dada-darya.blogspot.com
دادا و دریا: تو رو واسه نفس میخوام
http://dada-darya.blogspot.com/2009/10/blog-post_21.html
من شاعر شعرهای شفاهی ام. Wednesday, October 21, 2009. تو رو واسه نفس میخوام. خب پوشهی موزیکها را باز کردم و یهویی دلام هوس صدای «شکیلا کرد و بعدشم پوشهی آلبوم «آوا و ترانهی " سوغاتی. که اردلان سرفراز نوشته و "محمد حیدری" ساخته و زندهیاد "هایده" پیش از این اجرا کرده بود. خب همینجوری الان یک ساعته داره میخونه و رویای تو ولکن معامله نیست! تو هم برو اینو گوش کن! عزیزترین سوغاتیه، غبار پیراهن تو. عمر دوبارهی منه، دیدن و بوییدن تو. نه من تو رو واسه خودم، نه از سر هوس میخوام. مگه نه؟؟!
dada-darya.blogspot.com
دادا و دریا: June 2008
http://dada-darya.blogspot.com/2008_06_01_archive.html
من شاعر شعرهای شفاهی ام. Sunday, June 29, 2008. به وقت ِ تو. 171;به وقت ِ تو. همه فوتبال دوست دارند، اما من دوست ندارم! اهل ورزش و نرمش نیستم! دوست دارم به وقت یک بازی هیجانانگیز فوتبال یا مسابقهی کُشتی یک موزیک خوب بشنوم! یا همان وقت با کسی بنشینم و از پلانهای یک شعر خوب حرف بزنم! به وقت یک مسابقهی فوتبال خاصه وقتی فینال جام جهانی باشد و آن هم بین مثلن « برزیل و آرژانتین. دوست میدارم، یک فیلم مثل « آبی. یا « بوی کافور، عطر یاس. یا فیلم زندهگی شاملو اثر « بهمن مقصودلو. و یک طرف « پگاه گیلان. اپیزود...
dada-darya.blogspot.com
دادا و دریا: September 2009
http://dada-darya.blogspot.com/2009_09_01_archive.html
من شاعر شعرهای شفاهی ام. Tuesday, September 29, 2009. و حالا صفحه را گشودهای و به دنبال شعرکی میگردی تا چشمانات گِرد شوند و بعدش بگویی برای من بود؟ من بگویم: آری برای تو! عجب فیلمی بود این. که ما را تا ساعت سه نصف شب بیدار نگه داشت و عجب عشقی داشت این پرستار خدایی(بنیگنو)! آخرش نفهمیدم مارکو عاشق آن زنک گاوباز زشترو(لیدیا) بود یا عاشق آن دخترک. تو فهمیدی؟ برای ما هم بگو! Friday, September 25, 2009. تَردامن بوسی بزن. بوسی بزن تَردامن. میروی به سویاش با پیرهنی از انارها. در ساعتِ گُل.
dada-darya.blogspot.com
دادا و دریا: March 2009
http://dada-darya.blogspot.com/2009_03_01_archive.html
من شاعر شعرهای شفاهی ام. Friday, March 27, 2009. باز میگردی؟ و حالا مگر فرقی میکند من آنجا در کنار دفتر همیشه باز تو در گردش ستارهها و سیارهها باشم؟ میتوانام آنچنان به رویا باشم که تو در خاطرم چون گلسرخی خاطره شوی! و حالا اشک نریز لالهی همیشه! گاهی اوقات دستهای من به سوی قبلهی توست حتا اگر آنروز دیگر نفسام با سبزهها نباشد. آنقدر صبوری میکنم تا خورشید جزغاله شود. آنقدر صبوری میکنم تا زمین هم از حرکت باز ایستد! پیام تو در خواب من یا خواب من در خواب تو! Sunday, March 8, 2009. آن عشق محض را.
