sayehayehtardid.persianblog.ir
shadows of hesitationshadows of hesitation
http://sayehayehtardid.persianblog.ir/
shadows of hesitation
http://sayehayehtardid.persianblog.ir/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Wednesday
LOAD TIME
1.6 seconds
16x16
32x32
PAGES IN
THIS WEBSITE
20
SSL
EXTERNAL LINKS
20
SITE IP
46.224.2.182
LOAD TIME
1.609 sec
SCORE
6.2
shadows of hesitation | sayehayehtardid.persianblog.ir Reviews
https://sayehayehtardid.persianblog.ir
shadows of hesitation
shadows of hesitation
http://sayehayehtardid.persianblog.ir/1387/9
نویسنده : سايه های ترديد. ساعت ٧:٥٩ ب.ظ روز ۱۳۸٧/٩/۱٥. برای ثبت خاطرات, نوشته های آخرین وبلاگم رو اینجا بایگانی می کنم. دنیای من دنیای تکرار واژه هایی ست که از تعبیر مرده ی ذهن از بودن جان می گیرند". چراغ های همهمه را خاموش کن. فریادهای ذهنت را سراسر احاطه و ذوب کند. دیوارهای هراس را بشکاف. زنجیرهای وابستگی را پاره کن. بگذار واژه های هستی. در سیاهی پاک درونت جان بگیرند. و آیه های بودن. وجودت را روشن کنند. آنچه نوش می کنی. جرعه ی ناب عشق است. عشقی که آزاد است از حادثه ی سقوط. حصار دنیا در برابرت می شکند.
shadows of hesitation
http://sayehayehtardid.persianblog.ir/1388/6
سلامی خشک.مثل بوته ی جوانی! نویسنده : سايه های ترديد. ساعت ٦:۱٦ ق.ظ روز ۱۳۸۸/٦/۱۸. مدت هاست ننوشتم. مدت هاست انگیزه ی کافی برای نوشتن پیدا نمی کردم. تا اینکه با دیدن این همه ظلم و جنایت و بی عدالتی آشکار توی کشورم قلم به ناچار تنها وسیله ای شد که رنج منو از دیدن غم هم میهنام شروع کرد به فریاد زدن . دوستای جوونم چه گناهی دارن؟ مادراشون تا کی باید شاهد نابود شدن امید تو چشمای اونا باشن و تا کی مردم نا آگاه روستاها و شهرهای کوچک تر باید خنجر نا آکاهی و بی خبری خودشونو از پشت بخورن؟ در کوله بارت چه داری؟
a - shadows of hesitation
http://sayehayehtardid.persianblog.ir/post/39
نویسنده : سايه های ترديد. ساعت ٦:۳٥ ب.ظ روز ۱۳٩٠/۱/٦. We are living the dictatorship of our minds.everyday, the thoughts in our mind wake up before we do and dictate to us exactly how we have to behave and act.if there should be any revolution and change, it has to start from us.we should rise against the egoic sense of self and free our souls from the ruling of the mind. پروفایل مدیر : سايه های ترديد. سلامی خشک.مثل بوته ی جوانی! هفت سینی از سروش و سیمرغ و سرو و سیاوش. در کوله بارت چه داری؟
shadows of hesitation
http://sayehayehtardid.persianblog.ir/1385/10
نویسنده : سايه های ترديد. ساعت ۱٠:۳٥ ب.ظ روز ۱۳۸٥/۱٠/٢٤. سکوت،فریاد ناشنیده ی واژه هاییست که گفته نشده اند. سکوت حت ی اگر آه بکشد،ناله سر دهد،فغان کند،بشکند،.جز سایه کسی طالب شنیدنش نخواهد بود.چرا که سکوت،فریاد هیچ است و سایه،تصویر وارسته ای از هیچ! فداکارترین حقیقت معنابخش عالم است،زیرا که معنای خود را به حقایق بی معنی بخشیده است. نمادی برازنده ی پرواز است. قلبی که تنها بهانه ی اقتدار خورشید است.تبس م شکوفه ی عشقی نه زمینی! جاییست پر از کشتزارها ی گل هیچ! پایان راهی که به آخر رسیده است،.
