rasoltanhaeshgh.blogfa.com

marynovels.blogsky.com

خلاصه و مقدمه ی رمان مردی شبیه من - Mary's NoVeLs

http://www.marynovels.blogsky.com/1392/04/10/post-2/خلاصه-و-مقدمه-ی-رمان-مردی-شبیه-من

نوشته های پنهان دخترآسمونی. دوشنبه 10 تیر 1392. خلاصه و مقدمه ی رمان مردی شبیه من. داستان از زبان ارغوان شایسته بیان میشه. یه دختر ازاد که همین ازادیش کار دستش داد. زمانی که یه دختر نوجوون بود خطاهایی مرتکب شد که بعد از 7 سال داره تاوانشو پس میده. درست زمانی که عاشق شده. عاشق مردی که اعتقاداتش از بین اون همه ادمی که کنارشن خیلی بهش نزدیکه. عاشق مردی که شبیه اوست. خوشگله چن لحظه از وقتتو به ما میدی؟ اینها جملاتی بود که دخترک در طول مسیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید! روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت.

marynovels.blogsky.com

برچسب خلاصه - Mary's NoVeLs

http://www.marynovels.blogsky.com/tag/خلاصه

نوشته های پنهان دخترآسمونی. دوشنبه 10 تیر 1392. خلاصه و مقدمه ی رمان مردی شبیه من. داستان از زبان ارغوان شایسته بیان میشه. یه دختر ازاد که همین ازادیش کار دستش داد. زمانی که یه دختر نوجوون بود خطاهایی مرتکب شد که بعد از 7 سال داره تاوانشو پس میده. درست زمانی که عاشق شده. عاشق مردی که اعتقاداتش از بین اون همه ادمی که کنارشن خیلی بهش نزدیکه. عاشق مردی که شبیه اوست. خوشگله چن لحظه از وقتتو به ما میدی؟ اینها جملاتی بود که دخترک در طول مسیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید! روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت.

marynovels.blogsky.com

برچسب عاشقی زیر چتر خدا - Mary's NoVeLs

http://www.marynovels.blogsky.com/tag/عاشقی-زیر-چتر-خدا

نوشته های پنهان دخترآسمونی. جمعه 24 آبان 1392. عاشقی زیر چتر خدا 5. نفس عمیقی کشید و گفت:. پولشو بدم حلال می کنی؟ نیش خندی زدمو گفتم:. از وقتی که دیدمت تا الان به پول اشاره هم نکردم . چه برسه به اینکه به زبون بیارم! رفت سمت در و اخرین حرفی که ازش شنیدم این بود:. از خونه خارج شد . فنجون چایی رو گذاشتم تو سینی و چایی سرد شده رو برگردوندم تو اشپزخونه ای که هنوزم نرگس اونجا بود . مشغول شستن فنجونا شدم که نرگس گفت:. لبخندی به روش پاشیدمو گفتم:. حالا حالا ها باهاش کار دارم. چپ چپ نگام کرد و گفت:. بعدشم . و...

marynovels.blogsky.com

آقای جناب ... ! - Mary's NoVeLs

http://www.marynovels.blogsky.com/1393/05/09/post-191

نوشته های پنهان دخترآسمونی. پنجشنبه 9 مرداد 1393. زن قصه ات را. اسمت را که میگوید. بعد می بینی چه با شرم می گوید. جانت بی بلا باد. گاهی بی هیچ دلیلی برایش. کنارش بنشین و تماشا کن. بانویی را که ذوق می کند. از همان شکلاتی که باور کن. بیا یک راز زنانه را برایت فاش کنم :. دخترها بیشتر از هرچیز. سادگی را دوست دارند. یک سادگی پر از. شوق های کوچک و رنگی. نوشته شده در ساعت 18:41 توسط Mary. امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد. آواره کوچه های بی کسی. عاشقی زیر چتر خدا. عاشقی زیر چتر خدا. ک پی پیست ک ن!

marynovels.blogsky.com

آواره کوچه های بی کسی 45 - Mary's NoVeLs

http://www.marynovels.blogsky.com/1393/04/17/post-189/آواره-کوچه-های-بی-کسی-45

نوشته های پنهان دخترآسمونی. سهشنبه 17 تیر 1393. آواره کوچه های بی کسی 45. از خونه بابای شاهرخ مستقیم رفتم بام تهران . هنوز پلاک sh تو گردنم بود. هنوز گرمای صداش تو گوشم بود. هنوز زخمتی دستاش یادم بود. هنوز بوی عطرش تو دماغم بود. شاهرخ برای من هنوز بود. شاهرخ هنوز محرمم بود. مهم اینه که بود. این 89 ماه رو تو ذهنم مرور کردم. از روز اولی که باهم جر و بحث کردیم. روزی که تو اتاق ما موند و بازم جر و بحث کردیم. روزی که خواب موندم برام گوشی خرید. هنوز همون گوشی دستم بود. روزی که رفتیم کوه و قلیون کشیدیم. زنگ در ...

