mahdi790.blogfa.com

nahangah.mihanblog.com

بگذار تا که بگریزم

http://nahangah.mihanblog.com/post/12

بگذار تا که بگریزم - بهار. بگذار تا که بگریزم. به دور از چشمان خیس شبنم. نشست و فریاد زد. خدایا آسمان را بشکاف. هوای تازه بهار می خواهم. در برابر قدرت خدا. معشوقش را گم کرده بود. نوری تازه در قلبش شکافت. نمناکی صورتش احساس کرد. به یاد نم باران بهار افتاد. با معشوق خود هم آغوش شد. جاده ای تا بی نهایت. پرواز را به خاطر بسپار. نگاهی پاکتر از شبنم. لیست کامل آخرین پست. به چه نوع داستان هایی بیشتر علاقه مندید؟ ترکیبی از موارد بالا. امشب با تو می گویم(مهدی). شرکت خدمات اینترنت و تلفن آریو. من و دوستم زندگی.

nahangah.mihanblog.com

بگذار تا که بگریزم

http://nahangah.mihanblog.com/post/5

بگذار تا که بگریزم - مرگ خورشید. بگذار تا که بگریزم. بذار خدا نفس آخر خورشیدو ببوسه. تنها رنگ خالص دنیا می خواد بمیره. اشک خدا جاری شده. تو چشای خدا هم می تونی غم رو ببینی. باغ و آسمون و دریا و همه هستی از روی حسادت باعث مرگ خورشید شدن. آسمون تحمل نداره گریه خدا رو ببینه. باغ شرم می کنه. دونه آخر اشک خدا سهم گل پژمرده رویا شد. رویا دوباره جون گرفت. سرشو بالا گرفت رو به چشمای خیس خدا. خورشیدی دوباره طلوع می کنه. جاده ای تا بی نهایت. پرواز را به خاطر بسپار. نگاهی پاکتر از شبنم. لیست کامل آخرین پست.

nahangah.mihanblog.com

بگذار تا که بگریزم

http://nahangah.mihanblog.com/post/10

بگذار تا که بگریزم - پرواز را به خاطر بسپار. بگذار تا که بگریزم. پرواز را به خاطر بسپار. پرواز را به خاطر بسپار. پرنده از پس دیوار می گرید برای تو. خدای دیگر رنگت را نمی بیند. بی رنگ ترین مخلوق آفریدگار! اشک های ناپاکت دیگر به چشم نمی آیند. باد می برد با خود آنچه بود نامش پاکی. دستان خویش بالا گیر. رنگ گیر و پرواز کن. اشک تو بارانی خواهد شد. قلب ناپاکان خیس خواهد کرد. جاده ای تا بی نهایت. پرواز را به خاطر بسپار. نگاهی پاکتر از شبنم. لیست کامل آخرین پست. به چه نوع داستان هایی بیشتر علاقه مندید؟

nahangah.mihanblog.com

بگذار تا که بگریزم

http://nahangah.mihanblog.com/post/2

بگذار تا که بگریزم - قصه سرو. بگذار تا که بگریزم. سرو می خواست فریاد بزنه.دیگه تحمل این همه فشارو نداشت. اشکش داشت می ریخت روی گلهایی که زیر سایه شاخه هاش به خواب ناز رفته بودن. داد و فریاد گلها بلند شد که چرا سرو از خواب بیدارشون کرده. سرو می خواست یه بارم که شده بره زیر سایه یکی لم بده و واسه اون ناز کنه. صدای بلند گریه اش همه باغ رو بیدار کرده بود. باد هم اومده بود تا دق و دلیشو سر سرو خالی کنه و اذیتش کنه تا عقده اش و ناراحتیش از خورشید رو بریزه سر این درخت تنها. اومدن رو سر سرو. آروم شد گریه اش.

nahangah.mihanblog.com

بگذار تا که بگریزم

http://nahangah.mihanblog.com/post/4

بگذار تا که بگریزم - رنگ آسمون. بگذار تا که بگریزم. آسمون رنگشو داد به آب روون. همه منتظر این لحظه بودن. حالا دیگه آسمون حرفی واسه گفتن نداشت. خورشید شاد از اینکه نورش مستقیم به برگ درخت ها می خوره و میتونه اون ها رو بسوزونه. این جوری همه قدرت خورشیدو باور می کردن. باغ مغرور از اینکه دیگه بالا سر خودش هیچ چیزی نیست. این جوری سرافکندگیش از اینکه یه بالا سر داره از بین می رفت. آب رنگ دیگه ای گرفته بود. دیگه آب پهناورترین موجود جهان بود. اشک آسمون همه موجوداتو سیراب می کرد. اون هیچ وقت آسمونو ندیده بود.

