setareyejadeha.blogfa.com

ashkgerye.blogfa.com

پونه - نمی دونم

http://www.ashkgerye.blogfa.com/post-89.aspx

حالا از خالی ترین غروب افتابی پرم مث اسب چوبی که مارو به هیچ جا نمی بره. هوا گرمه (چه ربطی داره). مخم هنک کرده.چه جالب. می خوام فریاد بزنم ولی کسی گوش نمی ده. پس می نویسم که نفهمم کسی خونده یا نه. منم مث همه ی هم سن و سالام مشکل دارم (خانواده.تناسب اندام.درس.). ولی من یه مشکل اساسی دارم اونم اینکه من ادما رو دوس دارم.سیا.سفید.مسیحی.کلیمی.فقیروپولدارو دوس دارم. و این داره مث خوره منو می خوره (چه قافیه ای شد). خیلی سخته جهالت کسایی رو ببینی که دوسشون داری. من نمی تونم فقط یک یا چن نفرو دوس داشته باشم.

ashkgerye.blogfa.com

پونه - قصه ی بره و گرگ

http://www.ashkgerye.blogfa.com/post-83.aspx

حالا از خالی ترین غروب افتابی پرم مث اسب چوبی که مارو به هیچ جا نمی بره. قصه ی بره و گرگ. این اپ جزو اولین اپامه. ولی چون خیلی قدیمی بود و من خیلی دوسش دارم. بیا تا برات بگم قصه ی بره و گرگ. که چه جور اشنا شدن توی این دشت بزرگ. اخه شب بود میدونی بره گرگو نمیدید. بره از گرگ سیاه حرافای خوبی شنید. بره رو گرگ با خودش به شهر تازه برد. بره تا رفت توی خیال گرگ پریدو اونو خورد. بره باور نمیکرد گفت شاید خواب میبینم. اما دید جای دلش خالی مونده تو سینه. بیا تا برات بگم تو همون گرگ بدی. در تاريكي بي اغاز و پايان.

ashkgerye.blogfa.com

پونه - با عرضه معذرت

http://www.ashkgerye.blogfa.com/post-84.aspx

حالا از خالی ترین غروب افتابی پرم مث اسب چوبی که مارو به هیچ جا نمی بره. من تا یه مدت کوتاهه دیگه می اپم. منتظره یه اپ زیبا. نوشته شده در یکشنبه پانزدهم مهر ۱۳۸۶ساعت 12:44 توسط پونه. سلام من پونه 16 17 ساله یه دختره غمگین و خسته و . در تاريكي بي اغاز و پايان. دري در روشني انتظارم روييد. خودم را در پس در تنها نهادم. و به درون رفتم. اتاقي بي روزن تهي نگاهم را پر كرد. سايه اي در من فرود امد. و همه ي شباهتم را در ناشناسي خودگم كرد. پس من كجا بودم؟ كه بيخودانه همه ي خلوت ها رو بهم ميزند. در گنگي ان ريشه داشت.

ashkgerye.blogfa.com

پونه - رحم

http://www.ashkgerye.blogfa.com/post-74.aspx

حالا از خالی ترین غروب افتابی پرم مث اسب چوبی که مارو به هیچ جا نمی بره. خوب رویان جهان رحم ندارد دلشان. باید از جان گذرد هر که شود عاشقشان. روز اول که سرشتن ز گل پیکرشان. سنگی اندر گلشان بود همون شد دلشان. نوشته شده در دوشنبه هجدهم تیر ۱۳۸۶ساعت 18:42 توسط پونه. سلام من پونه 16 17 ساله یه دختره غمگین و خسته و . در تاريكي بي اغاز و پايان. دري در روشني انتظارم روييد. خودم را در پس در تنها نهادم. و به درون رفتم. اتاقي بي روزن تهي نگاهم را پر كرد. سايه اي در من فرود امد. و همه ي شباهتم را در ناشناسي خودگم كرد.

ashkgerye.blogfa.com

پونه - رودرو دیواره این شهر

http://www.ashkgerye.blogfa.com/post-81.aspx

حالا از خالی ترین غروب افتابی پرم مث اسب چوبی که مارو به هیچ جا نمی بره. رودرو دیواره این شهر. رو درو دیواره این شهر همه ش ازتو یادگاره. توی این کوچه ی تاریک منو تنها نمی ذاره. یاده حرفای قشنگت که توقلبم لونه می کرد. یاده دلتنگیه چشمات که منو بهونه می کرد. می زنه اتیش به جونم پس کجایی مهربونم. اخه من ترانه هامو واسه ی کی پس بخونم. دله من هواتو کرده اخ کجایی نازنینم. رو درو دیواره این شهر همه ش ازتو یادگاره. توی این کوچه ی تاریک منو تنها نمی ذاره. یاده حرفای قشنگت که توقلبم لونه می کرد. و به درون رفتم.

