ourcutebaby.blogsky.com

mahnini.blogfa.com

ني ني ناز و مامان باباش - خوشمزه ترين زندگي دنيا

http://mahnini.blogfa.com/post-290.aspx

ني ني ناز و مامان باباش. مادرانه زندگی میکنم تا شاهد قد کشیدن مرد کوچک خانه ما باشم. خوشمزه ترين زندگي دنيا. درحال:تماشاي تي وي تبليغ پفك مزمز(كه ميگه :مز مز مزه ي زندگي). فسقلي ميگه: مامان برام از اين مزمزا ميخري من مزه ي زندگي بچشم. نوشته شده در دوشنبه ۲۶ دی۱۳۹۰ساعت 0:43 توسط مامان نی نی ناز. Design By : Night Melody. روزهای دوست داشتنی من. 2 و 6 خرداد. 10 شهريور83 6 شهریور. و بالاخره 12خرداد 87. من مادرانه هايم را اينجا ثبت ميكنم برای روزهای سخت *. تمامي كامنتهاي تبليغاتي حذف خواهد شد*. ماماني و غزل ج...

mahnini.blogfa.com

ني ني ناز و مامان باباش -

http://mahnini.blogfa.com/post-277.aspx

ني ني ناز و مامان باباش. مادرانه زندگی میکنم تا شاهد قد کشیدن مرد کوچک خانه ما باشم. امروز يزدان براي مربي هاش 3تا نقاشي خوشگل كشيده كه فردا صبح براشون ببره(2تا مربي و يكي مدير). بهش ميگم يزدان واسه مادر جون هم يه يادگاري بكش آخه مادرجون هم تيچر . ميگه نه مادر جون تيچر نيست! ميگم پس مادر جون چيه؟ ميگه مادر جون آدم. نوشته شده در دوشنبه ۱۲ اردیبهشت۱۳۹۰ساعت 22:42 توسط مامان نی نی ناز. Design By : Night Melody. روزهای دوست داشتنی من. 2 و 6 خرداد. 10 شهريور83 6 شهریور. و بالاخره 12خرداد 87. عاطفه و ني ني تربچه.

mahnini.blogfa.com

ني ني ناز و مامان باباش - ذهن آشفته ي من

http://mahnini.blogfa.com/post-286.aspx

ني ني ناز و مامان باباش. مادرانه زندگی میکنم تا شاهد قد کشیدن مرد کوچک خانه ما باشم. ذهن آشفته ي من. از كجا شروع كنم از چي بايد بگم واقعا نميدونم! بعد از اون اشفتگي روحي به يه دكتر مغز و اعصاب مراجعه كردم و طبق تجويز ايشون ZOLOFT 50 mgو كلرنازپام نصف ميخورم. اوضاع خرابم يذره بهتر شده علاوه بر اين با همسرم دوره هاي روانپزشكي دنبال ميكنم. هزار بار خدارو شكر ميكنم كه يذره حالم بهتر شده. و از خدا ميخوام كه كمكم كنه حالم ثابت بمونه و اين قرصهارو بذارم كنار. Design By : Night Melody. روزهای دوست داشتنی من.

mahnini.blogfa.com

ني ني ناز و مامان باباش - تي وي و عواقبش

http://mahnini.blogfa.com/post-288.aspx

ني ني ناز و مامان باباش. مادرانه زندگی میکنم تا شاهد قد کشیدن مرد کوچک خانه ما باشم. تي وي و عواقبش. يزدان تحت تاثير تي وي قرار گرفته و ميگه:. منم يه ب ي بي مي خوام. ميگم خب هر ب ي بي بايد پيش مامان باباي خودش باشه. يذره فكر كرد گفت:خب ميريم يه ب ي بي كه ماما نداشته باشه مياريم خونه. بعد واسه اينكه يجوري منصرفش كنم گفتم. خب بعدش چي بهش بديم بخوره،من كه نميتونم. سريع گفت:يه گاو ميخرم نونوهاش فشار ميدم تو دهن ب ي بي تا سير بشه. نوشته شده در دوشنبه ۲۶ دی۱۳۹۰ساعت 0:39 توسط مامان نی نی ناز. 2 و 6 خرداد. طلا م...

