sarvinjon.persianblog.ir

beninaz89414.persianblog.ir

باران

http://beninaz89414.persianblog.ir/1390/6

خب خوبین ایشاالله ما که خیلی خوبیم اینجا حسابی داره خوش میگذره. خب جونم واستون بگه که دیروز تولد بابائی بود و همه با هم رفتیم سمت کلیسای وانک ولی اونجا بسته بود خلاصه اینکه رفتیم یه کافی شاپ و بزرگا یه کم اونجا بودن و بعد برگشتیم خونه مامانی یه دکلن خیلی خوب واسه بابائی گرفته بود که رفت از ماشین بیاره ولی نگو بابائی اونو دیده بود و گذاشته بودش تو ساک مامانی فروغ اینا و این موضوع باعث خنده شده بود . امروز رفتیم باغ گلها که خیلی ناز بود می دونین آخه من اونجا خیلی از دوستامو دیدم از همه انواع دوستام بودن .

beninaz89414.persianblog.ir

باران

http://beninaz89414.persianblog.ir/1390/10

امروز رفته بودم خونه همسایه خوبمون آقای حسینی و خانم حسینی و کلی کیف کردم . خاله حشمت کلی با من بازی کرد و کلی با هم کیف کردیم من هم به خاله شکلات دادم . این هم عکس های من و خاله حشمت. خب دیگه من برم بعدا باز میام . نوشته شده در ۱۳٩٠/۱٠/۱٤ساعت ٦:٠۸ ‎ب.ظ توسط باران حاجی غفاری نظرات . می دونین چی شده من تازگیها راننده شدم ببینین. خب این اولین عکسم بود البته من اعتراض کردم که بابا تیپم نیست ( یعنی عینکم ). و بالاخره بابائی وقتی مامانی رفته بود بانک این عکس رو از من گرفت و من هم رضایت دادم . من دیگه باید برم .

beninaz89414.persianblog.ir

باران

http://beninaz89414.persianblog.ir/1391/12

نوشته شده در ۱۳٩۱/۱٢/٢۸ساعت ۱:٥۳ ‎ق.ظ توسط باران حاجی غفاری نظرات . شیرینی دانشگاه و جشن نوروز مهد. قرار بود دیر به دیر بیام واسه آپ بعد کلاس بذارم بگم وقت ندارم مهد تمام وقتم رو گرفته ولی خوب امروز یه جور دیگه شد . تو مهد جشن نوروزی واسمون گرفتن و کلی خوش گذشت بعد به هر کدوم از دوستام و همینطور من نفری یه ماهی گلی / یه مار هفت سین / دو تا عکس با سفره 7 سین یادگاری دادن . داشتیم سالاد سزار می خوردیم که کیانا یه تیکه چیپس و پنیر می خواست بذاره تو دهن من که من گفتم بده بابا بخوره لذت ببره! بالاخره من اومدم...

beninaz89414.persianblog.ir

باران

http://beninaz89414.persianblog.ir/1390/12

این هم غذای خوشمزه من! این همون سنگکه . نوشته شده در ۱۳٩٠/۱٢/٢۸ساعت ۱٢:۱٢ ‎ب.ظ توسط باران حاجی غفاری نظرات . چهلم خاله فریده :(. امروز 24 اسفند 90 چهلم خاله فریده خدا بیامرز بود که بعد از این که بابائی از ماموریت دماوند اومد ساعت 1500 همه رفتیم بهشت زهرای اراک . خدا بیامروزه همه اسیران خاک رو . کاش این رو یادمون نمی رفت که یه روز همه می ریم . راستی باد خیلی زیاد بود نزدیک بود سرما بخورم. رفتیم اراک اراکی شدیم! این بابائی من کلی سرش شلوغ بود خلاصه نتونستیم سراغتون بیائیم. مهمونی زن دائی جون تو اراک. نوشته...

