nagoftanihayema.blogfa.com
ناگفتنی هاناگفتنی ها -
http://nagoftanihayema.blogfa.com/
ناگفتنی ها -
http://nagoftanihayema.blogfa.com/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Wednesday
LOAD TIME
0.2 seconds
16x16
PAGES IN
THIS WEBSITE
1
SSL
EXTERNAL LINKS
1
SITE IP
209.126.116.165
LOAD TIME
0.25 sec
SCORE
6.2
ناگفتنی ها | nagoftanihayema.blogfa.com Reviews
https://nagoftanihayema.blogfa.com
ناگفتنی ها -
Error 404 - Page not found
http://www.nagoftanihayema.blogfa.com/Profile
صفحه ای با این آدرس پیدا نشد!
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
1
تمام می شوم شبی ، فقط به من اشاره کن...!
تمام می شوم شبی ، فقط به من اشاره کن! کمال در آخر نیست. و آخر ، نیست. که انسان تنی مردنی دارد. و روزهایی نمردنی . نوشته شده در سه شنبه هجدهم فروردین ۱۳۹۴ساعت 10:31 توسط باران. هر تازه وارد ، رنجی تازه است. نوشته شده در سه شنبه یازدهم شهریور ۱۳۹۳ساعت 20:32 توسط باران. سفر مگو که دل از خود سفر نخواهد کرد. اگر منم که دلم بی تو سر نخواهد کرد. من و تو پنجره های قطار در سفریم. سفر مرا به تو نزدیک تر نخواهد کرد. ببر به بی هدفی دست بر کمان و ببین. کجاست آنکه دلش را سپر نخواهد کرد. خبر ترین خبر روزگار بیخبریست.
نگفتنی ها
یادداشت های شخصی صابر مرسلی. یه سری حرف برای نگفتن . همین! نوشته شده در چهارشنبه دهم اردیبهشت 1393ساعت 7:45 توسط صابر. محله ی ما یک لال دارد و دو دیوانه. لال را نمی شناسم. فقط می دانم کارگر است و مرام عزیزآبادی ها آنقدر زیاد است که همیشه در یکی از همین خانه های در حال ساخت محله مشغول به کار است، یا این که بیکار است و توی کوچه ابه ابه گویان دنبال زن لال و دختر کوچک هفت هشت ساله اش است. دختری که تا به حال کلمه ای از پدر و مادر نشنیده و نمی دانم چرا، چرا این همه شیرین زبان است! خدا را بیشتر از همان نسیم پشت...
...مجنونترین لیلی می مانم
مجنونترین لیلی می مانم. منم مجنون ترين ليلی كه در آينه حسرت خيال با تو بودن زنده ام می داشت. من تنهای تنها در اتاقم که سقفش سهم عنکبوتها و لای دیوار هایش سهم شاپرک ها. و پنجره ی اتاقش تنگ بلور ماهی های خیالم است نشسته ام . روی طاقچه ی اتاقم گلدان گلیست که در خیالم آن را پر از گل های شقایق همیشه عاشق می پندارم. که شاپرک ها روی این گل ها آسوده خفته اند. من دستی می خواستم که در را آهسته باز کند . تا شاپرک هایی که روی شقایق های خیالم خفته اند بیدار شوند. دوباره من و تنهایی و اتاقم و تنگ بلور خیالم. خلاصه غم ...
شعرآئینی
خوشا آنان که دائم در نمازند. ما قال فینا قائ ل ب ی ت ش ع ر ح ت ی ی ؤ ی د ب ر وح ال ق د س . هیچ شاعر ی در حق ما شعر نگفت مگر اینکه با روح قدسی تایید و یاری شد. وسایل الشیعه ، ج 1 ص 467). استفاده از اشعار باذکر صلوات ودرج منبع آزاد است لذابانقداشعار وپیشنهادسازنده تون در اجر معنوی شریک باشید. 7 - بکس ایران. 14- قنوت تا قبله. 19- فطرس م ل ک. 21- به سوی فردا. 28- بچه های زرند. 34- کلک خیال انگیز. 35- دیدار با یک طلبه. 36- دوستت دارم خدا. 38- دل سردۀ آیینی. 40 - دونقطه : یاسرصهبا. 45- حرفهائی از جنس ظهور.
nagoftanihayedel.persianblog.ir
سروده های دلم
چشم براه نظر، پیشنهاد، انتقاد و راهنمائی شما می باشم. نقشی بر آب روان. اشعار آیینی و نوحه. اشعار طنز و فکاهه. علم و دانش - كشكول. انجمن سروده های ارزشی. هنر نزد ایرانیان است و بس. می شود اندوه شب را از نگاه صبح فهمید. همه فریادم از دل یاحسین است. سروکارم مداوم باحسین است. به گلزار نبی آلاله ی عشق. چو قلب عال م معنا حسین است. همه دنیا ز شوقش بی قرار است. دل من قایق و دریا حسین است. اگر زهراشب قدراست و کوثر. فروغ روز عاشورا حسین است. شده در نینوا قربانی عشق. ذ بیح الله بی همتا حسین است. ازشر همین اشرار، با...
