moliyan.blogfa.com

viliyam.blogfa.com

قاب تنهایی - دو روز مانده به پایان جهان

http://www.viliyam.blogfa.com/post-21.aspx

دو روز مانده به پایان جهان. دو روز مانده به پایان جهان .تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است. تقویمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقی مانده بود . پریشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد . داد زد و بد و بیراه گفت, خدا سکوت کرد . جیغ کشید و جار و جنجال به راه انداخت , خدا سکوت کرد . آسمان و زمین را به هم ریخت , خدا سکوت کرد . به پر وپای فرشته ها پیچید , خدا سکوت کرد . دلش گرفت و گریست و به سجاده افتاد . چه کار می توان کرد؟ بگذار این مشت زندگی را مصرف کنم . اینم دعای من واسه...

viliyam.blogfa.com

قاب تنهایی - پنجره

http://www.viliyam.blogfa.com/post-9.aspx

روی دیوار مقابل پنجره ات. همیشه در خاطرت باشد. که رو قلبم می نوشت:. زباله هایتان را در این محل نگذارید. نوشته شده در سه شنبه ۲۵ فروردین۱۳۸۸ساعت 17:57 توسط ویلیام. اینم دعای من واسه هرکی اینجا سر میزنه:دعا میکنم خدا از تو بگیرد هر آنچه که خدا را از تو میگیرد. هفته سوم مرداد ۱۳۸۸. هفته دوم اردیبهشت ۱۳۸۸. هفته او ل اردیبهشت ۱۳۸۸. هفته چهارم فروردین ۱۳۸۸.

viliyam.blogfa.com

قاب تنهایی - شکر نامه

http://www.viliyam.blogfa.com/post-12.aspx

اومدم تشکر کنم از تو از همون تویی که دست رد به سینم نزدی و اونچه میخواستم بهم دادی اونم خیلی زود که خودمم باورم نمیشه. نوشته شده در چهارشنبه ۲ اردیبهشت۱۳۸۸ساعت 12:4 توسط ویلیام. اینم دعای من واسه هرکی اینجا سر میزنه:دعا میکنم خدا از تو بگیرد هر آنچه که خدا را از تو میگیرد. هفته سوم مرداد ۱۳۸۸. هفته دوم اردیبهشت ۱۳۸۸. هفته او ل اردیبهشت ۱۳۸۸. هفته چهارم فروردین ۱۳۸۸.

viliyam.blogfa.com

قاب تنهایی - فرزندان آزادی

http://www.viliyam.blogfa.com/post-10.aspx

شما ای فرزندان آزادی. ای بی قراران در قرار. نه به دام بیفتید و نه رام شوید. خانه شما نباید پوششی درخشان باشد زخم را; بلکه پلکی نگهبان چشم را. شما نباید بال و پر خویش را جمع کنید تا از در عبور کنید نباید سر خم کنید تا به سقفی نگیرد. نباید از نفس کشیدن بهراسید که مبادا دیوارها شکاف بردارند و فرو بریزند. شما نباید در آرامگاههایی که مردگان برای زندگان ساخته اند سکنی گزینید. خانه تان هرچند مجلل رازتان را در خود نگاه نمیدارد و اشتیاقتان را پناه نمیدهد. عارفانه ها.جبران خلیل جبران. هفته سوم مرداد ۱۳۸۸.

viliyam.blogfa.com

قاب تنهایی

http://www.viliyam.blogfa.com/88014.aspx

سلام سلام هزارو سیصدتا سلام. دوست دارم دوست دارم دوست دارم. چی بگم دیوونه شدم میدونم.واقعا شرمندم روم سیا تا تقی به توقی میخوره میام پیشت التماست میکنم نذر و نیاز و.آسمون و به ریسمون میبافم. اما وقتی .وقتی مشکلمو حل میکنی (میدونم بنده هاتو دوس داری)اما من(مرده شور منو ببره که هی نگم من)اما من نمک میخورم و نمکدون میشکنم دیگه خرم از پل میگذره دیگه خدا خدا کردنام تموم میشه(نعوذبالله)خدا میخوام چیکار. این کار هر روز و همیشه است.موقع سختی به التماس میافتیم و موقع براورده شدن حاجت فراموشت میکنیم. خانه تان هرچن...

viliyam.blogfa.com

قاب تنهایی - این متن را حتما بخوانید

http://www.viliyam.blogfa.com/post-15.aspx

این متن را حتما بخوانید. اوایل کوچک بود.یعنی من اینطور فکر میکردم.اما بعد بزرگ و بزرگتر شد.آن قدر که دیگر نمی شد آن را در غزلی یا قصه ای یا حتی دلی حبس کرد. حجم اش بزرگتر از دل شد و من همیشه از چیزهایی که حجمشان بزرگتر از دل میشود،می ترسم. از چیزهایی که برای نگاه کردنشان- بس که بزرگند- باید فاصله بگیرم ، می ترسم. ازوقتی که فهمیدم ابعاد بزرگی اش را نمیتوانم با کلمات اندازه بگیرم یا در ( دوستت دارم) خلاصه اش کنم ، به شدت ترسیده ام.از حقارت خود لجم گرفته است.از ناتوانی و کوچکی روحم. هفته سوم مرداد ۱۳۸۸.

viliyam.blogfa.com

قاب تنهایی - خدا

http://www.viliyam.blogfa.com/post-13.aspx

بچه بودم فکر میکردم خدا هم شکل ماست. مثل من تو ما همه او نیز موجودی دو پاست. در خیال کوچک خود فکر میکردم خدا. پیرمردی مهربان است و به دستش یک عصاست. یک کت و شلوار میپوشد به رنگ قهوه ای. حال و روز جیبهایش هم همیشه رو به راست. مثل آقاجان به چشمش عینکی دارد بزرگ. با کلاه و ساعتی کهنه که زنجیرش طلاست. فکر میکردم که پیپش را مرتب میکشد. سرفه های او دلیل رعد و برق ابرهاست. گاه گاهی نسخه میپیچد طبابت میکند. مادرم میگفت : او هر دردمندی را دواست. فکرمیکردم که شبهاروی یک تخت بزرگ. مثل آدمها و من در خوابهای خوش رهاست.

viliyam.blogfa.com

قاب تنهایی - دل نوشته من

http://www.viliyam.blogfa.com/post-11.aspx

سلام سلام هزارو سیصدتا سلام. دوست دارم دوست دارم دوست دارم. چی بگم دیوونه شدم میدونم.واقعا شرمندم روم سیا تا تقی به توقی میخوره میام پیشت التماست میکنم نذر و نیاز و.آسمون و به ریسمون میبافم. اما وقتی .وقتی مشکلمو حل میکنی (میدونم بنده هاتو دوس داری)اما من(مرده شور منو ببره که هی نگم من)اما من نمک میخورم و نمکدون میشکنم دیگه خرم از پل میگذره دیگه خدا خدا کردنام تموم میشه(نعوذبالله)خدا میخوام چیکار. این کار هر روز و همیشه است.موقع سختی به التماس میافتیم و موقع براورده شدن حاجت فراموشت میکنیم.