mahdiyazdi.blogfa.com

ahangarha.blogfa.com

یک بی‌بصیرت

http://www.ahangarha.blogfa.com/tag/فروز-رجایی‌فر

ادعای تازهی حسن عباسی در مورد دلیل شکست عملیات طبس. برنامهی دهم اسفند ۹۱ دیروز امروز فردا، به مسالهی فیلم آرگو و شیوهی اعلام برنده شدن اسکار این فیلم اختصاص داشت. مهمانان این برنامه هم خانم رجاییفر (از دانشجویان تسخیر کننده سفارت) و حسن عباسی بودند. ( لینک تماشا و دانلود این برنامه. جدایی نادر از سیمین. وقتی که من از نفس می افتد. استفاده از مطالب تنها با ذکر منبع مجاز است. طراحی قالب: سید مصطفی آهنگرها.

farnooshrezaee.blogfa.com

بی تو روزمرگی

http://www.farnooshrezaee.blogfa.com/9005.aspx

لبانم را می دوزم. مبادا حرف هایم زخمی شود. تا زمانی که فریاد تنهایی ام را به قبرستان برم. و فریادهایم بسان جنینی مرده در شکم مادر. زن در چارچوب در می ایستاد. مرد بسان کوه غم. همه فریادش را ریزش می کند. زن آرام می خندد. و چشمانش را می بندد. مرد بسان کوه ریخته تنها می شود. با فریادهای آوار شده بر زن. فرنوشاپسالا.سوئد.15.آگوست 2011. نوشته شده در دوشنبه بیست و چهارم مرداد ۱۳۹۰ 1:42 توسط فرنوش رضایی. DESIGN BY : NIGHT SILENCE. چه فرق می کند روی کدام خط جغرافیا عاشق شوم. چه فرق می کند. دیگر چه فرق می کند.

zard-ha.blogfa.com

زردها بي خود قرمز نشدند -

http://www.zard-ha.blogfa.com/post/37

زردها بي خود قرمز نشدند. حنوط که می کنی. جستی از مرگ ، در زوال حافظه عطر می نشیند . من ، هواخواه تحقیق شمیم نبودم. تا ادراک جامه را. از التماس جامعه انگشتان. کافور که نیست تا بیش بمانم . کفر است و عطر فساد در هوا پیچانده ای . چگونه برنخیزم به شهوت و. شکر بکر نگذارم . اگر ماننده ای چون من بماند. در این تغسیل که عتایق آب را ، راوی ست. گیری در گنبد گلو گره خورده ست. این کفتران بی سبب را. با آستانه تسلیم چه کار؟ نوشته شده در ۹۱/۰۹/۱۶ساعت 16:13 توسط عباس. چند تن خواب آلود. منصور خورشيدي(آبی ناگهان ).

zard-ha.blogfa.com

زردها بي خود قرمز نشدند -

http://www.zard-ha.blogfa.com/post/34

زردها بي خود قرمز نشدند. از ارتکاب خالی ست این رکاب. و پاهای نیم سوخته. گذار به گدار مرگ میکنند. افسون خمیازه ی وقت بود. تمام نجابتی که در سکوت نشسته. این دوران بی مقصود. تلی از خاکستر میزاید. زیر تاب صندلی چوبی. باز ترین دهان ازآن من. باز ترین چشم از آن من. باز ترین عقاب از آن تو. پشمینه بر پشت دارم و باز می ربایدم. تا در پروازی مشترک. شریک جادوی تو باشم. تو بر قاف نشسته ای و نیم چرت ظهر پاره می شود. و سعادت مانند قطره عرق. بر شقیقه جاریست . ابر نیم پا ،. پایش به زمین نمی رسید و بی انتها رکاب می زد .

sorna1.blogfa.com

جایت همیشه خالیست وبلاگ

http://www.sorna1.blogfa.com/9201.aspx

به حق آن لب شیرین که می دمی در من که اختیار ندارد به ناله این سرنا / مولوی. اشک هایم را نخ می کنم. نخ ها را دخیل. هی این چادر را واسطه و. نامت را اذن دخول. اما هنوز بر سر همین کوچه. که نباید از خانه داغدارتان بیاید. شجره نامه ام را بیرون کشید. گفت به همان درختی می رسی. که تا درش کردند. آتش به جانش افتاد. که سال ها ست. روی یک پاشنه می چرخم. باب علی در مسجد النبی. نوشته شده در یکشنبه چهارم فروردین 1392ساعت 12:28 توسط سمیه فضل علی(سرنا). اشتیاق مرا به تو. سیب دندان زده ای می داند. که رها کرده ای در بشقاب.