ashkgerye.blogfa.com

پونه - ااااااااااااه ه ه ه ه ه ...

http://www.ashkgerye.blogfa.com/post-88.aspx

حالا از خالی ترین غروب افتابی پرم مث اسب چوبی که مارو به هیچ جا نمی بره. ااااااااااااه ه ه ه ه ه . اینا حرفای یه پونه ی جدیده.یه پونه که دیگه نمیخواد خود واقعیش رو پنهان کنه. خود تنها.خود خسته.خود بی کس.خود بی صدا. ادمی که به تنهایی اب.به خسته گی خاک.به بی کسیه اتش و به بی صداییه هواس. حرفام بوی نم گرفته.می خوام فریا بزنم چون دارم خفه می شم. نمی دونم کسی هست که حرفام رو بشنوه یا نه . نمی دونم بنویسم یا نه. نوشته شده در پنجشنبه ششم تیر ۱۳۸۷ساعت 20:7 توسط پونه. در تاريكي بي اغاز و پايان. و به درون رفتم.

ashkgerye.blogfa.com

پونه - ...........

http://www.ashkgerye.blogfa.com/post-92.aspx

حالا از خالی ترین غروب افتابی پرم مث اسب چوبی که مارو به هیچ جا نمی بره. وه که در جهان کدام ابلهی به پایه ی ابلهی رحیمان رسیده است و در جهان چه چیز به اندازه ی ابلهی رحیمان مایه ی رنج فرهم کرده است! وای بر ان عاشقانی که از رحم شان برتر.پایگاهی ندارند! شیطان روزی با من چنین گفت)خدا را نیز دوزخی هست:دوزخ او عشق به انسان است). و چندی بعد شنیدم که گفت (خدا مرده است.رحم خدا به انسان او را کشت). نوشته شده در سه شنبه هفتم اردیبهشت ۱۳۸۹ساعت 18:36 توسط پونه. سلام من پونه 16 17 ساله یه دختره غمگین و خسته و . هفته ...

ashkgerye.blogfa.com

پونه - اسب چوبی

http://www.ashkgerye.blogfa.com/post-75.aspx

حالا از خالی ترین غروب افتابی پرم مث اسب چوبی که مارو به هیچ جا نمی بره. حالا از خالی ترین غروب افتابی پرم. نمی تونم با دو دستم بدی هاتو بشمرم. تو دروغی مث پهلون های شهر فرنگ. مث گرگی که کلاه قرمزیه قصه ور خورد. مث اوازه خروس قندی که زودی اب می شد. مث اسب چوبی که ما رو به هیچ جا نمی برد. تو دروغی حتی دیوه قصه بد نیست مث تو. کشتن باغچه رو پاییز بلد نیست مث تو. طفلکی من که چه ساده به عزای ما نشسته. طفلکی این من بی من بی تو بد جوری شکسته. کاشکی چشمات واسه پرپر زدنم گریه می کرد. در تاريكي بي اغاز و پايان.

ashkgerye.blogfa.com

پونه - گویند....

http://www.ashkgerye.blogfa.com/post-91.aspx

حالا از خالی ترین غروب افتابی پرم مث اسب چوبی که مارو به هیچ جا نمی بره. گویند نادانی گهواره ی اسایش است و بی خیالی مایه ی ارامش. چه بسا برای انان که مرده به دنیا می ایند و همچون پیکری سرد و بیروح بر روی زمین می زیند چنین باشد. اما اگر نادانی کور در کنار احساسات بیدار جای گیرد ان وقت نادانی از قعر دوزخ دشوارتر و از مرگ تلخ نر خواهد بود. نوجوان احساساتی که بسیار حس می کند و اندک می داند نگون بخت ترین موجود روی زمین است. زیرا که میان دو نیروی هولناک و متناقص گرفتار امده است. در تاريكي بي اغاز و پايان.

ashkgerye.blogfa.com

پونه - چند قطعه زیبا

http://www.ashkgerye.blogfa.com/post-82.aspx

حالا از خالی ترین غروب افتابی پرم مث اسب چوبی که مارو به هیچ جا نمی بره. اون چشایی روشن داشت. اون یکی رو جز من داشت. من توی حسرت موندم. اون خیاله رفتن داشت. نمی دونم خبر داری که منتظرم؟ یا مردمو فقط تو خاطراتتم. در به در همیشگی. کولی صد ساله منم. خاک تمام جاده هاس. جامه ی کهنه ی تنم. هزار راه رفته ام. هزار زخم خورده ام. تا تو مرا زنده کنی. هزارز بار مرده ام. نوشته شده در سه شنبه ششم شهریور ۱۳۸۶ساعت 12:38 توسط پونه. سلام من پونه 16 17 ساله یه دختره غمگین و خسته و . در تاريكي بي اغاز و پايان. و به درون رفتم.