noblepersians.blogfa.com

abitarinkhorshid.blogfa.com

آبی ترین خورشید

http://www.abitarinkhorshid.blogfa.com/9005.aspx

چیزکی از پشت کوچه پس کوچه ها. حالا دیگر زندگی ام شده است ورق بازی.شاید تنها کاریست که درست انجامش می دهم. نصفه شب است و من از واقعیت این تنهایی احمقانه متنفرم. دیگر اینجا نمی نویسم. نوشته شده در چهارشنبه ۲۶ مرداد۱۳۹۰ساعت 0:47 توسط گلی. چشمهایت را ببند و ریه هایت را پرکن از هوا. نوشته شده در شنبه ۱۵ مرداد۱۳۹۰ساعت 18:40 توسط گلی. در اتاق را باز میکند.از روی فرش رد می شود و پاورچین پاورچین به روی خط های دفترم می نشیند.انگاری که من هیچ کاره ام. زاغچه ی زیر بارون مونده.

highheel.blogfa.com

خلاصه - کتونی ها

http://www.highheel.blogfa.com/post-1.aspx

آنالی در سرزمین عجایب. یه کافه با دیوار های آجری. بهشون حسودی ام میشه! به راحتی میشه تمیزشون کرد .ولی این کارو با آدما نمیشه کرد! هر موقع بهشون احتیاج داری کنارتن هر جوری که بخوای ، با بند های باز یا بسته ، تنگ یا گشاد. ولی آدما کم تر حاضرن خودشونو عوض کنن. وقتی با اونا کنار دریا راه میرم به صدای تق تقشون روی شن ها حسودی میکنم فقط صدای آهنگینشون حسادت بر انگیز نیست ، اونا وقتی باهاشون تو آب بری میذارن که پاهات گرم بمونه! کتونی ها تو کوه نمیذارن تو کوه روی سنگا راه بری و گلا رو زیر پات حس کنی!

abitarinkhorshid.blogfa.com

آبی ترین خورشید - انار ها روی آن صفحه ی صورتی خالی

http://www.abitarinkhorshid.blogfa.com/post-2.aspx

چیزکی از پشت کوچه پس کوچه ها. انار ها روی آن صفحه ی صورتی خالی. انگار پاهایم نمی خواستند وارد شوند.گوش هایم پر شد از صدای زن ها و حرفهایشان.به کندی یک عمر پایم بلند شد و پایین آمد.دستم دست گیره را گرفت و.در باز شد. پسر میان 2 طبقه رفته بود. نوشته شده در دوشنبه ۶ دی۱۳۸۹ساعت 22:48 توسط گلی. در اتاق را باز میکند.از روی فرش رد می شود و پاورچین پاورچین به روی خط های دفترم می نشیند.انگاری که من هیچ کاره ام. زاغچه ی زیر بارون مونده.

highheel.blogfa.com

خلاصه - از پتروف تا اشتاینوی*

http://www.highheel.blogfa.com/post-21.aspx

آنالی در سرزمین عجایب. یه کافه با دیوار های آجری. از پتروف تا اشتاینوی*. کتاب هایم را دونه دونه و با دقت توی کیفم چیدم . نمیخواستم مثل جلسه ی پیش چیزی جا بمونه. وقتی از کوچمون خارج شدیم ، دوباره لای کیفم رو باز کردم و بدون اینکه به روی خودم بیارم نگاهی اون تو انداختم. هانون با یک لباس زرد و چندش آور وسط بود و حسابی بالا پایین میپرید. چرنی یک پیرهن سبز و کوتاه پوشیده بود و خیلی معمولی اون دور و بر میپلکید. کلاسیک فاوریز با یک دامن کرم کنار بار بود ، دستشو زده بود زیر چونه اش و لیوانش رو میچرخوند. درس 23&#...

abitarinkhorshid.blogfa.com

آبی ترین خورشید - مهمانی تک نفره به صرف چای

http://www.abitarinkhorshid.blogfa.com/post-3.aspx

چیزکی از پشت کوچه پس کوچه ها. مهمانی تک نفره به صرف چای. در بسته می شود و من تنها می شوم.صدای ضبط بلند می شود و کلمات در سرم گرگم به هوا بازی میکنند.آنوقت دیوانه می شوم و سر تکان می دهم،بالا و پایین می پرم،بلند بلند آواز می خوانم و گهگاهی هم گریه می کنم. نوشته شده در پنجشنبه ۱۶ دی۱۳۸۹ساعت 19:45 توسط گلی. در اتاق را باز میکند.از روی فرش رد می شود و پاورچین پاورچین به روی خط های دفترم می نشیند.انگاری که من هیچ کاره ام. زاغچه ی زیر بارون مونده.

