fasaye.persianblog.ir/1392/8

تو چه دانی . طعم تلخ همنشینی اش این کودک بخت برگشته را , بعد از مدتها سکون در حصر تن , به تقلا انداخت. اکنون این سنگ ترک خورده را زیر ضربات تیشه ی بی وفاییش , مبهوت در تاریکی چشمانش رها می نماید . 1779;٠ آبان ۱۳٩٢. وقتی خوبنماهای زندگیت با زمین زیر پایت همسطح میشوند. 1634;٦ آبان ۱۳٩٢. گاهی اوقات ارام می نشینی روی صندلی و خسته از دغدغه های روزمره. میخواهی چشمانت را ببندی. و یک لحظه هم که شده از این دنیای نچسب , کنده شوی. اما فکرت که مشغول باشد دیگر آسایش و خستگی درکردن حتی برای ثانیه ای هم. همین است که او...

fasaye.persianblog.ir

روایــت آدم

http://fasaye.persianblog.ir/1392/9

برف نمی بارد چرا؟ هرچیزی زیادش دل آدم را می زند. به زمین گرم میزند. همین یک دقیقه هم که طولانی تر میشود سرمای بودنت. به صورتم که میخورد سوز نداشتنت. در چشمانم یخ میزند اشک هایم. دلم برایت خیلی تنگ می شود. خیلی یعنی آنقدر که اشک هایم را نمیتوانم در دریای چشمانم مخفی کنم. خیلی یعنی آنقدر که میخواهم نقاب هایی که تمام عمر بر چهره داشتم زمین بگذارم و مانند کودکی بیقرار اشک بریزم برای تو ، برای نبود تو ، برای نداشتن تو . این یک دقیقه کار خودش را کرد. ازین قامت زمین خورده. تو شرح دیدار بگو. من اشک بسیار دارم.

fasaye.persianblog.ir

روایــت آدم

http://fasaye.persianblog.ir/1393/4

اینکه آدم بدونه یه چیزی شدنی نیست و بازم آرزو کنه اونو. حماقت نیست ، امیده ، امید به معجزه. امید به عوض شدن روند دنیا ، امید به شکستن هنجارهای دست و پاگیر. امید به شجاعت یه آدم. امید به چیزی از جنس دوست داشتن ، امید به احساس ، امید به ع . 1638; تیر ۱۳٩۳. عشق دقیقا پشت همین درخت بهارنارنج گوشه ی باغچه ی حیاطمان منتظر نشسته تا درست زمانی که آدمادگیش را ندارم مرا غافلگیر کند. مطمئنم منتظر است تا من دست بردارم از جست و جو. آنوقت با بهترین جامه ای که برایش مقدور است می آید. موهایم را نوازش می کند.

fasaye.persianblog.ir

روایــت آدم

http://fasaye.persianblog.ir/1392/11

آدم که باشی هرچیزی ممکن میشود. قصه ای بود از جنس غصه. نقش اولش را بابابزرگ بازی میکرد. بابابزرگی سر به هوا ، عاشق و ساکت. بابابزرگ درست در سخت ترین لحظات نقشش را فراموش میکرد. شاید درست ترش این باشه. غصه ای بود از جنس قصه. بابابزرگ نقش اول را بر عهده داشت. بابابزرگ فراموشکار ، تنها و صبور. بابابزرگ توانایی تحمل سنگینی بعضی از لحظات را نداشت. بابابزرگ بعد ازینکه برای اولین بار توانست نفشش را درست اجرا کند، صحنه ی داستان را برای همیشه ترک کرد. بابابزرگ صحنه را برای کسی که نوه دوستش داشت باز کرد. برادرا اول...