aboadab.blogfa.com
آب و ادب
http://aboadab.blogfa.com/post-113.aspx
هر آدمی ز رفتن خود رد پا گذاشت/ اما چرا ز رفتن تو رد دست ماند. هیچ گرهی در جهان نیست که دست های اعجاز گر عباس قادر به گشودن ان نیست. اگر خداوند حی لا یزال اب را برای همه ی عناصر هستی، اسباب حیات و زندگی قرار داده است، توزیع و تقسیم ان را به دست چه کسی سپرده است؟ خداوند متعال در عالم، مقام رفیع سقایت را به چه کسی اختصاص داده است؟ و به تشنه گان همه قرون و اعصار، نشانی کدام دست ها را داده است؟ شنبه نهم مهر ۱۳۹۰ ] [ 10:9 ] [ نقطه ] . دست مرا بگیر نه با دست، با پرت. بی دست کربلا نظری جان مادرت.
aboadab.blogfa.com
آب و ادب
http://aboadab.blogfa.com/post-111.aspx
هر آدمی ز رفتن خود رد پا گذاشت/ اما چرا ز رفتن تو رد دست ماند. این، عباس علی است.عباس فرزند علی بن ابیطالب. وقتی که تو بر اسب سوار می شوی ماه باید پیاده شود از استر اسمان. ماه اگر در روز طلوع کند،از جلای خودش می کاهد.این چه ماهی است که رنگ از رخ روز می زداید و با. ظهورش روشنایی روز را کم رنگ می کند! شنبه نهم مهر ۱۳۹۰ ] [ 9:37 ] [ نقطه ] . دست مرا بگیر نه با دست، با پرت. بی دست کربلا نظری جان مادرت. این بار کجا می بری ام؟ اهدای عضو، اهدای زندگی. موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر عج. وب نوشته های یک پسر شیمیایی.
aboadab.blogfa.com
آب و ادب
http://aboadab.blogfa.com/post-108.aspx
هر آدمی ز رفتن خود رد پا گذاشت/ اما چرا ز رفتن تو رد دست ماند. هوای خانه چه دلگیر می شود گاهی. از این زمانه دلم سیر می شود گاهی. جمعه یکم مهر ۱۳۹۰ ] [ 22:12 ] [ نقطه ] . دست مرا بگیر نه با دست، با پرت. بی دست کربلا نظری جان مادرت. این بار کجا می بری ام؟ اهدای عضو، اهدای زندگی. موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر عج. وب نوشته های یک پسر شیمیایی. ده اشتباه آزار دهنده در بین وبلاگهای فارسی. طراحی : نایت اسکین. Weblog Themes By : night skin.
hamkelasii89.persianblog.ir
همـــــکلاســـــی
http://hamkelasii89.persianblog.ir/1391/5/14
یکی دیگه از شیطنت های ما این بود که بچه های بی نظم دانشکده رو ادب کنیم! تو سایت جا کفشی گذاشته بودن تا کفش ها ولو نباشه تو سالن اما هیچ کس به اون جا کفشی بیچاره توجهی نداشت! بچه ام عقده ای شده بود! ما هم (ورودی های 89)تصمیم گرفتیم هر کفشی که تو سالن بود رو از در ها آویزون کنیم! طبقه ی سوم دیدنی بود! نگاه میکردی میدیدی یه لنگه کفش از تابلوی بالای سایت آویزونه یه لنگه ی دیگه از دستگیره ی در آویزونه یکی دیگه از تابلوی بالای در مخزن آویزونه! یکی دیگه روی پاگرد پله های طبقه بالاست! یکی دیگه هم این بود که:.
hamkelasii89.persianblog.ir
همـــــکلاســـــی
http://hamkelasii89.persianblog.ir/1392/3/25
فروردین ماه روز سه شنبه(فرداش روزولادت حضرت فاطمه(سلام الله علیها)بود):همونطور که خودمون میدونیم سه شنبه ها کلاس عربی و زبان قرآن یک داشتیم. عربیمون قبل از ظهر بود و زبان قرآن (3 واحد)ساعت 2 تا 4 و نیم به دلیل تعطیلی و خیلی دلایل دیگه قرار بود اون روز دو تا کلاس جبرانی هم به غیر از کلاس خودمون داشته باشیم یعنی سه تا کلاس پشت سر هم! استاد هم با شیوه های مختلف سر کلاس نگهمون داشت تا حوصلمون سر نره! و حواسمون هم به درس باشه از بستنی گرفتن *. مژگان هم گفت ختم! آتنا با نگرانی برگشت گفت:ختم کی؟ بعد از ختم قرآن...