dada-darya.blogspot.com
دادا و دریا: تولد یک رُز
http://dada-darya.blogspot.com/2009/04/blog-post_26.html
من شاعر شعرهای شفاهی ام. Sunday, April 26, 2009. تولد یک رُز. کاش میفهمیدم کسانی که عاشقاند وقتی روز تولد محبوبشان فرا میرسد چهگونه بیقرار میشوند! چون من؟ من امروز بیقرارترین بودم. امروز برای من فتح یک نام خوش نبود! فتح یک زندهگی بود. مانده بودم با کدام شعر میشود توصیفات کرد و برایات سخن ساز کرد. از دستان بخشندهات که روز و شب در این حافظه ماندهاند. از مرام شکلاتیات که میشود با طمانینه خورد و زنده شد! تو بهترین نام خوشعطری هستی که محال است نامی دیگر برگزینم برای آواز کردنات!
dada-darya.blogspot.com
دادا و دریا: April 2009
http://dada-darya.blogspot.com/2009_04_01_archive.html
من شاعر شعرهای شفاهی ام. Sunday, April 26, 2009. تولد یک رُز. کاش میفهمیدم کسانی که عاشقاند وقتی روز تولد محبوبشان فرا میرسد چهگونه بیقرار میشوند! چون من؟ من امروز بیقرارترین بودم. امروز برای من فتح یک نام خوش نبود! فتح یک زندهگی بود. مانده بودم با کدام شعر میشود توصیفات کرد و برایات سخن ساز کرد. از دستان بخشندهات که روز و شب در این حافظه ماندهاند. از مرام شکلاتیات که میشود با طمانینه خورد و زنده شد! تو بهترین نام خوشعطری هستی که محال است نامی دیگر برگزینم برای آواز کردنات! من می...
dada-darya.blogspot.com
دادا و دریا: پس ببین یادت بمونه
http://dada-darya.blogspot.com/2009/10/blog-post.html
من شاعر شعرهای شفاهی ام. Thursday, October 8, 2009. پس ببین یادت بمونه. وقتی سرشاری از هوای تازهی عیش و مستی و قرارست موبایلات زنگ بخورد که از خواب بیدارت کنند و بگویند: قبول شدم و بعدش هم تو با صدای خوابآلود بگویی: شوخی میکنی! یعنی اینکه خدا چهاندازه دوستتان دارد. من که منکرش نبودم و میدانی و بارها و بارها گفتم این آینده در دل من مثل روز روشن است و در حسرت فردای تو تقویمام رو پُر میکنم. حالا اینجا به جزء دوری تو چیزی به من نزدیک نیست! دنیای این روزای من همقد تنپوشام شده. همسنگ این ر...
dada-darya.blogspot.com
دادا و دریا: تَردامن بوسی بزن
http://dada-darya.blogspot.com/2009/09/blog-post.html
من شاعر شعرهای شفاهی ام. Friday, September 25, 2009. تَردامن بوسی بزن. بوسی بزن تَردامن. و گاهی وقتها همینجوری دلمان هوای نوشتن میکند و خلاصه محض گردگیری از اینجا نشانی و عکسی میگذاریم و شعرکی در وصف گیسو یا زُلف یار مینویسیم. حال شما اگر دوست میدارید بخوانید. به هر حال برای یکبار خواندن و دیگر برای همیشه فرار کردن از نوشتههای ما بدک نیست. میروی به سویاش با پیرهنی از انارها. طرحی از رگبارها در نارنجستان غمها. با زانوان چون آهویاش عشوه در کارش میکنی. خرامان در روحات میخزد.
dada-darya.blogspot.com
دادا و دریا: April 2008
http://dada-darya.blogspot.com/2008_04_01_archive.html
من شاعر شعرهای شفاهی ام. Wednesday, April 16, 2008. به همین ساده گی از ساده پسندی. چرا ساده پسند؟ ساده پسند شده ایم! در همه چیز و همه کس! در موسیقی و ادبیات و فیلم و. حتا در یافتن یک دوست و همراه! ساده پسند شده ایم و به خود می بالیم. ر. بگذارید کمی از این شاخه به آن شاخه بپرم! به هر حال قرار بر این استوار شده بود، که از دل مشغولی های روزان و شبان ام سخن ساز کنم. ر. به جوانان امروز که نگاه می کنم، از فرق سر تا نوک پا، همه و همه تقلید و الگوی شان مدهای نه چندان دل چسب وارداتی است! و درود بر عزیزی دیگر.