leilaabdi.blogfa.com

bidhayemajnoon.blogfa.com

بیدهای مجنون

http://www.bidhayemajnoon.blogfa.com/9012.aspx

هیچ سردم نیست . پشت هم برف اگر ، اگر باران. گرمم از شوق و عشق در بوران. می رسم با قطاری از کلمات. روی ریل سکوت سرد زمان. شعر داغی به دست ، آمده ام. مثل چای خیال در فنجان. می وزد باد و هیچ سردم نیست. می وزد باد و می شوی پنهان. در خیالم که گرم از یادت. در لباسم بلوغ تابستان. بوسه در بوسه می شود هیجان. لخت در گودی تنم هستی. مثل ماهی به تنگ خود رقصان. ساخته کاخ ، ماه دی از یخ. به کمین در حوالی اش نگران. یک هماغوشی من و تو بس است. می شود کاخ یخ چو آب روان. خاطرات سفر زندگی یک خبرنگار/محمدحسین دیزجی.

bidhayemajnoon.blogfa.com

بیدهای مجنون

http://www.bidhayemajnoon.blogfa.com/9103.aspx

طرفی چنان که باید و شاید نبسته ام. من از تو نه ازعاشقی خویش خسته ام. تا گم شود زحافظه ام این خطوط کج. هر روز دل به آینه ای تازه بسته ام. جنون وخط وخال دانه اش. من هم کبوتری که بدامش نشسته ام. از بیست سالگی که زمین گیر او شدم. ده سال طی شده است و ز دامش نجسته ام. با این همه غرور و هوایی که در سر است. برآستانه ات بت زیبا شکسته ام. با من نیا که لایق نام. از دام نام و ننگ زمانی است رسته ام. نوشته شده در شنبه ششم خرداد 1391ساعت 9:6 توسط علی حاجتیان فومنی. خاطرات سفر زندگی یک خبرنگار/محمدحسین دیزجی.

bidhayemajnoon.blogfa.com

بیدهای مجنون -

http://www.bidhayemajnoon.blogfa.com/post-33.aspx

پیچیده به ناز، دستهایت در من. با تن بی پیراهن. با هر بوسه که می نشیند برتن. گل می چکد از تن تو دامن دامن. گل می خواهد که خنده ات را بیند. قمری خواهد به شانه ات بنشیند. هر بوسه بهانه ای است این شاعر را. تا از لب تو ترانه ای برچیند. نوشته شده در جمعه پانزدهم فروردین 1393ساعت 10:15 توسط علی حاجتیان فومنی. خاطرات سفر زندگی یک خبرنگار/محمدحسین دیزجی. یک صندلی برای نشستن.

shizolduzi.blogfa.com

شیز اولدوزی -

http://www.shizolduzi.blogfa.com/post/22

وا رفته ام از درد. و خود را بسته ام به ضریحت. گیرم که شفا بگیرم،. وابستگی ام را چه کنم! نوشته شده در سه شنبه ۱۳۹۱/۱۰/۲۶ساعت 9:26 توسط محدثه خاکزاد. لا حول و لا قوة الا بالله. عاشق شده ام، قبول انشاالله. بگذار که عشق، عقل و دینم ببرد. انگار رسید پشت در، یا الله. امام خامنه ای حفظه الله. حسینیه خدا (رحمان نوازنی). خانه شعر آیینی البرز.

bidhayemajnoon.blogfa.com

بیدهای مجنون

http://www.bidhayemajnoon.blogfa.com/9111.aspx

خواب را می پراند از چشمم، قهوه ی چشم های بی خوابت. می نشاند مرا که مجنونم ، گنگ و مسحور قرص مهتابت. بامداد خمار می گذرد با خیالات خلسه ای که از نو. مستی تازه می دهد انگار بوسه های شرابی نابت. باغ گیسویت از گل سر، پ ر، روی هریک نشسته پروانه. کاشکی می رسید دست نسیم تا رهایی دهد ز آدابت. رنگ موی ترا ببینم آه گرچه یک لحظه لحظه ای کوتاه. رنگ و بویش مرا کند گمراه در دل کوچکم کنم قابت. شکرستان که گفته اند این ست؟ این که میخانه ایت مرد افکن. تلخ و شیرین در هم است انگار این لبان به رنگ عنابت. یک صندلی برای نشستن.