beninaz89414.persianblog.ir

باران

http://beninaz89414.persianblog.ir/1391/2

من برای اولین بار رفتم مشهد تازه برای اولین بار سوار قطار شدم هی تو سالن می دویدم این ور اون ور . رفتم یعنی بابائی منو برد پیش امام رضا علیه السلام . بابائی برام زیارت رو تو گوشم خوند الته من که بلد نبودم ولی تنها تونستم با کمک بابائی دستم و بذارم رو سینم و بگم ل لااام و بای بای کنم و بوس پرت کنم . حالا بزرگ که بشم یاد میگیرم خوب زیارت کنم. چند تا عکس می ذارم تا شما هم ببینین دوستای عزیزم . 91/2/17 حرکت بسمت مشهد مقدس. تخت بالا پیش بابائی. حوض آب بست شیخ بهائی. هتل دنا روز اول. من و شال مامانیم.

beninaz89414.persianblog.ir

باران

http://beninaz89414.persianblog.ir/1390/7

مهمون های عزیز اراکی. خب ما بعد یک ماه از اراک برگشتیم و دو تا مهمون عزیز هم با خودمون آوردیم . سیمین جون و ستاره جون دختر عمه های مامانی جون از اراک . راستی خاله هم رفته مسافرت دور و دلم خیلی واسه خاله میتی و آریا جون تنگیده و فقط می تونم تو لپ تاپ مامانی اونا رو ببینم . خب بقیه ماجرا رو میذارم که با عکس توضیح بدم . اراک که بودیم به دائی مسعود خدا بیامرز سر می زدیم. این هم مزار دائی جونمه. مامانی بی بی انتشتن اورده بود اراک و منو با هاش سر گرم می کرد. این هم دو تا عکس از خودم دیگه. ستاره جون خواهر سیمین...

beninaz89414.persianblog.ir

باران

http://beninaz89414.persianblog.ir/1391/4

دو سالگی تموم شد! من که خیلی خوبم. آخه دوسالگیم تموم شد و رفتم تو سه سالگی. مامانی و بابائی هم برایم تولد گرفتن و کلی کادو گرفتم. خاله میتی هم از اسکایپ تو تولد من بود جاشون خالیه هم خاله هم آریا. دیگه صبرم تموم شده بذارین عکسا رو نشونتون بدم. باران در حال آماده سازی جشن تولدش. من بابائی و مامانی. مامانی فروغ و بابائی قاسم. پوریا جون و فرهنگ جون. حالا چند تا عکس دیگه. من و نون سنگکم. رقص منو از پشت عکس گرفتن. دیگه برم وقت ناها ره تا عکس های بعدی باییییییییییییییییی. من کوشولوی بابائی و مامانیم هستم!

beninaz89414.persianblog.ir

باران

http://beninaz89414.persianblog.ir/1390/8

سلااااااااااااااااااااااااااام و صد سلام. من باران بارانی نیستم ها من یه ببر فانتزیم. خب فکر می کنم که دیگه تعریف کردن نداره همه می دونن تو سرزمین عجایب چه خبره . خب من هم رفتم اونجا کلی بازی کردم . قطار سوار شدم ، چرخ و فلک و و و. خلاصه خوش گذشت فقط کمی خجالت کشیدم آخه هرجا می رفتم همه نگام می کردن و لبخند می زدن . بریم سراغ عکس ها :. اینجا من ببرم تو بغل بابائیم. راستی یه جائی بود به اسم رنگین کمون که بابائی از اونجا یه کتاب واسم خرید. دم ریل قطار ( دخمل بپا نیوفتی ). ترویج فرهنگ کتاب خوانی. نوشته شده ...

beninaz89414.persianblog.ir

مامانی فروغم رفت پیش خدا !!! - باران

http://beninaz89414.persianblog.ir/post/136

مامانی فروغم رفت پیش خدا! دو ماه پیش روز 19 دی ماه مامانی فروغم بعد از عمل کیسه صفراش و بعد از بهوش آمدن حالش بد شد و رفت پیش خدا. براش یه فاتحه بخونین لطفا. خدا درگذشتگان شما رو هم بیامرزه ان شاالله. نوشته شده در ۱۳٩۳/۱/٥ساعت ٢:٥٦ ‎ب.ظ توسط باران حاجی غفاری نظرات . من کوشولوی بابائی و مامانیم هستم! جشن نوروز مهد 91(۱). جشن نوروز مهد 91(۱). کلینیک سلامت و تناسب اندام.