nevisande1.persianblog.ir
nevisande1 - نویسنده جوان
http://nevisande1.persianblog.ir/pages/1
به نام خداوند بخشنده مهربان. نویسنده : سجاد جنگی مقدم. ساعت ۱:٥٠ ق.ظ روز ۱۳٩٤/۸/۱۳. با چشمان بی روح،به مزرعه ی گندم گون نگریست. با چشمان بی روح،به لباس های ساده و پاره اش نگریست. با چشمان بی روح،به آسمان زلال تر از آب نگریست. با آن جثه ی بزرگ،به پرندگان کوچکی نگریست که صدای تپش قلب و خنده هایشان،مزرعه را پر کرده بود. از شوق خندیدن،دهانش آب افتاد. از شوق پرواز،چشم هایش آب افتاد. به آرزویش اندیشید اما ترسید. به مترسکی نگریست که در مزرعه ی روبرو بود. آن مترسک به تازگی بیدار شده بود. آن مترسک به آسمان نگریست.
nevisande1.persianblog.ir
پرنده کوچولوی من - نویسنده جوان
http://nevisande1.persianblog.ir/post/53
به نام خداوند بخشنده مهربان. نویسنده : سجاد جنگی مقدم. ساعت ٢:۳٤ ق.ظ روز ۱۳٩٤/۳/٧. غنچه ی صورتش شکوفا شد تبسمی به شیرینی عسل.چشمانش را بست و به آرامی گفت:( البرز! چشمانش را گشود.دانه های الماس بر روی گونه های سفیدش سرازیر شد.( عاشقمی؟ چه سوال تکان دهنده ای! به نرمی اشک هایش را پاک کردم.بدنش یخ بود.( معلومه پرنده کوچولوی من! از پنجره به ماه نگریست،گویی آماده پرواز بود.گویی تمام تلاشش را برای گشودن بال هایش میکند.( ماه امشب کامله.) صدایش بی روح بود.( البرز! اولین با که همو دیدیم یادته؟ زندگی بدون بچه نمیخ...
nevisande1.persianblog.ir
آخرین انشا!!! - نویسنده جوان
http://nevisande1.persianblog.ir/post/54
به نام خداوند بخشنده مهربان. نویسنده : سجاد جنگی مقدم. ساعت ۱:٢٤ ق.ظ روز ۱۳٩٤/۳/٢٠. گچ را برداشت و موضوع انشا را نوشت:( آخرین انشا! قاسم از ته کلاس دستشو بلند کرد و گفت:( خانوم یعنی چی؟ خانم سهرابی نشست و با لحن مهربونش گفت:( بچه ها! امروز آخرین روز مدرسه هاست.من میخوام امروز آخرین انشای امسالتونو بنویسید.در واقع هرچی که خودتون میخواید رو بنویسید.فقط ده دقیقه وقت دارید.پس شروع کنید.). خودکارو برداشتم و شروع کردم به فکر کردن.چی باید بنویسم؟ آخرین انشای من چیه؟ بدترین شکست زندگیم همین بود! پسر بابا و مامان.
sanajangy.blogfa.com
شهر سرگرمی
http://www.sanajangy.blogfa.com/post/33
مرجع کامل برای کودکان ونوجوانان. شنبه بیست و هفتم دی ۱۳۹۳ ] [ 14:18 ] [ سنا جنگی مقدم ] . خرخون که میگن اینه ها! تو ذهنت چه شکلیم؟ من و این همه خوشبختی محاله محاله. هر چی بوسش کنی بازم کمه! خرید ام پی تری پلیر بیسیم. ارسال اس ام اس منطقه ایی. اگر هدفی برای زندگی، دلی برای دوست داشتن و خ. پسر بابا و مامان. کره دوس داشتنی من. بی خیال همه چی بیا بخند! همه جوره . اما دخترونه. سفارشی های میس مریم. توپ ایروبیک جیم بال. گن لاغری مردانه کاسمارا. پکیج آموزشی کودک نخبه قاصدک. اس ام اس جدید. طراحی : ایران اسکین.
sanajangy.blogfa.com
شهر سرگرمی
http://www.sanajangy.blogfa.com/post/34
مرجع کامل برای کودکان ونوجوانان. شنبه بیست و هفتم دی ۱۳۹۳ ] [ 14:20 ] [ سنا جنگی مقدم ] . خرخون که میگن اینه ها! تو ذهنت چه شکلیم؟ من و این همه خوشبختی محاله محاله. هر چی بوسش کنی بازم کمه! خرید ام پی تری پلیر بیسیم. ارسال اس ام اس منطقه ایی. اگر هدفی برای زندگی، دلی برای دوست داشتن و خ. پسر بابا و مامان. کره دوس داشتنی من. بی خیال همه چی بیا بخند! همه جوره . اما دخترونه. سفارشی های میس مریم. توپ ایروبیک جیم بال. گن لاغری مردانه کاسمارا. پکیج آموزشی کودک نخبه قاصدک. اس ام اس جدید. طراحی : ایران اسکین.