erfangoli.blogfa.com

دنیای عرفان کوچولو - تاکسی بازی و هزار دردسر

http://www.erfangoli.blogfa.com/post-72.aspx

تاکسی بازی و هزار دردسر. عارفه هم هر روز میگه که دیگه فردا سی دی دوستمو بهش بر می گردونم، اما بازم کسی حریف من نمی شه! هر روز با حالت مظلومانه به عارفه می گم، عارفه جونم، خواهش می کنم، سی دی دوستتو نبر! خلاصه که این روزا این کامپیوتر بازی من شده یه معضل تو خونه ی ما، همه می خوان جلومو بگیرند ولی آخه چرا؟ نوشته شده در چهارشنبه ۱۶ بهمن۱۳۸۷ساعتتوسط عرفان. مامان آذر و بابا رضا. امیر هاشمی(به من میگه ویزگولی). ری را (دوست مامان). قالب های نایت اسکین. گرافیک های نی نی گونه. من و بچه ها. وقتی بابا نی نی بود.

erfangoli.blogfa.com

دنیای عرفان کوچولو - کوه نوردی و برف بازی

http://www.erfangoli.blogfa.com/post-69.aspx

کوه نوردی و برف بازی. ببخشید دیگه این چند وقت من فقط داشتم بزرگ می شدم و وقت نداشتم توی وبلاگم بنویسم،. این مدت بیشترش پسر خوبی بودم، فقط بعضی وقتا. پسر بدجنسی می شدم و حرف حرف خودم بود! من در مورد اونا نمی نویسم. آخه نباید هیچ جا ثبت بشن، ممکنه بعدا اهالی خونه سواستفاده کنند. می دونید من امروز کجا بودم؟ یه جایی که یک عالمه برف داشت، یه جایی نزدیک کوه ها، کوه های اطراف شهر، منم چون عاشق برف بازی و خاک بازی و آتیش بازی و این جور بازی هام، اونجا خیلی خوشحال بودم! آتیشم روشن کردیم که گرم بشیم! من و بچه ها.

erfangoli.blogfa.com

دنیای عرفان کوچولو - سرم شلوغه

http://www.erfangoli.blogfa.com/post-81.aspx

اي خدا.امروز از بس كار كردم، خسته شدم، امروز بعد از ديدن برنامه كودك و خاله شادونه، سوار دوچرخه شدم و رفتيم بيرون خريد و لوبيا خريديم،. وقتي برگشتيم مامان سيني و چاقو رو آورد،منم فوري نشستم و شروع كردم به خرد كردن لوبياها، مامان همش مي گفت، نكن پسرم، كار تو نيست! اما مگه من كه به اين آسوني از حرفم كوتاه ميام؟ مي گفتم، نه مامان، من مي تونم، ببين چقدر خوب بلدم؟ خواهرامم كه مدرسه و دانشگاه بودند بايد به حاي اونا كمك مامانم مي كردم! نوشته شده در سه شنبه ۱۹ آبان۱۳۸۸ساعتتوسط عرفان. مامان آذر و بابا رضا.

erfangoli.blogfa.com

دنیای عرفان کوچولو - خوردن اسباب بازی

http://www.erfangoli.blogfa.com/post-70.aspx

این امیر علی رو می بینید، همون که وقتی ۱۵روزش بود عکساشو. گذاشتم، دیگه خیلی شیطون شده.خونه ما که بود، همش می خواست اسباب بازیای منو بخوره. من هر چی بهش می گفتم، این لگو ها مال بازیه، گوش نمی کرد! مامانم می گفت:اشکال نداره، همه بچه ها این طوری هستند، تو خودت شیطون تر بودی، اما من مطمئنم این جوری نبودم، آدم که نباید وسایلشو بخوره، ای بابا! بعدش، این عکسمو که مال 7ماهگیم بود،دیدم. تازه اسباب بازی که هیچی، من می خواستم موبایلم بخورم. خب، همه بچه ها این جوری هستند، مگه چیه؟ مامان آذر و بابا رضا. من و بچه ها.

erfangoli.blogfa.com

دنیای عرفان کوچولو - آشپز کوچولو

http://erfangoli.blogfa.com/cat-18.aspx

اي خدا.امروز از بس كار كردم، خسته شدم، امروز بعد از ديدن برنامه كودك و خاله شادونه، سوار دوچرخه شدم و رفتيم بيرون خريد و لوبيا خريديم،. وقتي برگشتيم مامان سيني و چاقو رو آورد،منم فوري نشستم و شروع كردم به خرد كردن لوبياها، مامان همش مي گفت، نكن پسرم، كار تو نيست! اما مگه من كه به اين آسوني از حرفم كوتاه ميام؟ مي گفتم، نه مامان، من مي تونم، ببين چقدر خوب بلدم؟ خواهرامم كه مدرسه و دانشگاه بودند بايد به حاي اونا كمك مامانم مي كردم! نوشته شده در سه شنبه ۱۹ آبان۱۳۸۸ساعتتوسط عرفان. و وقتی این کارو کردین، سینی ...