rafteh.persianblog.ir

siahsefidkhakestari.persianblog.ir

سياه + سفيد = خاکستری

http://siahsefidkhakestari.persianblog.ir/1384/10

سياه سفيد = خاکستری. پرنده - قفس - تنهايی (۲). روزهاي اول دوست و پرنده با هم مي گشتن و پرنده با محيط آشنا مي شد و كم كم داشت خودش رو با محيط وفق مي داد . يكي از اين روزها پرنده به دوست گفت تو خيلي وقته اينجا زندگي ميكني؟ دوست جواب داد نه خيلي زياد! من هم مثل تو و مثل خيلي هاي ديگه يه پرنده قفسي بودم كه از دست تقدير و قضا آزاد شدم و اومدم اينجا الان هم با خيلي ها دوستم. با اكثر اونها دوست شد و روزهايي خوشي رو با اونها سپري مي كرد . دوست برگشت و به اون گفت كه چي شده؟ مطمئنم . من تصميم دارم كه برم و اون...

siahsefidkhakestari.persianblog.ir

سياه + سفيد = خاکستری

http://siahsefidkhakestari.persianblog.ir/1384/6

سياه سفيد = خاکستری. تو خيابون داشت قدم ميزد! دبرش شده بود و زودتر ميخواست برسه خونه تا از اين گرمای لعنتی نجات پيدا کنه . همينطور از سر و روش داشت عرق ميريخت . بی تفاوت تر از هروقتی فقط به جلو نگاه ميکرد و تند تند قدم ميزد که يهو يه چيزی ميخکوبش کرد. برگشت و ديد آره خودشه! صداش زد . اما اون نشنيد! دويد به عقب تا رسيد بهش و اونو متوجه خودش کرد . سلام کرد و بی اختيار پريد تو بغلش . دوست قديميشو ديده بود . صميمی ترين دوستشو! چرا گذاشتی يهو رفتی؟ چرا از خودت هيچ خبری ندادی؟ دوستش اينجا که رسيد يه لبخندی زد!

siahsefidkhakestari.persianblog.ir

سياه + سفيد = خاکستری

http://siahsefidkhakestari.persianblog.ir/1387/4

سياه سفيد = خاکستری. برنامه تور ایرانگردی دچار تغییرات شد . عروسی رضا که قرار بود ١۵ مرداد باشه فعلا کنسل شد تا وقت. ما آزادتر باشه برای سفر! یزد رو هم از مسیر خارج کردم و اینجوری وقت بیشتری برای شیراز موندن. اما این وسط یه مسئله ای هست! بابام میگه جاده ها خطرناکه با ماشین نرو! منم گیر دادم فقط ماشین! حالا به نظر شما کدوم راه عاقلانه تره؟ جمعه این هفته جای همگی خالی رفتیم کاشان! داییم اینا (همون پدر زن جان رو میگم. رو بالاخره ساختن و ما رفتیم هم واسه کمک برای اسباب کشی هم یه کم استراحت بعد از امتحانات.

siahsefidkhakestari.persianblog.ir

سياه + سفيد = خاکستری

http://siahsefidkhakestari.persianblog.ir/1384/4

سياه سفيد = خاکستری. ايستگاه راه آهن تهران. پسرك راهي سفر است و چه سفري! پسركان با هم دست ميدهند! روبوسي ميكنن و خداحافظي ميكنن! و پسرک ما ميماند و يک دنيا تنهايی! هميشه ميگن غروب جمعه دلگيره اما خدا اين چه جمعه ای هست که از اول صبحش دلگيره؟ پسرک سوار ماشين ميشود و به طرف خانه راه می افتد! در طول راه همسفری غريب با خود دارد! بغضی سنگين که نميخواهد از وجودش رهايی يابد! يادآوری لحظات سخت است و اينکه اين هفته هفته ی تنهاييهاست! ياد پسرکی می افتد که آرزو داشت به جای خداحافظی دست در دست او رهسپار سفر ميشد!

siahsefidkhakestari.persianblog.ir

سياه + سفيد = خاکستری

http://siahsefidkhakestari.persianblog.ir/1383/11

سياه سفيد = خاکستری. اينجا دادگاه ويژه است! زمان ۲۶ بهمن 1383 شمسي! همه ساكت باشيد . دادگاه رسمي است! قاضي دخترك را بلند ميكند تا شكايتش را بگويد! دخترك مي ايستد و خودش را آماده ميکند! همه ساکت هستند و منتظر سخنان دخترک! همه منتظر هستن که دخترک حرف دل و شکايتش را بگويد! سکوت سالن محاکمه را فراگرفته! فلاش دوربين عکاسان لحظه ای از کار نميافتد! نگاهي به چهره ي پسرك ميندازد! قطره های اشك از چشمانش سرازير ميشود! با دستانش اشكهايش را پاك ميكند و ميگويد من مجازات اورا نميخواهم! من اورا دوست دارم لطفا ببخشيدش!