nevisande1.persianblog.ir
سپهر:قسمت چهارم - نویسنده جوان
http://nevisande1.persianblog.ir/post/40
به نام خداوند بخشنده مهربان. نویسنده : سجاد جنگی مقدم. ساعت ٩:٥٠ ب.ظ روز ۱۳٩۳/۸/٢. وقتی به هوش اومدم،تو بیمارستان بودم.سرم شکسته بود.یه چند ثانیه ای هیچی یادم نبود اما بعدش تک تک اون لحظات شوم یادم اومد. داداشم بهرام،کنارم نشسته بود.دو سال از من کوچیکتر بود اما تفاوت چندانی باهم نداشتیم.وقتی دید به هوش اومدم،لبخند زد و گفت:( تو که عرضه نداری دعوا کنی،چرا دعوا میکنی؟ لبخندش محو شد.چشماشو به زمین دوخت و هیچی نگفت.سرش داد زدم و با بغضی که راه گلومو بسته بود،پرسیدم:( کشتنش؟ به من نگاه کرد و گفت:( کیا؟
nevisande1.persianblog.ir
روانشناسی - نویسنده جوان
http://nevisande1.persianblog.ir/tag/روانشناسی
به نام خداوند بخشنده مهربان. نویسنده : سجاد جنگی مقدم. ساعت ۱٠:۳۸ ق.ظ روز ۱۳٩٤/٩/۱۳. یکی از روزهای سرد پاییزی،با تنی پوشیده و گرم و روحی عریان و یخ زده،در کوچه ی ساکتی قدم میزد.کوچه بی انتها بود و تنگ.گام هایش هراسان و نگاهش لرزان بود.غرق شده در سکوت جسم و هیاهوی اوهامش بود.ناگهان ایستاد.به درختی عریان نگریست که آخرین برگش،رقصان بر روی زمین افتاد.به برگ چشم دوخت.چه زیبا پوچ شد! کلاغی سیاه عزا میخواند.گربه ای سیاه تاسف میخورد و پوچی رنگ باخته بود. نویسنده : سجاد جنگی مقدم. یعنی چی عاقل شدی احمق؟ ساعت ...
nevisande1.persianblog.ir
جنایی - نویسنده جوان
http://nevisande1.persianblog.ir/tag/جنایی
به نام خداوند بخشنده مهربان. نویسنده : سجاد جنگی مقدم. ساعت ۱٢:٥۸ ب.ظ روز ۱۳٩۳/۱٠/۱٧. باد صورتش را نوازش میکرد.در خیابان های خلوت گام برمیداشت.سکوت و سکوت و سکوت! به محل قرار رسید.برف همه جا را پوشانده بود.کودکیش کجا بود؟ آدم برفی ها کجا بودند؟ چرا مانند همیشه کودکان بازی نمیکردند؟ تازه متوجه شد که چقدر دلش برای خنده های کودکی تنگ شده است.برای بازیها و سادگیهایش! به پارک سوت و کور نگریست.پارک و شهر و مردمش درخاموشی بودند.همه میدانستند که تنها باید سکوت کنند؟ از ترس مرگ یا قاتل؟ پدرم فهمید.(شروع به ت...
nevisande1.persianblog.ir
کلکسیونر چشم - نویسنده جوان
http://nevisande1.persianblog.ir/post/47
به نام خداوند بخشنده مهربان. نویسنده : سجاد جنگی مقدم. ساعت ۱٢:٥۸ ب.ظ روز ۱۳٩۳/۱٠/۱٧. باد صورتش را نوازش میکرد.در خیابان های خلوت گام برمیداشت.سکوت و سکوت و سکوت! به محل قرار رسید.برف همه جا را پوشانده بود.کودکیش کجا بود؟ آدم برفی ها کجا بودند؟ چرا مانند همیشه کودکان بازی نمیکردند؟ تازه متوجه شد که چقدر دلش برای خنده های کودکی تنگ شده است.برای بازیها و سادگیهایش! به پارک سوت و کور نگریست.پارک و شهر و مردمش درخاموشی بودند.همه میدانستند که تنها باید سکوت کنند؟ از ترس مرگ یا قاتل؟ پدرم فهمید.(شروع به ت...
nevisande1.persianblog.ir
اتصالی - نویسنده جوان
http://nevisande1.persianblog.ir/post/50
به نام خداوند بخشنده مهربان. نویسنده : سجاد جنگی مقدم. ساعت ٧:۱۳ ب.ظ روز ۱۳٩٤/۱/۱٥. همه جا تاریک بود. هرچی اطرافیانمو صدا میکردم،هیچ صدایی نمیشنیدم. مثل همیشه فقط امید و خاطرات و رویاهام برام موندن. اما ناگهان اون اومد. همه جا روشن شد. نمیدونم چرا وقتی اومد همه جا روشن شد. شاید چون با اومدنش بخش تازه ای از زندگیم شروع شد و تونستم تنهاییامو فراموش کنم. اما همش برای یه لحظه بود. بعد از یه لحظه کوتاه اون اتصالی کرد. گاهی خاموش میشد،گاهی روشن بود. منم کم کم اتصالی کردم. گاهی میخندیدم و گاهی غرق در خشم بودم.