iman-momeni.persianblog.ir

یک شعر(قدیمی) - ایمان مومنی

http://iman-momeni.persianblog.ir/post/24

بی شک میتوان نوشت بی آنکه از خود بپرسم چرا مینویسم.اما نویسنده ای که به حروف نگاری قلمش نگاه میکند،حق دارد که قلم را معلق دارد و به آن بگوید بایست! درباره ی خودت چه می دانی؟ به چه هدفی پیش می روی؟ حتی اگر تمام رفتگرها کشاورز باشند. و بذرهایی را که قدم‌های من در شهر کاشته‌اند. هیچ در یا هیچ دیواری خواهد فهمید. که درس‌های ما در کلاس‌های دبستان گچ بود تخته بود؟ خانم معلمی که شبیه خط کش بود. آیا راست می‌گفت که پشت سرش چشم دارد؟ آیا بلد نبودنی‌ها را بلد بود؟ آیا توانست پسر همسایه‌شان را فراموش کند؟ به چه فکر ...

iman-momeni.persianblog.ir

یک شعر - ایمان مومنی

http://iman-momeni.persianblog.ir/post/43

بی شک میتوان نوشت بی آنکه از خود بپرسم چرا مینویسم.اما نویسنده ای که به حروف نگاری قلمش نگاه میکند،حق دارد که قلم را معلق دارد و به آن بگوید بایست! درباره ی خودت چه می دانی؟ به چه هدفی پیش می روی؟ به چیز فکرمی کردند/می باریدند. به چیزی درپشت /به چیزی در جلوی فکر. درونی تر از بیرون. آسمان فکر بود /رگبار . فکرهایم که بند آمد. 1777;٠:٤٦ ‎ب.ظ ; ۱۳٩۱/٩/٤. یک شعر: جیغ خفاش زیر نور فلش. قسمتی از یک داستان بلند و ناتمام. شعر : از باد و منگ گذشته. تحقیق و پروژه دانشجویی.

iman-momeni.persianblog.ir

یک شعر - ایمان مومنی

http://iman-momeni.persianblog.ir/post/44

بی شک میتوان نوشت بی آنکه از خود بپرسم چرا مینویسم.اما نویسنده ای که به حروف نگاری قلمش نگاه میکند،حق دارد که قلم را معلق دارد و به آن بگوید بایست! درباره ی خودت چه می دانی؟ به چه هدفی پیش می روی؟ این کهنه ترین پیرهنی است که به من می آید. سالها در لباس فضا نورد زمین را دیده ام. و وقتی بلند شدم. در انتهای سیاه چاله ای ذهنی. نفس می کشیدم هنوز. این برازنده ترین فضاست . که من حفر می کنم. در عطش نور و نفس. باید به سیاره ام برگردم. یک شعر: جیغ خفاش زیر نور فلش. قسمتی از یک داستان بلند و ناتمام.

iman-momeni.persianblog.ir

یک شعر - ایمان مومنی

http://iman-momeni.persianblog.ir/post/39

بی شک میتوان نوشت بی آنکه از خود بپرسم چرا مینویسم.اما نویسنده ای که به حروف نگاری قلمش نگاه میکند،حق دارد که قلم را معلق دارد و به آن بگوید بایست! درباره ی خودت چه می دانی؟ به چه هدفی پیش می روی؟ گذشته از باد و پنهانی.). با باد که می دویدم. من اما تندتر دویدم تابرسم به باد و. باد اما پشت خودش پنهان بود. از: دو هوا، یاد گرفته بود وزیدن را، پنهانی. که خورده بودند توی سر هم و. گذشته بودند از خودشان. من هم دویدم و قسمتی از خودم را جا گذاشتم پشتم ،پنهانی. و دو هوایی شدم. او لی م رفت لب چشمه ،. هر چه بادا باد.

iman-momeni.persianblog.ir

یک شعر - ایمان مومنی

http://iman-momeni.persianblog.ir/post/26

بی شک میتوان نوشت بی آنکه از خود بپرسم چرا مینویسم.اما نویسنده ای که به حروف نگاری قلمش نگاه میکند،حق دارد که قلم را معلق دارد و به آن بگوید بایست! درباره ی خودت چه می دانی؟ به چه هدفی پیش می روی؟ صداهایی خسته و آویزان ،از مخفیگاهشان می پرند بیرون. نزدیک میشوند، نزدیکتر می شوند ،می گویند: بگو، مر ابگو. از وسط اول و آخر بگو. بادست و دهان و آن جایت بگو. برای گم شدگان در راه با پای لنگ بگو. از هر طرف که ما می رویم تو دنبالمان بیا ،تا پیدایمان کردی بگیرمان و فقط بگو. کلماتم را می فرستم مرخصی،. با شور می گویند.