hamkelasii89.persianblog.ir
همـــــکلاســـــی
http://hamkelasii89.persianblog.ir/1391/8/6
اینجانب.همینجا اعتراف میکنم که شیطون ترین ورودی ما نیستیم! دخترای 87ی شیطون ترینن! آخه یکی دو هفته پیش یکیشون س ز م! از خاطراتش میگفت آقا ما رسما کم آووردیم! اینا آخر شیطنت بودن! بزرگترینش الان میگم چی بوده! از خوش هم اجازه گرفتم که بنویسم تو وبلاگ! در اولین اردوی جنوبی که من خودم به شخصه رفتم اردوی جنوب سال 89 بود که ما ورودی بودیم .اردو به ما 89 ها خیلی خوش گذشت ها ولی مثل اینکه به 87 ها زیاد خوش نگذشته بود! اینشون هم حال خودشون یکم گرفته شد و مجبور شدن یه آمپولی نوش جان کنن! و البته با شیطنت کمتر!
hamkelasii89.persianblog.ir
همـــــکلاســـــی
http://hamkelasii89.persianblog.ir/1391/4/19
بچه های خوابگاه-قسمت اول سوییت خودمون. 1777;۳٩۱/٤/٢٤ ] [ ۱:۱٥ ب.ظ ] [ ورودی 89 ] [ نظرات . سلام تو دانشکده شیطون ترین ورودی ها ما ها هستیم و شیطنت هامون هم یه جورایی تکه! البته تعریف از خود نباشه خودمون هم یه دونه ایم! تصمیم گرفتم شیطنت هامونو این جا بنوییسم تا یادگاری داشته باشیم! هم برای خودم هم برای همکلاسی هام که اینا رو میخونن! مخاطبم هم بیشتر بچه های همکلاسی هستن! تا الان که روزهای به یاد موندنی داشتیم با هم .امیدوارم در ترم های آینده هم روزهای خوبی رو داشته باشیم! و البته با شیطنت کمتر!
hamkelasii89.persianblog.ir
همـــــکلاســـــی
http://hamkelasii89.persianblog.ir/1391/6/18
دومین جشنواره فرهنگی ورزشی دانشکده. من و 5 تا از دخترا و 7 تا از برادرا بعد از امتحان پایان ترم(پایان ترم 1 که خرداد ماه 90 بود (البته برای من و دخترا ترم 1 برای بقیه رو یادم نیست! موندیم تا به مسئولین کمک کنیم برای برگزاری دومین جشنواره فرهنگی ورزشی دانشکده های .در ! تو این 3 روز ماجراهای شیرین زیادی برامون پیش اومد که خیلی جالبه تو این سه روز ما از صبح ساعت 7 و نیم تا ساعت 12 شب و گاهی وقتا هم تا ساعت 2 میموندیم دانشکده! الان فرصت نیست ماجراها رو تو پست های بعدی مینویسم! پن2:هفته ی دیگه انتخاب واحده!
hamkelasii89.persianblog.ir
همـــــکلاســـــی
http://hamkelasii89.persianblog.ir/1391/11/14
من تو کلاس جای مشخصی دارم همیشه ردیف اول میشینم که کاملا حواسم به درس باشه! اما کلاسای بعد از ظهر از شدت خستگی در حال چرت زدن هستم! بچه ها بهم میگم تو چه دلی داری میری روبروی استاد میشینی و راحت واسه خودت چرت میزنی! البته خوابیدن منم حالت خاصی داره ها یه جور میشینم که انگار حواسم روی جزوه ست و بعد خودکار رو میگیرم دستم (حالت نوشتن! و راحت چرتمو میزنم! که کاملا مشخصه که خوابم! و راحت لو میرم و اساتید محترم هم خیلی وقتا به روم نمیارن! حالا چند تا خاطره از این چرتای سر کلاسی:. بعدا بچه ها واسم تعریف کردن که...