abitarinkhorshid.blogfa.com

آبی ترین خورشید - 16 بار

http://www.abitarinkhorshid.blogfa.com/post-5.aspx

چیزکی از پشت کوچه پس کوچه ها. پاکشان می کنم.همه ی آن لعنتی هارا پاک می کنم و میروم سراغ دفترچه.در میز فرو می روم و هیچ کس و هیچ چیز را نمی بینم.صدایش را نمی شنوم و کار خودم را می کنم و به تنها چیزی که می توانم فکر کنم ماهیست. اصلا شاید خوب شد که یادم رفتست. پن:چرا همش ماهی میشه پس؟ نوشته شده در سه شنبه ۳۰ فروردین۱۳۹۰ساعت 17:9 توسط گلی. در اتاق را باز میکند.از روی فرش رد می شود و پاورچین پاورچین به روی خط های دفترم می نشیند.انگاری که من هیچ کاره ام. زاغچه ی زیر بارون مونده.

abitarinkhorshid.blogfa.com

آبی ترین خورشید

http://www.abitarinkhorshid.blogfa.com/9003.aspx

چیزکی از پشت کوچه پس کوچه ها. بی صدا و آرام به جانم می افتد.می نشاندم گوشه و کلمه ها را از من می گیرد. حالا دیگر فقط همه را نگاه می کنم و نمی دانم که می شنوم یا نه! نوشته شده در یکشنبه ۲۹ خرداد۱۳۹۰ساعت 14:59 توسط گلی. در اتاق را باز میکند.از روی فرش رد می شود و پاورچین پاورچین به روی خط های دفترم می نشیند.انگاری که من هیچ کاره ام. زاغچه ی زیر بارون مونده.

highheel.blogfa.com

خلاصه

http://www.highheel.blogfa.com/8808.aspx

آنالی در سرزمین عجایب. یه کافه با دیوار های آجری. بهشون حسودی ام میشه! به راحتی میشه تمیزشون کرد .ولی این کارو با آدما نمیشه کرد! هر موقع بهشون احتیاج داری کنارتن هر جوری که بخوای ، با بند های باز یا بسته ، تنگ یا گشاد. ولی آدما کم تر حاضرن خودشونو عوض کنن. وقتی با اونا کنار دریا راه میرم به صدای تق تقشون روی شن ها حسودی میکنم فقط صدای آهنگینشون حسادت بر انگیز نیست ، اونا وقتی باهاشون تو آب بری میذارن که پاهات گرم بمونه! کتونی ها تو کوه نمیذارن تو کوه روی سنگا راه بری و گلا رو زیر پات حس کنی!

highheel.blogfa.com

خلاصه

http://www.highheel.blogfa.com/8904.aspx

آنالی در سرزمین عجایب. یه کافه با دیوار های آجری. ولی احساسم اینه که وقتی من شدم یه آدرسه اینترنتی پس متعهد هستم و الان دارم مثله یه آدم*& %$)@(#$ زیر این عهد میزنم. نمیخوام به کسی چیزی بدهکار باشم. نوشته شده در یکشنبه بیستم تیر ۱۳۸۹ساعت 18:23 توسط k! Powered By BLOGFA.COM.

highheel.blogfa.com

خلاصه -

http://www.highheel.blogfa.com/post-20.aspx

آنالی در سرزمین عجایب. یه کافه با دیوار های آجری. از راه پله رفتم بالا. من عاشقه اون خونه بودم. یک واحد توی طبقه ی چهارم ، از اون جاهایی که بزرگترا میگن که تابستونا گرمه و زمستونا سرد. راه پله اش پر بود از پنجره های بزرگ و پیرزن هایی که خسته از ماراتن های چند طبقه ای واسه ی رسیدن به خونه ی بچه هاشون نشسته بودن روی پله ها. زنگ در واقعا فوق العاده بود ، درست صدای زنگ دبستانم رو میداد. با اینکه در باز بود سه - چهار بار در زدم و هر دفعه هم احساس زنگ تفریح کردم. توی دست چپش یک لیوان بود. دستاش بوی کرم میدادند.