vasvasehayeraftan.blogfa.com
وسوسه های رفتن - عاشق دریا...
http://www.vasvasehayeraftan.blogfa.com/post-18.aspx
دستنوشته های یه دوست. وچنان عشقی به دریا داشتم. که با اولین نگاهم به تو. غرق شده خودم را غریبانه دیدم. اما تو.تو که بودی؟ یا یک رویای نا پایدار. که دریا را دوست داشتی. فقط به یک نگاه و یک خاطره. من بدون نجات غریق. بی پروا خودم را به آب زدم. که شاید عشق را به تو بیاموزم. تو عشق را نیاموختی! و تو ماندی و خاطره شناگری. که عاشق دریا بود. اما شنا نمی دانست. نوشته شده در شنبه دوازدهم فروردین ۱۳۹۱ساعت 0:49 توسط متین. هیچ می دانی چرا چون موج. در گریز از خویشتن پیوسته می کاهم؟ آنچه می خواهم نمی بینم.
vasvasehayeraftan.blogfa.com
وسوسه های رفتن - برگرد......
http://www.vasvasehayeraftan.blogfa.com/post-16.aspx
دستنوشته های یه دوست. شبی از پشت یك تنهایی غمناك و بارانی تورابا لهجه ی گلهای نیلوفر صداكردم. تمام شب برای باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا كردم. پس از یك جست و جوی نقره ای در كوچه ها ی آبی احساس. تورا از بین گلهایی كه در تنهایی ام روییده با حسرت جدا كردم. و تو در پاسخ آبی ترین موج تنهایی دلم گفتی:. دلم حیران و سرگردان چشمانی ست رویایی. و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم. تورا در دشتی از تنهایی و حسرت رها كردم. همین نبوده اخرین حرفت. و من بعد از عبور تلخ و غمگینت. تو بی آنكه فكر نجات غربت چشمان من باشی.
vasvasehayeraftan.blogfa.com
وسوسه های رفتن - با تو و بی تو
http://www.vasvasehayeraftan.blogfa.com/post-15.aspx
دستنوشته های یه دوست. با تو و بی تو. باتو،همه ی رنگهای این سرزمین مرا نوازش می کند. باتو،آهوان این صحرا دوستان همبازی من اند. باتو،کوه ها حامیان وفادارخاندان من اند. باتو،زمین گاهواره ای است که مرا در آغوش خود می خواباند. ابر،حریری است که برگاهواره ی من کشیده اند. وطناب گاهواره ام را مادرم،که در پس این کوه هاهمسایه ی ماست در دست خویش دارد. باتو،دریا با من مهربا نی می کند. باتو، سپیده ی هرصبح بر گونه ام بوسه می زند. باتو،نسیم هر لحظه گیسوانم را شانه می زند. باتو،من با بهار می رویم. وطناب گهواره ام را از د...
vasvasehayeraftan.blogfa.com
وسوسه های رفتن - عشق و ثروت و موفقیت
http://www.vasvasehayeraftan.blogfa.com/post-14.aspx
دستنوشته های یه دوست. عشق و ثروت و موفقیت. زني از خانه بيرون آمد و سه پيرمرد را با چهره های زیبا جلوي در ديد. به آنها گفت: من شما را نمي شناسم ولي فکر مي کنم گرسنه باشيد، بفرمائيد داخل تا چيزي براي خوردن به شما بدهم. آنها پرسيدند: آيا شوهرتان خانه است؟ زن گفت: نه، او به دنبال کاري بيرون از خانه رفته. آنها گفتند: پس ما نمي توانيم وارد شويم منتظر می مانیم. عصر وقتي شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را براي او تعريف کرد. شوهرش به او گفت: برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائيد داخل. زن با تعجب پرسيد: چرا! زان که بر...
vasvasehayeraftan.blogfa.com
وسوسه های رفتن - به یاد او که بودن را ممکن ساخت
http://www.vasvasehayeraftan.blogfa.com/post-13.aspx
دستنوشته های یه دوست. به یاد او که بودن را ممکن ساخت. لحظه نبودن نيستن ها ، اگر منت مي نهي بر كلام من ، با حترام سلامت مي گويم. و هزار گلپونه بوسه به چشمانت هديه مي دهم. قابل ناز چشمانت را ندارد. ديرروز يادگاري هايت همدم من شدند و به حرفهاي نگفته من گوش دادند. و برايم دلسوزي كردند. البته به روش خودشان كه همان سكوت تكراري بود و. يادآوري خاطرات با تو بودن. دست نوشته ات را مي بوسيدم و گريه مي كردم. زيبا ، به بزرگي مهرباني ات ببخش. كه اشكهايم دست خطت را بوسيدند. باز هم ستاره به ستاره جستجويت كردم. نوشته شده ...
