zohrehasadpoor.blogspot.com
برای نازلی: March 2010
http://zohrehasadpoor.blogspot.com/2010_03_01_archive.html
۱۳۸۹/۱/۸ ه.ش. یک روزمن داشتم باپدرجانم وبابایم باماشین می رفتیم تهران بعدنزدیک صندلی بابام یک تخمه مرغ که در صدق اقب نبود 0 بلکه در کنارترمزدستی بودروی ترمزدستی یک تخمه مرغ بودبابام دستش راروی تخمه مرغ گذاشت و گفت می خواهی این تخمه مرغ را بخری من جواب. دادم و گفتم آره وباباآن تخمه مرغ را برای من پوست کندو آن رابه پدر جانم داد0 پدرجانم آمد جلو وبه من دادوگفت بیابخورعزیزم. نازلی یک خاطره نوشت. ارسال شده توسط زهره اسدپور. ارسال شده توسط زهره اسدپور. ۱۳۸۸/۱۲/۲۸ ه.ش. یه قصه ی جدید از نازلی. عیدی که می آید.
zohrehasadpoor.blogspot.com
برای نازلی: July 2010
http://zohrehasadpoor.blogspot.com/2010_07_01_archive.html
۱۳۸۹/۵/۶ ه.ش. جاتون خالی، به شدت مریضم! در حالیکه سر انگشتای پا ودستم یخ زده ، پیشونیم و چشمام داره از شدت تب می سوزه.تمام بدنم هم درد می کنه، گلاب به روتون! بیرون روی شدیدی هم دارم.اینا همش یعنی گرما زدگی و نتیجه ی نیم ساعت بیرون بودن امروزه! اما واقعن جاتون خالی! نازلی با جدیت و آرامش تمام مدام دستمال خیس می ذاره رو پیشونیم و آروم آروم تو گوشم حرف می زنه و دل داری می ده و به یادم میاره که وقتی " بچه " بود من خیلی از این کارا براش کردم. ارسال شده توسط زهره اسدپور. ۱۳۸۹/۵/۴ ه.ش. ماه، ماه زیبا. از یه طر...
zohrehasadpoor.blogspot.com
برای نازلی: what is your name?
http://zohrehasadpoor.blogspot.com/2010/07/what-is-your-name.html
۱۳۸۹/۴/۲۹ ه.ش. What is your name? باکو بودیم، نازلی با دو تا دختر تقریبن هم سن و سال خودش دوست شده بود. یکی ازبک بود و دیگری ترک. از صبح تا شب با هم بازی می کردن و دنبال هم می دویدن ، برای غذا هم به زور می شد هر کدومشون رو سر میز خانواده هاشون کشوند. جالب قضیه این بود که هیچ کدوم حتی یک کلمه از حرفهای هم رو نمی فهمیدن و همه فقط یه جمله انگلیسی بلد بودن:what is your name? به خاطر همین یه جمله هم، اسمهای همدیگه رو می دونستن، نازلی، بنابار و رعنه. ارسال شده توسط زهره اسدپور. هیچ نظری موجود نیست:.
zohrehasadpoor.blogspot.com
برای نازلی: June 2010
http://zohrehasadpoor.blogspot.com/2010_06_01_archive.html
۱۳۸۹/۳/۳۱ ه.ش. امشب توی پارک بانوان دور چهارم دو رو زده بودیم که بارون گرفت، باور کردنی نبود، رعد و برق و بارون سیل آساکه قطره هاش وقتی به آدم می خورد همون اندازه درد داشت که یه سنگ ریزه! ما هم که شالهامون رو بسته بودیم به دور کمرون، تا جایی که می تونستیم از یه پارک بزرگ که همه از ترس ترکش کرده بودن، و صدای رودخونه کنار پارک و وسایل ورزشی و مسیر دوی خلوت و بارونی که با باد قاطی می شد و رعد و برقی که هر آن فکر می کردیم ممکنه بخوره بهمون، کیف کردیم. ارسال شده توسط زهره اسدپور. ۱۳۸۹/۳/۲۳ ه.ش. رفت و چند دق...
zohrehasadpoor.blogspot.com
برای نازلی: May 2010
http://zohrehasadpoor.blogspot.com/2010_05_01_archive.html
۱۳۸۹/۲/۳۰ ه.ش. نازلی نشسته بود داشت هی پشت سر هم غر می زد که چرا همه ی ترانه ها درباره ی زناییه که می رن یا می خوان طلاق بگیرن، بهش گفتم خوب بعضی از ترانه ها هم این طوری نیست، مثل "همه چی آرومه " اما نازلی دلخوری اصلیش این بود که چرا همه ی ترانه ها یه جورایی به خانواده مربوط می شن، می گفت چیزای مهمتر دیگه ای هم توی دنیا هستن! نازلی فکر می کنه اگه خواننده ها درباره ی چیزای دیگه هم ترانه بخونن، اونوقت حتمن مردم به اون ترانه ها رای می دن و به عنوان ترانه برتر ماه توی رادیو فردا معرفی میشن! از اشك همه روی ز...