marynovels.blogsky.com

برچسب مقدمه - Mary's NoVeLs

http://www.marynovels.blogsky.com/tag/مقدمه

نوشته های پنهان دخترآسمونی. دوشنبه 10 تیر 1392. خلاصه و مقدمه ی رمان مردی شبیه من. داستان از زبان ارغوان شایسته بیان میشه. یه دختر ازاد که همین ازادیش کار دستش داد. زمانی که یه دختر نوجوون بود خطاهایی مرتکب شد که بعد از 7 سال داره تاوانشو پس میده. درست زمانی که عاشق شده. عاشق مردی که اعتقاداتش از بین اون همه ادمی که کنارشن خیلی بهش نزدیکه. عاشق مردی که شبیه اوست. خوشگله چن لحظه از وقتتو به ما میدی؟ اینها جملاتی بود که دخترک در طول مسیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید! روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت.

marynovels.blogsky.com

برچسب ارغوان نامه - Mary's NoVeLs

http://www.marynovels.blogsky.com/tag/ارغوان-نامه

نوشته های پنهان دخترآسمونی. دوشنبه 10 تیر 1392. خلاصه و مقدمه ی رمان مردی شبیه من. داستان از زبان ارغوان شایسته بیان میشه. یه دختر ازاد که همین ازادیش کار دستش داد. زمانی که یه دختر نوجوون بود خطاهایی مرتکب شد که بعد از 7 سال داره تاوانشو پس میده. درست زمانی که عاشق شده. عاشق مردی که اعتقاداتش از بین اون همه ادمی که کنارشن خیلی بهش نزدیکه. عاشق مردی که شبیه اوست. خوشگله چن لحظه از وقتتو به ما میدی؟ اینها جملاتی بود که دخترک در طول مسیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید! روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت.

marynovels.blogsky.com

برچسب اولین رمان - Mary's NoVeLs

http://www.marynovels.blogsky.com/tag/اولین-رمان

نوشته های پنهان دخترآسمونی. یکشنبه 23 تیر 1392. مردی شبیه من 10. نمی دونم. من خودمم نمی دونستم همین الان فهمیدم. گوشیمو از تو جیبم دراوردمو به یکتا زنگ زدم. خیلی زنگ خورد ولی گوشی رو برنداشت. دیگه می خواستم قطع کنم که جواب داد:. سلام چرا دعوا داری؟ تو چرا به من نگفته بودی که با تیرداد رابطه داری؟ چی باید می گفتم؟ می گفتم عاشق پسر عموت شدم؟ که اینجوری سرم داد بزنی؟ یکتا عصبانیت من به خاطر بی خبریه! به هر حال واجب نبود بگم. حالا چرا داشتی گریه می کردی؟ میگم برو از تیرداد بپرس! به من نگاه کن. به خاطر رفتنت ...

marynovels.blogsky.com

آواره کوچه های بی کسی پست اخر - Mary's NoVeLs

http://www.marynovels.blogsky.com/1393/04/17/post-190/آواره-کوچه-های-بی-کسی-پست-اخر

نوشته های پنهان دخترآسمونی. سهشنبه 17 تیر 1393. آواره کوچه های بی کسی پست اخر. هنوز خوابم نبرده بود که کسی رو تخت نشست و دستشو برد لای موهام چشمامو باز کردم که دیدم با یه لبخند مهربون رو تخت نشسته . همون تی شرت سرمه ای که براش خریده بودم تنش بود . به پنجره اتاق نگاهی کردم . نتونستم حدس بزنم ساعت چنده . یا دم غروب بود یا دم صبح . این هوا رو دوست داشتم . گونه امو نوازش کرد و گفت:. نذاشتم بخوابی . پاشو یکم به خودت برس امشب بترکونیم! خیلی وقته 2 تایی باهم با صدای بلند موزیک نرقصیدیم! اون دکلته ابی رو بپوش.

marynovels.blogsky.com

آواره کوچه های بی کسی - Mary's NoVeLs

http://www.marynovels.blogsky.com/1392/12/21/post-135/آواره-کوچه-های-بی-کسی

نوشته های پنهان دخترآسمونی. چهارشنبه 21 اسفند 1392. آواره کوچه های بی کسی. و اینبار مریم با رمان سوم وارد میشود! مرسی از همه اونایی که توی 2 تا رمان قبلی همراهم بودن و نظر دادن. از لطفشون یه دنیا ممنونم. اما این بار می خوام چیزی رو بنویسم که شاید کمتر خونده باشید و شنیده باشید . داستانی که شاید نشه به خوبی لمسش کرد اما دور از ذهن هم نمی تونه باشه . اما دلم خواست به تصویر بکشمش . دلم خواست باشه. نمی دونم داستانم دیده میشه یا نه اما دلم می خواد چه اگه دیده شد چه نشد نقد و نظر شما کنارش باشه. بود و نبودم بود.