parande-raha.persianblog.ir
شکست؟؟ - پرنده رها
http://parande-raha.persianblog.ir/post/17
میدونم این وبلاگ طرفدار نداره یا اصلا شایدم نداشته باشه! خوب زیاد ناراحت نیستم چون همینکه خودمون خالی میشیم خیلی خیلی خوبه! دیگه برام مهم نیست که چند نفر برای وبلاگمون نظر میزاره! مطلب های من و تو به قول یه آشنا همش یه جوری نوشته شده که انگار شکست عشقی خوردیم نه.حداقل من و تو نه! نمیدونم چرا ولی شاید بتونم تو جواب اون آشنا بگم که:منو زینب خیلی شادیم طوریکه به قول همه دوستامون سرخوشیم! ولی سرنوشت هر کاری کنه منو زینب شکست نمیخوریم! زینب نیازی و راضیه احمدی. من و دوستم خدا.
parande-raha.persianblog.ir
25 بند - پرنده رها
http://parande-raha.persianblog.ir/post/19
توی این عالم زندگی بی تو واسم معنا نداره! زندگی بی تو واسم معنا نداره) این حرف همه اونایی که به قول خودشون شکست عشقی خوردند.من که نمیتونم درکشون کنم,چون به قول زینب هنوز اونی رو که باید پیشم باشه و بهش تکیه کنم رو پیداش نکردم! وقتی 25 بند رو گوش میدم هیچی نمیفهمم این ترانه برای کسایی خوبه که روزی کنارشون یکی بوده تا تکیه کنند ولی الان بی تکیه گاه موندن! خوب یه جورایی هم تقصیر خودشونه چون نباید به هر بی سروپایی تکیه کرد! ولی وقتی هم که عاشق شدی نمیتونی رهاش کنی! به نظرتون این جور آدما باید چیکار کنن؟
parande-raha.persianblog.ir
پرنده رها
http://parande-raha.persianblog.ir/1390/4
چرا دنیا پره از حادثه های وارونه. عاشق یکی میشی که عاشقی نمیدونه. خدایا چرا با من؟ خودت که میدونی تحمل ندارم! خودت که میدونی کم میارم! خدایا این دیگه چه امتحانیه؟ خواهش میکنم کمکم کن. نوشته شده در ۱۳٩٠/٤/٦ساعت ۱:٤٦ ب.ظ توسط زینب نیازی و راضیه احمدی نظرات . نمیدونم چی شد که اینجوری شد. نمیدونم چند روزه نیستی پیشم. اینارو میگم که فقط بدونی. دارم یواش یواش دیوونه میشم. تا کی به عشقه دیدنت دوباره از. تو کوچه ها خسته بشم بمیرم. تا کی باید دنباله تو بگردم. از کی باید سراغتو بگیرم. از کی باید سراغتو بگیرم.
parande-raha.persianblog.ir
فقط برای خنده!برای سرخوشان - پرنده رها
http://parande-raha.persianblog.ir/post/18
یه روزی منو خواهرم رفته بودیم بیرون! تو بیرون زینب هم به ما پیوست! اون روز قرار بود منو زینب یه شخصی رو ملاقات کنیم.برای زینب خیلی مهم بود! هی آدرس میداد که اون شخص کجا بیاد! اما انگار ایشون اونروز ببخشید ها منگ میزد. هر چقدر آدرس میدادیم بازم پیدامون نمیکرد! من که داشتم از خنده میمردم اما زینب عصبی بود.بالاخره پیدامون کرد! یعنی گفت:بیاین اینجا پیداتون کنم! ما هم رفتیم .روبه روی ایشون وایستادیم ولی دریغا ما رو نمیدید! وای زینبم داشت از خنده میمرد با اینکه عصبی بود! زینب نیازی و راضیه احمدی. من و دوستم خدا.
parande-raha.persianblog.ir
درباره راضیه - پرنده رها
http://parande-raha.persianblog.ir/post/15
وقتی دیدم این راضیه.راجع به من چیا که ننوشته گفتم بزار من بنویسم که حساب بی حساب شیم! خب حالا قسمت آیا میدانید های راضیه خانم! آیا میدانید راضیه کی حال منو بهم میزنه؟ وقتی که خیلی بیش از حد مهربون میشه و از کلمات رکیکی مثل عزیزم و گلم و عسلم استفاده میکنه! آیا میدانید راضیه کی حرص منو در میاره؟ وقتی سر کلاس درس هی فک میزنه و نمیزاره بفهمم معلم چی میگه! آیا میدانید راضیه چه وقتا منو میخندونه؟ وقتی داره با حرص پشت سر کسی حرف میزنه و بهش با تمام وجود بد و بیراه میگه! آخه زینب پس کی من نیمه گمشدمو پیدا میکنم!