nahangah.mihanblog.com

بگذار تا که بگریزم

http://nahangah.mihanblog.com/post/16

بگذار تا که بگریزم - جاده ای تا بی نهایت. بگذار تا که بگریزم. جاده ای تا بی نهایت. جاده ای تا بی نهایت. چشمان روشنت خبر از راهی دراز می دهند. برای رسیدن به این روشنایی می بایست مسیر طولانی و پرپیچ و خمی را طی کنم. آیا پاهای خسته ام توان گذر از این جاده سنگلاخ و صعب العبور را دارند؟ به راه می افتم . خارهای بیابانی پاهایم را خواهند آزرد . قطره های خونم بر زمین خواهند چکید . جاده ای که از آن من است با خط کشی هایی از قطرات وجودم و تابلوهایی از خاطراتم. تنها چند قدم دیگر. این سخن من به پاهای بی جانم است.

nahangah.mihanblog.com

بگذار تا که بگریزم

http://nahangah.mihanblog.com/post/7

بگذار تا که بگریزم - هیاهوی خدا. بگذار تا که بگریزم. بر فراز دریا و چشمان خیس خدا. پسرکی تنها ، بغض کرده در کنج دیوار. مجسمه خاک خورده گوشه باغ را می نگرد. در ذهنش ثانیه ها و سال های عمر، خط به خط ، صفحه به صفحه ورق می. هیچ نمی بیند در گذشته. هیجان و انگیزه ای نمی یابد. در آرزوی قطره اشکی تا ببارد از ابر پاک چشمانش. لیکن خط های پاک شده زندگیش مانع ریختن قطرات ریز بارانش می شود. خود را گم کرده. نمی داند از کجا آمده و به کجای خواهد رفت. منزلگاهش کجاست تا که راهروی باریکش بیابد؟ هق هقش بلند شد.

nahangah.mihanblog.com

بگذار تا که بگریزم

http://nahangah.mihanblog.com/post/9

بگذار تا که بگریزم. بگذار تا که بگریزم. می خواست از خدا بگه. ازآفریننده جهان و جهانیان. سخن از تکامل به میون آورده بود اما چه سود که دیگه خدایی نبود تو خونه دلش. آخه تو شهر نگاهش هم خدایی نبود. به اسم دین خدا رو از وجودش فراری داده بود. حالا هم داشت از آفرینش و تکامل می گفت. برای شاگرداش از خدایی می گفت که دیگه وجود نداشت. به امید اون روز که اونا هم خدا رو از وجودشون فراری بدن و بتونن از خدایی که نیست ساعت ها تعریف کنن. جاده ای تا بی نهایت. پرواز را به خاطر بسپار. نگاهی پاکتر از شبنم. لیست کامل آخرین پست.

nahangah.mihanblog.com

بگذار تا که بگریزم

http://nahangah.mihanblog.com/post/3

بگذار تا که بگریزم - جنگل خدا. بگذار تا که بگریزم. پیرمرد سالها در آرزوی رسیدن به خدا بود. فشردن دست های خدا. روزها عمر خود را در جنگلی گذرانده بود که جنگل خدا نام داشت. باوری داشتند اهالی جنگل که خدا در این جا برای بهترین آدم زمان ظهور می کند تا او را با خود به نزد خویش و فرشتگان محبوبش ببرد. اهالی پیرمرد را بهترین مرد زمان می دانستند چرا که از همه عمر خود و زیبایی های دنیا گذشته و تنها به عبادت خدا پرداخته. مشغول دعا بود و دستان خویش باز و رو به آسمان کرده بود. به آرزوی خود رسیده بود. من و دوستم زندگی.

nahangah.mihanblog.com

بگذار تا که بگریزم

http://nahangah.mihanblog.com/post/17

بگذار تا که بگریزم - رویا. بگذار تا که بگریزم. آبی تر از همیشه. چشمانم هنوز به در. شاید رویای دیرینه ام روزی برآورده شود. تپش قلبم را نمی توانم احساس کنم. از کدامین سمت می آیی تا راه را چراغان کنم. جاده ای تا بی نهایت. پرواز را به خاطر بسپار. نگاهی پاکتر از شبنم. لیست کامل آخرین پست. به چه نوع داستان هایی بیشتر علاقه مندید؟ ترکیبی از موارد بالا. امشب با تو می گویم(مهدی). شرکت خدمات اینترنت و تلفن آریو. من و دوستم زندگی. تاریخ ایران و هویت ملی. موسسه خیریه بهنام دهش پور.