shizolduzi.blogfa.com

شیز اولدوزی - گره کور

http://www.shizolduzi.blogfa.com/post/21

با پارچه ای سبز گره زد به ضریحت. شاعر به امیدی، گره کور دلش را. می خواست اگر گوشه ی چشمت به دلش خورد. با شوق به دستت برساند غزلش را. نوشته شده در جمعه ۱۳۹۱/۱۰/۱۵ساعت 20:53 توسط محدثه خاکزاد. لا حول و لا قوة الا بالله. عاشق شده ام، قبول انشاالله. بگذار که عشق، عقل و دینم ببرد. انگار رسید پشت در، یا الله. امام خامنه ای حفظه الله. حسینیه خدا (رحمان نوازنی). خانه شعر آیینی البرز.

shizolduzi.blogfa.com

شیز اولدوزی

http://www.shizolduzi.blogfa.com/1391/12/3

آه عید عید عید، اینقد ر به در نکوب. قلب ما شکسته است یا مقلب القلوب. ماهی قشنگ ما چند روز پیش مرد. توی ت نگ ت نگ عید، بغض می کند رسوب. هی نزن به در ببین، رفته مادرم به خواب. کاش حال او شود مثل قبل، خوب خوب. بی دعای مادرم ماه، نو نمی شود. یا مدبر النهار، ماه می کند غروب! یک خزان ناگهان، هیجده بهار را. قاب کرد و نصب کرد بین درب و چارچوب. نوشته شده در جمعه ۱۳۹۱/۱۲/۱۸ساعت 9:8 توسط محدثه خاکزاد. لا حول و لا قوة الا بالله. عاشق شده ام، قبول انشاالله. بگذار که عشق، عقل و دینم ببرد. انگار رسید پشت در، یا الله.

shizolduzi.blogfa.com

شیز اولدوزی - عید

http://www.shizolduzi.blogfa.com/post/23

آه عید عید عید، اینقد ر به در نکوب. قلب ما شکسته است یا مقلب القلوب. ماهی قشنگ ما چند روز پیش مرد. توی ت نگ ت نگ عید، بغض می کند رسوب. هی نزن به در ببین، رفته مادرم به خواب. کاش حال او شود مثل قبل، خوب خوب. بی دعای مادرم ماه، نو نمی شود. یا مدبر النهار، ماه می کند غروب! یک خزان ناگهان، هیجده بهار را. قاب کرد و نصب کرد بین درب و چارچوب. نوشته شده در جمعه ۱۳۹۱/۱۲/۱۸ساعت 9:8 توسط محدثه خاکزاد. لا حول و لا قوة الا بالله. عاشق شده ام، قبول انشاالله. بگذار که عشق، عقل و دینم ببرد. انگار رسید پشت در، یا الله.

shizolduzi.blogfa.com

شیز اولدوزی - چادر تو

http://www.shizolduzi.blogfa.com/post/19

درد پیچید لای چادر تو. خیمه می سوخت جای چادر تو. دختری لابلای آتش و دود. می دود پا به پای چادر تو. زخمه از تازیانه ها برداشت. آنقدر جای جای چادر تو. وصله ها زخمی است، می گیرند-. بچه ها از کجای چادر تو؟ بغض ها یک به یک در آغوشت. روضه خوان، های های چادر تو. کربلا را کشیده دنبالش. خاکی رد پای چادر تو. دختری بر سرش نمانده مگر-. سایه ی انحنای چادر تو. آه بانو، سرت سلامت باد. سر به نی ها فدای چادر تو. نی، نوایش دوباره قرآن است؟ یا دعایی برای چادر تو؟ تا نگهدار معجرت باشد-. دست های خدای چادر تو.

shizolduzi.blogfa.com

شیز اولدوزی

http://www.shizolduzi.blogfa.com/1392/02/1

خون گریه می کنی، خبرش را شنیده ای؟ از چار کهکشان، قمرش را شنیده ای؟ مادر، خدا نکرده خبر داری از عمود! یا ماجرای فرق سرش را شنیده ای؟ اسفند دود کرده ای اصلا بعید نیست-. از حس مادری، هنرش را شنیده ای. از این فرشته ها که می آیند و می روند-. پرواز های بال و پرش را شنیده ای؟ باور نمی کنم، به تو اصلا کسی نگفت! اما تو تیر چشم ترش را شنیده ای! این خانه سالهاست که بیت الحزان توست. تا داستان میخ درش را شنیده ای. آیا علی دوباره به غربت نشسته است؟ یا آه بغض تازه ترش را شنیده ای؟ این م شک، بوی خون کسی را نمی دهد.