نت سرنوشت! - shadows of hesitation
http://sayehayehtardid.persianblog.ir/post/32
نویسنده : سايه های ترديد. ساعت ۸:٤٤ ب.ظ روز ۱۳۸٦/٢/۱٤. آنگاه که هزاران تار گیتار هستی يکايک از نطفه های نارسیده ی زندگی شکل گرفت،من ماهی های حوض های خالی را مي شمردم. به انتها خيره شده بودم ،به دنبال راهی براي نواختن ساز زندگی،با تارهای بي انتهایش.مي خواستم موسيقي خدا را بنوازم،ام ا،. تنها يک صدا،از بين تمامي اين نتهاي بيکران،سهم من بود! تنها يک نت از موسيقي زیستن ،پرورده ی هنر انگشتان فکر من بود،جلوه ی خدايي من بر رويه ی خاک. پر معنا ترين غزل،. سکوت جاري آيه هاي فرياد شد! پروفایل مدیر : سايه های ترديد.
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
20
روزای روشن در غربت
http://entezarebaroon.persianblog.ir/1385/12
روزای روشن در غربت. لحظه هایی از جنس باران. وبلاگ بچه های مکانيراسيون. تو یه کتابی که دوستم بهم داده خوندم ارزش گل تو بقدر عمریه که به پاش صرف کردی.اره.درسته.اما اگه اون ارزش تو رو ندونه چی؟ اونوقتم این حرف درسته.نمیشه یکی رو مجبور کرد که به اندازه تو دوست داشته باشه. الان چند روزه که دارم به این جمله فکر میکنم.یه چیزایی هم فهمیدم.درسته که دل زخمی به این آسونیا ترمیم نمیشه.ولی همیشه این خودتی. که باید با دل مهربونت منو.
روزای روشن در غربت
http://entezarebaroon.persianblog.ir/post/20
روزای روشن در غربت. لحظه هایی از جنس باران. وبلاگ بچه های مکانيراسيون. زبان به طعنه گشادن حرف تازه تو نیست. و تو نیز بدان که گرفتن حقی که نداری ، آن هم به زور کار تازه تو نیست. احساس تصاحب نیز احساس تازه تو نیبست. در ساعت ۱٢:٥۱ ب.ظ روز پنجشنبه ٩ خرداد ،۱۳۸٧.
روزای روشن در غربت
http://entezarebaroon.persianblog.ir/1387/1
روزای روشن در غربت. لحظه هایی از جنس باران. وبلاگ بچه های مکانيراسيون. اونچه گفتی و می گی. فقط تو رو . هیچ وقت نمی تونم کس دیگه ای. هیچ کس رو نمی تونم مثل تو. لبخندهای طولانی و قشنگ! و در این لحظه دلتنگی. در ساعت ٥:٢٩ ب.ظ روز یکشنبه ۱۸ فروردین ،۱۳۸٧.
روزای روشن در غربت
http://entezarebaroon.persianblog.ir/1385/11
روزای روشن در غربت. لحظه هایی از جنس باران. وبلاگ بچه های مکانيراسيون. بیه شو ونه بورم بزنم پا صحرا ره. هاکانم داد بزنم ونگ برانم من خیها ره. انده بورم راه انده بزنم ونگ. طلا خونش ره سر بیره. واکمه شه لله وا ره. درد دل شه گل نسا ره. زمبه خدا , خدا خدا تاکی ونه بورم راه . پاییز به تا بتونم شه بینج بزنم کر. در ساعت ٩:۳٩ ب.ظ روز سهشنبه ۱٧ بهمن ،۱۳۸٥. یه زندگی دوباره.یعنی یه شروع دوباره.بدون هیچ احساس وابستگی به کسی. اومدن ،رفتن.واقعا یعنی چی؟
من آزادم!!! - روزای روشن در غربت
http://entezarebaroon.persianblog.ir/post/13
روزای روشن در غربت. لحظه هایی از جنس باران. وبلاگ بچه های مکانيراسيون. دوست داشن از نگاهه که شروع می شه و درد کشیدن از صدا. می خواهم بگویم هیچ چیز و کس در این دنیا وجود ندارد که دیدنش به باز کردن همه چشم بیارزد! در ساعت ۱٢:۳٤ ب.ظ روز یکشنبه ۱٧ تیر ،۱۳۸٦.