parande-raha.persianblog.ir
پرنده رها
http://parande-raha.persianblog.ir/1390/3
سایه ی مرگ روی زندگیم افتاده و دستان مرگ از من دور نمیشه! میخواد بیاد منو ببره.مرز بین منو تو یک قلبه که تو رو از من گرفته! میخوای دستاتو دراز کنی تا منو نجات بدی.اما.اون نمیذاره.نمیذاره. نمیتونم دل ازت بکنم و با مرگ همراه شم. تو یه جایی خوندم مرگ رویایی وقتی نزدیکت میشه که دیگه کسی دوستت نداشته باشه! حالا اون مرگ اومده پیش من و با قهقه میگه:وقتشه تو رو هم با خودم ببرم.بیا تا کی میخوای به چشمای اون نگاه کنی! این دیگه نمیاد داره منو از پا درمیاره.چرا دستامو نمیگیری؟ تو خودتو با قلب اون از مرگ رهایی دادی!
parande-raha.persianblog.ir
پرنده رها
http://parande-raha.persianblog.ir/1390/2
هیچ وقت خودت را از کسی نگیر. شاید این تنها چیزی باشد که او دارد. نوشته شده در ۱۳٩٠/٢/۳٠ساعت ۱٠:٤٠ ب.ظ توسط زینب نیازی و راضیه احمدی نظرات . باز حرف دل یک بیدل. باز شب آمد تا. دوباره روح سرگردان و سرد مرگ. دوباره تازیانه های بیرحم وبلورین مرگ. دوباره ریزش ناگزیرواجباری وقتل عام برگ تکرار کنند قصه های تلخ وروزهای ناامیدی مرا. چه عذابی بود آنروز. آنروز که بر میداشتند پنجره های دلم را وبر جای آن می کشیدند دیواری ضخیم از آجرهای تردیدواضطراب تا مبادا کلبه دلم را.کلبه خالی از عشق ومملو از تنهاییم را. بهم یاد د...
parande-raha.persianblog.ir
((سایه،مرگ،رهایی)) - پرنده رها
http://parande-raha.persianblog.ir/post/20
سایه ی مرگ روی زندگیم افتاده و دستان مرگ از من دور نمیشه! میخواد بیاد منو ببره.مرز بین منو تو یک قلبه که تو رو از من گرفته! میخوای دستاتو دراز کنی تا منو نجات بدی.اما.اون نمیذاره.نمیذاره. نمیتونم دل ازت بکنم و با مرگ همراه شم. تو یه جایی خوندم مرگ رویایی وقتی نزدیکت میشه که دیگه کسی دوستت نداشته باشه! حالا اون مرگ اومده پیش من و با قهقه میگه:وقتشه تو رو هم با خودم ببرم.بیا تا کی میخوای به چشمای اون نگاه کنی! این دیگه نمیاد داره منو از پا درمیاره.چرا دستامو نمیگیری؟ تو خودتو با قلب اون از مرگ رهایی دادی!
parande-raha.persianblog.ir
پرنده رها
http://parande-raha.persianblog.ir/post/22
چرا دنیا پره از حادثه های وارونه. عاشق یکی میشی که عاشقی نمیدونه. خدایا چرا با من؟ خودت که میدونی تحمل ندارم! خودت که میدونی کم میارم! خدایا این دیگه چه امتحانیه؟ خواهش میکنم کمکم کن. نوشته شده در ۱۳٩٠/٤/٦ساعت ۱:٤٦ ب.ظ توسط زینب نیازی و راضیه احمدی نظرات . زینب نیازی و راضیه احمدی. من و دوستم خدا.
parande-raha.persianblog.ir
بدم میاد - پرنده رها
http://parande-raha.persianblog.ir/post/16
سلام حالم خیلی گرفتست.از همه چیزو همه کس بدم میاد.از آدما بدم میاد از دوست داشتناشون بدم میاد از دل سوزوندناو ترحمشون بدم میاد از دوست دارم گفتنشون بدم میاد .درکل آدما موجودای بیخودین! موندم خدا به چی ما دل خوش کرده! موجوداتی هستیم که هیچی حالیمون نمیشه نمیفهمیم کیو باید دوست داشته باشیم کیو نباید دوست داشته باشیم. نمیدونیم کی دوستمون داره و صلاحمون رو میخواد نمیدونیم کی دشمنمونه و بد بختی ما رو میخواد. خیلی کله شقیم و حرف فقط باید حرف خودمون باشه! ما آدما خیلی بدیم خیلی! از آدم بودنم احساس شرمندگی میکنم!