siahsefidkhakestari.persianblog.ir

سياه + سفيد = خاکستری

http://siahsefidkhakestari.persianblog.ir/1384/5

سياه سفيد = خاکستری. پدر وارد خونه شد! دخترش رو صدا زد و يه كادوي كوچيك بهش داد! گفت بيا اينم شيريني قبوليت تو دانشگاه! دختر كادو رو باز كرد! چند بار چشماشو با دستاش ماليد و يهو بلند داد زد بابا دوستت دارم. دوان دوان رفت طرف پاركينگ و تا رسيد پايين ايستاد! كادوش رو گرفت بالا . يه سوئیچ ماشين بود! يه نگاه به سو ئیچ انداخت و سرشو بالا كرد! يه ماشين خيلي قشنگ هديه ي قبولي دانشگاه . فردا صبحش اولين كاري كه كرد اين بود كه رفت و يه چادر خيلي قشنگ واسه ماشينش خريد! چادرو كه خريد خيالش خيلي راحت شد! سعي كن از اي...

siahsefidkhakestari.persianblog.ir

سياه + سفيد = خاکستری

http://siahsefidkhakestari.persianblog.ir/1387/3

سياه سفيد = خاکستری. بعد از نود و بوقی باز تصمیم گرفتم آپ کنم و اینبار به خاطر اینکه دوباره فاصله نیفته بین مطالبم. کردم شیوه آپ هام رو عوض کنم . از این به بعد کمتر مینویسم و تندتر! هر آپ در حد. همراه عکس (در صورت موجود بودن) اینجوری بیشتر وقت میکنم تا آپ کنم . دیشب عروسی بودیم . عروسی محدثه! جای همگی خالی هرچند دیر رفتیم اما بد نبود . خیلی از دوستان قدیمی رو مجددا دیدیم! از خاندان اسدیان بگیر برو تا احمد جلالی بزرگ! از همینجا واسه محدثه و حامد آرزوی موفقیت و کامیابی تو زندگی دارم . من که میگم هیچ کدوم!

siahsefidkhakestari.persianblog.ir

سياه + سفيد = خاکستری

http://siahsefidkhakestari.persianblog.ir/1385/12

سياه سفيد = خاکستری. از ادبيات تا نساجی. این شعر رو یکی از دوستان هم رشته که البته ورودی ۷۹ هست گفته! بيچاره امسال فوق ليسانس ادبيات هم قبول شد اما درسش اينور بعد از ۷ سال هنوز تموم نشده و نتونست بره! یه سری آرایه های خیلی ظریفی هم توش به کار برده که خیلی واسم جالب بود! تقریبا تک تک ابیاتش رو میشه روش شرح نوشت که چون شما از جزئیات مطلع نیستید دیگه نمینویسم اونا رو! اینو خودم خیلی دوستش داشتم و میخواستم حتما تو وبلاگم باشه! باشه به بهانه ی آخرین روزهای تحصیلم . چشام سیاهی میره تمام پودا تاره . دلسوزیای.

siahsefidkhakestari.persianblog.ir

سياه + سفيد = خاکستری

http://siahsefidkhakestari.persianblog.ir/1385/11

سياه سفيد = خاکستری. یکی بود یکی نبود به زیر گنبد کبود یه دختر سه ساله ای که نام او رقیه بود . شبا به یاد مادرش دوری و هی بونه می کرد. بابا حسین آروم آروم موهاشو شونه می کرد . به دخترش میگفت عزیز به درد بابا مرهمی شبیه مادر منی با تو نمی مونه غمی! گفت که دختر بابا بذار چشاتو بوس کنم آرزومه عزیز من یه روز تو رو عروس کنم. لباسشو عوض می کرد اونو رو شونش می گذاشت . هر جا می رفت اونو می برد هیچ کجا تنهاش نمی ذاشت . تا که یه روز به دخترش گفت که میخواد بره سفر! رقیه به بابا می گفت منم ببر منم ببر! آدم بدا به دخ...