روزای روشن در غربت
http://entezarebaroon.persianblog.ir/1385/7
روزای روشن در غربت. لحظه هایی از جنس باران. وبلاگ بچه های مکانيراسيون. عشق یعنی لحظه های التهاب. عشق یعنی لحظه های ناب ناب. عشق یعنی همچو من شیدا شدن. عشق یعنی قطره و دریا شدن. عشق یعنی دیده بر در دوختن. عشق یعنی در فراقش سوختن. در ساعت ۱:٥٩ ب.ظ روز یکشنبه ۳٠ مهر ،۱۳۸٥. 1575;ین وبلاگ متعلق به زهره می باشد. در ساعت ۱۱:۳٠ ق.ظ روز سهشنبه ٤ مهر ،۱۳۸٥.
اونچه گفتی و می گی - روزای روشن در غربت
http://entezarebaroon.persianblog.ir/post/16
روزای روشن در غربت. لحظه هایی از جنس باران. وبلاگ بچه های مکانيراسيون. اونچه گفتی و می گی. فقط تو رو . هیچ وقت نمی تونم کس دیگه ای. هیچ کس رو نمی تونم مثل تو. لبخندهای طولانی و قشنگ! و در این لحظه دلتنگی. در ساعت ٥:٢٩ ب.ظ روز یکشنبه ۱۸ فروردین ،۱۳۸٧.
روزای روشن در غربت
http://entezarebaroon.persianblog.ir/post/15
روزای روشن در غربت. لحظه هایی از جنس باران. وبلاگ بچه های مکانيراسيون. زندگی دریاچه ای بی کران است که یک سوی آن من و در سوی دیگر آرزو های من است. من و تو تا نفس باشه من و تو. زندگی نیلوفریست بر مرداب تنهایی. که فقط در این تنهایی شریک من . فقط همین که می خواهمت و در یاد منی! کافینیست عزیزم. بیش از این بخواه. پرنده مردنیست پرواز را به خاطر بسپار. شبهای شعرخوانی من بی فروغ نیست. اما تو با چراغ بیا تا ببینیم.
روزای روشن در غربت
http://entezarebaroon.persianblog.ir/1385/8
روزای روشن در غربت. لحظه هایی از جنس باران. وبلاگ بچه های مکانيراسيون. برف رو خیلی دوست دارم.اگر چه خاطرات زیادی ازش ندارم .فقط یادمه یه بار که خیلی کوچیک بودم و اون سال برف قابل توجهی تو شهرمون اومد .با خواهر و داداشم رفتیم تو علفای مسجد کنار خونمون و با هیجان غیر قابل وصفی برف بازی کردیم .یادمه که از اون به بعد هر سال منتظر اومدن برف بودیم اما هیچ وقت چنین اتفاقی نیفتاد . قشنگترین چیزای خدا بدون حضور گرم عزیزانم کنارم لذت خودش رو نداره. مهر بون ترين مخلوق خدا. مامان خیلی دلم واست تنگ شده.
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
20
عاشقان
من بهار مدیریت وبلاگ عشق زندگی من , دوست بهار مدیریت وبلاگ عاشقان هستم که این مطلب رو مینویسم . این چند وقت که بهار نیست مریض است و الان بستری بیمارستان است. من ظهر به ملاقاتش رفته بودم بهم گفت بیام و این مطلب رو بنویسم واسه دوستانش که بدونن چرا نیست و از همه دوستان بخوام واسه سلامتیش دعا کنن. برچسبها: من نظرات رو تائيد نميكنم تا وقتي كه بهار جون بياد. ولي بهش اطلاع ميدم. ساعت 17:45 نويسنده بهار. من اگه خدا بودم. اینقدر هوای دو نفره رو به رخ تک نفره ها نمیکشیدم. نترس از هج وم حض ورم. عمر من قد نميدهد.