ناگفتنی ها
خوشحالیم که میتوانیم لحظاتی هر چند کوتاه میزبان دلها،افکار و زبان شما باشیم. امیدواریم زمان گرانبهای شما را بیهوده تلف نکنیم و رضایت خاطر شما را به ارمغان. آورده و به آگاهی های خود و شما بیافزاییم. پیشاپیش از مهربانی ها و لطف شما سپاسگزاریم. نوشته شده در سه شنبه نوزدهم فروردین 1393ساعت 22:16 توسط ما دو نفر. کودکی 7 ساله بودم,شیرین و شیطون,میزدم پرسه در کوچه و خیابون. نوشته شده در شنبه بیست و هفتم اردیبهشت 1393ساعت 11:45 توسط ما دو نفر. روزتان فرخنده مادران و بانوان. کشیده ای در پسم. دلم غم دارد امشب.
ناگفته های من
چیزهایی برای گفتن که نمیشود گفت. تولد ۳۳ سالگیم را جشن میگیرم. ودر اوست رویاهایم برایت چای میریزم. تو می نوشی و من نگاهت می کنم. تو می خندی و من نگاهت میکنم. تو حرف میزنی و من نگاهت میکنم. هم طنابت می شوم در ۸۸۴۸ متری زمین. هوای فرود به سرم میزند. غافل از طنابی که از هر طرف رها شود بی ضامن است. معلق میان زمین و آسمان. اصلا ۳۲ سال عمر سگی جشن گرفتن نداشت! نوشته شده در دوشنبه 28 مهر1393ساعت 20:0 توسط نانا. من از عمق احساسی شگفت بر می گردم. آغوش بر من بگشایید که بسی رنجورم. و خرده بر من مگیرید. وقتی تمام کس...
{✿_❤_❀ خاطرات مـنـ❀_❤_✿}
س رگ ذش ت روزه ای من. وای خدا جونم امروز امتحان زبان داشتیم شانس آوردیم تعطیل شد! ولی خوب فکر میکردم کامل کامل برا امتحان آماده نیستم .ولی میخوام از همین الان (ساعت هفت صبح چهارشنبه) برا امتحان فیزیک شنبه بخونم .من میتونم :) ) ). ب اید رف ت. و قت ی ب آخت م، م سیر رآ یآفت م. د ر ب ز رگراه ز ند گی ه موار ه رآه ت، رآح ت ن خ واه د بود. ه ر چال ه ای، چار ه ای ب ه" تو" مے آم وز د. دوب آره ف کر ک ن، ف رص ت هآ دو بآر ت کرآر ن می ش و ند. پ س ب ه خآط ر دآشت ه بآش ب رآی جلوگیری از پ س ر فت، بآی د ر فت. چ ه بخواه ی.
یه حرفایی همیشه هست....
یه حرفایی همیشه هست. دیدنت واسم شده آرزو. اگه بری میمیرم پیشم بمون. وقتی اومدم و دیدم که نظر گذاشتی تصمیم گرفتم که یک پست جدید به افتخار ورودت به وبی که واست. ساختم بزارم. عزیز دلم! به وب خودت خوش اومدی. تنها نگاه بود و تبسم میان ما. تنها نگاه بودو تبسم. گاهی از تب هیجان ها. گاهی که قلب هامان. گاهی که سینه هامان. دست تو بودو دست من. کز شوق سر به دامن هم می گذاشتند. وز این پل بزرگ. دل های ما به خلوت هم راه داشتند. وقتی تو راهی سفر بودی. یک لحظه وای تنها یک لحظه. سر روی شانه های هم آوردیم. آن روز های خوب.
نا گفته هاي فاطمه به پدر
نا گفته هاي فاطمه به پدر. اینجا خرابه ای ست. خرابه ای از جنس یتیمانه. از جنس دختری که یادگار باباست. با خرابه مونس شدم. خانه ات آباد بابا کجایی! نوشته شده در 91/12/19. ساعت 21:34 توسط فاطمه. این نوشته رو یکی از دوستای همینجام برام ارسال کرده بود و چون زیبا بود دوست داشتم که همه بخونن. ممنون از وبلاگ قاصدک عشق. حاجی صدای منو میشنوید. مجنون جان به گوشم. حاج همت اوضاع خیلی خرابه برادر. محاصره تنگ تر شده . اسیرامون خیلی زیاد شدند اخوی. خواهرا و برادرا را دارند قیچی می کنند . اینجا شیاطین مدام شیمیایی می زنند.
ناگفتني هاي من
ليست وبلاگ هاي فارسي. Always on my mind. Always in my heart. I’ve been waiting for you night after night. Like a shadow, staying close to the light. هد فونو از گوشم در آورم یه نگاهی به بیرون انداختم، چقدر زیبا! شب بود اما همه جا از مه سفید شده بود و برخورد نور ماشینا به همدیگه یه نور سفید نگی رو ایجاد کرده بود ،. از یاد برده بود. یهو دیدم بغلیم یه نگاهی بهم کردو تند تند گفت :. خسته شدم ، مردم از تنهایی ، یه چیزی بگو ، یه حرفی بزن ، تو چقدر می خوابی تو چقدر آرومی؟ طرف خیلی حرف داشته انگار! چشامو وا کردم و...
SOCIAL ENGAGEMENT