saraboroumand.blogfa.com
جزیره سرگردانی
http://www.saraboroumand.blogfa.com/8801.aspx
جایی برای تو نبود! میان انتخاب من و خویش. دیروز او را دیدم. کنار جاده رفتنها و برنگشتنها. چمدان پر از خودش را در برابرم گشود. و آرام طوری که خودش هم نشنود. باورکن جایی برای تو نبود! نوشته شده در سه شنبه بیست و پنجم فروردین ۱۳۸۸ساعت 6:25 توسط سارا برومند. من یک ذهنم ،ذهنی پر از سر های بریده که به دنبالم میدوند،نه به دنبالم قل میخورند. ذهنی پر از باروت ،پر از مین ،پر از سوت گلوله های خمپاره ،پر از صدای انفجار ،پر از خیابان ،پر از کوچه ،خانه ،پر از آدمهای گوناگون. آدم بدون خاطره مثل ملت بدون تاریخ است!
saraboroumand.blogfa.com
جزیره سرگردانی - تنهایی
http://www.saraboroumand.blogfa.com/post-22.aspx
بس که دیوار دلم کوتاه است . هر که از کوچه ی تنهایی ما می گذرد. به هوای هوسی هم که شده . سرکی می کشد و می گذرد . نوشته شده در جمعه یکم آبان ۱۳۸۸ساعت 13:22 توسط سارا برومند. انجمن صنفی روزنامه نگاران. بانک اطلاعات نشریات کشور. صفحه اول روزنامه های جهان. متن کامل قانون مطبوعات. چهره زن هنرمند در جوانی(نازلی). یک فنجان چای تلخ.
karajforequality.wordpress.com
زمستان | کرج برای برابری
https://karajforequality.wordpress.com/2008/11/04/زمستان
وبلاگ جمعی از فعالین کمپین یک میلیون امضاء در شهر کرج. این زمستانی که انگار،قصد رفتن هم ندارد. شاعری یخ بسته اینجا،حال گفتن هم ندارد. زاغک پیر آمد و برد ،چشم آدم برفی ام را. آدمک برفی ما باز،چشم خفتن هم ندارد. تا دهان ما همه برف ،بسته است راه نفس ها. بی اجازه جان ماها،فکر مردن هم ندارد. ای خدا تا کی زمستان؟ خسته ایم از این پلیدی. پنجره باز است و چشمم جان دیدن هم ندارد. باز کن زنجیر دستم،گرچه برچیدی پرم را. این تن یخ بسته ی من نای رفتن هم ندارد. جسم من بی رنج و زنجیر باید اینجا دفن گردد. From your own site.
wechangerasht.wordpress.com
تجاوز خانگی؛ خشونتی پنهان / سعیده یوسفی | کمپین رشت
https://wechangerasht.wordpress.com/2009/01/03/تجاوز-خانگی؛-خشونتی-پنهان-سعیده-یوسفی
نگاشته شده توسط: changerasht. ژانویه 3, 2009. تجاوز خانگی خشونتی پنهان / سعیده یوسفی. بسیاری از مباحث اجتماعی، آنقدر گسترهی بیحد و حصری دارند و آنقدر مطالب ریز و درشت مرتبط با آنها فراوان است که گفتن و نوشتن از آنها، تبدیل به پروسهای میشود که شاید بتوان سالها وقت صرفشان کرد. حال وقتی به مبحثی میپردازیم که از هر طرف، پر از خطوط قرمز شرعی و عرفی است، کار به مراتب سختتر میشود. نوشته شده در رونوشت هفته. Laquo; جدال با مصائب زن مسلمان /ترجمه: نینا وباب. کمپین یک میلیون امضاء، برندهی جایزهی سیمون دو بووار.
saraboroumand.blogfa.com
جزیره سرگردانی
http://www.saraboroumand.blogfa.com/8712.aspx
درست باید همین امروز مرا تیر باران می کردی؟ درست به موقع آمدید. من وتنهایی این روزها. در یک بشقاب غذا می خوریم. البته من میز را می چینم. بعد او ظرف ها را می شوید. اگر می خواهید امشب با ما شام بخورید. من یک بشقاب اضافه می گذارم! شستن ظرف تان را نمی دانم. نوشته شده در شنبه بیست و چهارم اسفند ۱۳۸۷ساعت 2:55 توسط سارا برومند. بلوتوث ،تفکرجاری در آن و چند داستان دیگر! با چشم های ریز و درشت. به من چشمک نزن آسمان. که به لبخندی حتی کوچک در شب. لیلی گله داران ". این همه مقدمه چینی برای نگاهی بعضا تحلیلی به یک موضو...