سپیـدار
The best things come to those who dont give up. 1670;هارشنبه ٢۱ آبان ۱۳٩۳ ۱٠:٠٠ ق.ظ. بعد این همه وقت ، دیشب باید این اتفاقات می افتاد آخه؟ 1580;معه ۱٦ آبان ۱۳٩۳ ٢:٥٧ ب.ظ. 1588;نبه ۱٠ آبان ۱۳٩۳ ۱٠:۳٢ ب.ظ.
غزل هايم
گاهی که دلم به ناگاه میگیرد با خدای خود خلوت میکنم به او میگویم خدایا خودت را جای من بگذار ایا این همه را تحمل خواهی کرد؟ اگر جای من بودی چه میکردی؟ می ماندی و تحمل میکردی یا سر به کوه وبیابان میگذاشتی؟ خدایا دیگر نمیتوانم این دنیا اندازه تن من نیست اخر چه کنم. خودت گفتی خودکشی گناهیست بزرگ زندگی هم که بر وفق مراد نیست خودت راهی نشانم ده. نوشته شده در یکشنبه بیست و ششم آبان 1392ساعت 19:43 توسط غزل. نوشته شده در چهارشنبه پانزدهم آبان 1392ساعت 20:35 توسط غزل. دارند برایم فاتحه میخوانند! خدایا کفر نمیگویم پ...
همیشه خسته از روزای برفی
همیشه خسته از روزای برفی. تو برف و بارونی قطار قلب منه قلب شکسته ی من تو *برف * مدفونه. خاموش کردم توی لیوانت خدایم را. شب ها بغل کردم به تو همجنس هایم را. رنگین کمان کوچکی بر روی انگشتم. در او لین بوسه، خودم را و تو را کشتم. هی گریه می کردم به آن مردی که زن بودم. شب ها دراکولای غمگینی که من بودم! و عشق، یک بیماری بدخیم روحی بود. تنهایی ام محکوم به سکس گروهی بود. سیگار با مشروب با طعم هم آغوشی. بعد از تو الکل خورد من را مست خوابیدم. بعد از تو با هر کس که بود و هست خوابیدم! تنهایی در جمع، در تن های تنهایی.
مردان پرسپولیس
سلام یه مدت نبودم. قرمزا همه که خوبین استقلالیها هم برید بمیرید. واما عکسهای بازیکنان پیروزی. اگه زنشه که ایول. داش کریم امثالم میخواد یه گل دیگه بندازه به سوراخهای ابی البته این دفعه از وسط زمین. راستی امسال اینم یکی گذاشته کنار. امیدوارم حال کنین فعلا تا بعد. نوشته شده در پنجشنبه یازدهم شهریور ۱۳۸۹ساعت 21:58 توسط امیر. عکسهای زیبا از تماشاگران وپرچم پرسپولیس. نوشته شده در دوشنبه شانزدهم فروردین ۱۳۸۹ساعت 13:41 توسط امیر. تبريك به پرسپوليسيها وتسليت به اس اس هاي سوراخ. چون اين پرسپوليسه كه سرور استقلاله.
sayehayehtardid.persianblog.ir
shadows of hesitation
نویسنده : سايه های ترديد. ساعت ٦:۳٥ ب.ظ روز ۱۳٩٠/۱/٦. We are living the dictatorship of our minds.everyday, the thoughts in our mind wake up before we do and dictate to us exactly how we have to behave and act.if there should be any revolution and change, it has to start from us.we should rise against the egoic sense of self and free our souls from the ruling of the mind. سلامی خشک.مثل بوته ی جوانی! نویسنده : سايه های ترديد. نویسنده : سايه های ترديد. چراغ های همهمه را خاموش کن. دیوارهای هراس را بشکاف.