vasvasehayeraftan.blogfa.com
وسوسه های رفتن
http://www.vasvasehayeraftan.blogfa.com/8702.aspx
دستنوشته های یه دوست. گفتم : این باغ ار گل سرخ بهاران بایدش؟ گفت : صبری تا کران روزگاران بایدش. تازیانه ی رعد و نیزه ی آذرخشان نیز هست. گر نسیم و بوسه های نرم باران بایدش. ناگهانش گریه آرامش ربود. وز پی خاموشی طوفانی اش. گفت : اگر در سوک شان. ابر می خواهد گریست. یک قطره باران بایدش. خالی ست شهر از عاشقان وینجا نماند. مرد راهی تا هوای کوی یاران بایدش. گفت : چون روح بهاران. اید از اقصای شهر. مردها جوشد ز خک. آن سان که از باران گیاه. و آنچه م یباید کنون. نوشته شده در شنبه هفتم اردیبهشت ۱۳۸۷ساعت 4:7 توسط متین.
vasvasehayeraftan.blogfa.com
وسوسه های رفتن - دیگر این دل آن دل نیست
http://www.vasvasehayeraftan.blogfa.com/post-17.aspx
دستنوشته های یه دوست. دیگر این دل آن دل نیست. دیگر این دل آن دلی نیست که در آرزوی یک یار با وفا باشد ،. این دل از بی وفایی خود نیز بی وفا شده است. دیگر این دل آن دلی نیست که در انتظار یک همزبان و همیار باشد ،. این دل از تنهایی خرد خرد شده است. دیگر این دل آن دلی نیست که کسی را دوست داشته باشد ،. این دل از شکست و بی محبتی بی احساس شده است. دیگر این دل آن دلی نیست که در تب و تاب یک لحظه عاشق شدن باشد. بی قرار باشد ، چشم انتظار باشد. این دل از انتظار خسته شده است. دیگر این دل آن دل سرخ و با احساس نیست.
vasvasehayeraftan.blogfa.com
وسوسه های رفتن
http://www.vasvasehayeraftan.blogfa.com/8801.aspx
دستنوشته های یه دوست. شبی از پشت یك تنهایی غمناك و بارانی تورابا لهجه ی گلهای نیلوفر صداكردم. تمام شب برای باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا كردم. پس از یك جست و جوی نقره ای در كوچه ها ی آبی احساس. تورا از بین گلهایی كه در تنهایی ام روییده با حسرت جدا كردم. و تو در پاسخ آبی ترین موج تنهایی دلم گفتی:. دلم حیران و سرگردان چشمانی ست رویایی. و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم. تورا در دشتی از تنهایی و حسرت رها كردم. همین نبوده اخرین حرفت. و من بعد از عبور تلخ و غمگینت. تو بی آنكه فكر نجات غربت چشمان من باشی.
vasvasehayeraftan.blogfa.com
وسوسه های رفتن - دلم برات تنگ شده
http://www.vasvasehayeraftan.blogfa.com/post-9.aspx
دستنوشته های یه دوست. دلم برات تنگ شده. شدهاما من.من ميتونم اين دوري رو تحمل كنم. به فاصله ها فكر نميكنم . ميدوني چرا؟ آخه جاي نگاهت رو نگاهم مونده.هنوز عطر دستات رو از دستام ميتونم استشمام كنم.رد احساست روي دلم جا مونده . ميتونم تپشهاي قلبت رو بشمارم.چشماي بيقرارت هنوزم دارن باهام حرف ميزنن.حالا چطور بگم تنهام؟ چطور بگم تو نيستي؟ چطور بگم با من نيستي؟ خودت ميدوني.ميدوني كه هميشه با مني.ميدوني كه تو،توي لحظه لحظه هاي من جاري هستي.آخه.تو،توي قلب مني.آره! نوشته شده در شنبه پنجم مرداد ۱۳۸۷ساعت 0:45 توسط متین.
vasvasehayeraftan.blogfa.com
وسوسه های رفتن
http://www.vasvasehayeraftan.blogfa.com/8706.aspx
دستنوشته های یه دوست. به یاد او که بودن را ممکن ساخت. لحظه نبودن نيستن ها ، اگر منت مي نهي بر كلام من ، با حترام سلامت مي گويم. و هزار گلپونه بوسه به چشمانت هديه مي دهم. قابل ناز چشمانت را ندارد. ديرروز يادگاري هايت همدم من شدند و به حرفهاي نگفته من گوش دادند. و برايم دلسوزي كردند. البته به روش خودشان كه همان سكوت تكراري بود و. يادآوري خاطرات با تو بودن. دست نوشته ات را مي بوسيدم و گريه مي كردم. زيبا ، به بزرگي مهرباني ات ببخش. كه اشكهايم دست خطت را بوسيدند. باز هم ستاره به ستاره جستجويت كردم. نوشته شده ...