سایه های خاکستری
زها تکرار بن بست هاست. از زمانی که مهر. در چشمانت پهل و. نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۹۴/۰۴/۰۳ساعت 19:43 توسط شروین. دیگر شعر نمی گویم. توضیح اضافه نمی خواهد. نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۹۲/۱۰/۱۸ساعت 6:9 توسط شروین. نوشته شده در سه شنبه ۱۳۹۲/۰۹/۱۲ساعت 19:12 توسط شروین. نوشته شده در دوشنبه ۱۳۹۲/۰۸/۲۷ساعت 7:15 توسط شروین. بمان را با چنان دردی التماس می کنم،. که هیچ ترجمه منطقی. نوشته شده در شنبه ۱۳۹۲/۰۸/۰۴ساعت 23:20 توسط شروین. من به مهر تو. نوشته شده در جمعه ۱۳۹۲/۰۷/۱۲ساعت 20:42 توسط شروین. با دیازپام می خوابم.
سایت خرید اینترنتی ارزان ویکتور
سایت خرید اینترنتی ارزان ویکتور. خرید پستی قلم درزگیر کاشی سایت خرید بهترین مارک محافظ پا استراتز خرید پستی اینترنتی ماشین حساب خرید ارزان قیمت بالش خرید گیره خ. خرید پستی قلم درزگیر کاشی سرامیک حمام و اشپزخانه. نویسنده : nadeerz nadeeaz. تاریخ : 02:26 ب.ظ - جمعه 12 دی 1393. سفارش پستی قلم درزگیر کاشی سرامیک حمام و اشپزخانه. قیمت قلم یا ماژیك لكه گیر كاشی : 12800. سایت خرید بهترین مارک محافظ پا استراتز زنانه مردانه. نویسنده : nadeerz nadeeaz. تاریخ : 02:25 ب.ظ - جمعه 12 دی 1393. مناسب برای گودی و یا صافی...
سایه های خیس
همه برایم دست تکان دادند. اما کم بودند دستانی که تکانم دادند. دوست و دست بسیار است. ولی دست دوست اندک. لطفافقط اینجا نظرنذارین نگاهی هم به پایین افکنید. نوشته شده در چهارشنبه دهم آبان ۱۳۹۱ساعت 14:58 توسط سایه های خیس. تمام دل خوشی ام این است که ندانی ودوستت بدارم. وقتی میفهمی و میرانی ام چیزی درون دلم فرو. میریزد .چیزی شبیه غرور. بابا لنگ دراز عزیزم لطفا. گاهی خودت را به نفهمیدن. بزن وبگذار دوستت بدارم . بعد از تو هیچکس الفبای روح و خطوط قلبم را نخواهد. خواند . نمیگذارم . نمیخواهم ! بابا لنگ دراز من.
sayehayekhis123.persianblog.ir
سایه های خیس
مثل خاطراتم از تو. وقتی که فراموشت کردم. تاريخ ۳٠ شهریور ۱۳٩۳ساعت ٧:٥۱ ب.ظ نويسنده شیدا عباسی نظرات . شانه های خسته غروره من. تکیه گاه بی پناهی دل شکسته است. کتفه گریه های بی بهانه ام. بازوان حس شاعرانه ام. رویامو گم کردم هر بار. بیا از لج بازی دست بردار. شکست می خوریم ولی. با غرور می خندیم. دروغ می گیم بهم. رو جدایی شرط می بندیم. یکی از ما دو نفر فراموش میشود. و این همه خاطره.نفس تنگی گرفته ام . وقتی تو نیستی فرقی نمی کند باران ببارد یا نه. ایستاده ام لبه پرت گاه. زندگی را شرط بسته ام با خودم. این روزه...
سایه های گم شده
سایه های گم شده. شاید این من نیستم که مینویسم این سایه ی من است که قصه ی زندگی مرا مینویسد. راه رفتن در خواب! از این میترسم که ازدواج مثل مدرسه رفتن باشه! یادته وقتی کوچیک بودی هی میگفتی پس من کی میرم مدرسه؟ هفته اول که گذشت میگی وای من تا کی باید برم مدرسه میگن 17 سال دیگه! و بعدش میگی وای نه! والدینم 40 ساله که با همن اره این یعنی . اره ولی خیلی طولانیه! تازه اگه شانس میاورد ن! میگفتن اینا کی با هم ازدواج کردن؟ وقتی تو قنداق بودن؟ چون من ازدواج بچه ها رو تایید نمیکنم! تا حالا در موردش فک کردین؟ و در آخ...