donyayefarzad.mihanblog.com
دنیــــای فــــرزاد
http://donyayefarzad.mihanblog.com/post/116
ای روزگار بی وفا. نویسنده : فرزاد ; ساعت 09:31 قبل از ظهر روز یکشنبه 14 تیر 1388. همیشه دلمون می خواد بهترینها واسه ی ما و اونی که دوستش داریم باشه. همیشه دوست داریم، شادی هامون همیشگی باشن. همیشه وقتی با عشقمون هستیم، سرخوشیم.گذر زمان رو متوجه نمیشیم. فقط خودمونو با عشقمون میبینیم.تا حدی که اصلا توی اون لحظات نمی تونیم. حتی فکر جدایی و دوری از همو بکنیم. فکر می کنیم لحظاتمون هیچ وقت تموم نمیشن.لحظاتمون همیشه همونجوری. به همون شیرینی و خوبی می مونن. کاش روزگار بی وفایی نمی کرد. چقدر مشکل و سختی. بازدید ا...
donyayefarzad.mihanblog.com
دنیــــای فــــرزاد
http://donyayefarzad.mihanblog.com/post/120
نویسنده : فرزاد ; ساعت 10:10 قبل از ظهر روز جمعه 19 تیر 1388. افسردگی خیلی درد داره! نمی خوام دوباره برگرده. تازه داشتم امیدوار می شدم که دارم به خودم مسلط میشم. تازه داشتم حس میکردم که زندگی انقدرام بد نیست. هنوزم معتقدم زندگی می تونه خیلی شیرین باشه. اما این قدرت ما آدماست که شیرینیشو حس کنیم. باز داره حسم می سوزه. نمی خوام اون روزا برگرده. خدا خودتت کمکم کن. نذار دوباره حالم بد شه. چه غم انگیزست پاییز. نگاه و ندای ریش سفید. مرجع قالب میهن بلاگ. پروفایل من در کلوب. وب سایت بزرگمهر حسین پور.
donyayefarzad.mihanblog.com
دنیــــای فــــرزاد
http://donyayefarzad.mihanblog.com/post/130
نویسنده : فرزاد ; ساعت 10:59 بعد از ظهر روز شنبه 21 شهریور 1388. بخدا باور نمیکنم.آخه چطور بعد از یکسال , یدفه اینجوری شد؟ خدایا من باید چکار کنم؟ چرا من هنوز زنده ام؟ خدایا به خودم تسلیت می گم.منو ببخش خدا.اما راهی جز خلاص کردن خودم ندارم. مجبورم.چون دیگه راهی و جوابی برای سوالام پیدا نکردم و نمیکنم.نباید باشم.نباید زنده باشم. گرچه میدونستم ولی بازم ته دلم امید داشتم که اونم رفت.تنها امیدمم تموم شد و رفت. تمام این یک سال در عرض یک دقیقه از جلو چشمم گذشت.خداااااااااااااااا. چه غم انگیزست پاییز.
donyayefarzad.mihanblog.com
دنیــــای فــــرزاد
http://donyayefarzad.mihanblog.com/post/129
نگاه و ندای ریش سفید. نویسنده : فرزاد ; ساعت 03:59 بعد از ظهر روز پنجشنبه 22 مرداد 1388. کینه و بیگانگی بین دو برادر بر سر ارث پدر چند سالی بود که آنها را از یکدگر دور کرده و هر یک دیگری را متهم می کرد. همسران آنها خسته از این دشمنی ، به پیش کدخدای پیر روستا رفته و داستان را باز گفتند. کدخدا دو برادر را خواست و سکوت پیشه کرد دو برادر به موهای سفید او می نگریستند و در دل می گفتند چه شده که او ما را خواسته است. پیر جهان دیده نگاهی به آن دو کرد و گفت : یادگار پدر مایه دوستی بیشتر است نه قهر و دشمنی.
donyayefarzad.mihanblog.com
دنیــــای فــــرزاد
http://donyayefarzad.mihanblog.com/post/108
نویسنده : فرزاد ; ساعت 12:41 بعد از ظهر روز یکشنبه 3 آبان 1388. امروز بعد از12 هفته دیدمش . داشتم کم کم به ندیدنش عادت می کردم .تازه فهمیدم چقدر دوستش دارم ولی اونو نمی دونم؟ نهدوسم نداره.خودش اینو بهم گفت.گفته بود كه دیگه به دردش نمیخورم. میدونم.باید قبول كنم! خدایا چرا اینجوری شد؟ چه غم انگیزست پاییز. نگاه و ندای ریش سفید. مرجع قالب میهن بلاگ. پروفایل من در کلوب. وب سایت بزرگمهر حسین پور. فاحشه ای در آغوش خدا. ته سیگارهای دختر هار. دست نوشته های محمد حسین توکلی. یادداشت های یک نیمه دیوانه.
donyayefarzad.mihanblog.com
دنیــــای فــــرزاد
http://donyayefarzad.mihanblog.com/post/119
نویسنده : فرزاد ; ساعت 01:24 بعد از ظهر روز چهارشنبه 17 تیر 1388. این روزا خیلی تنهام. کاش دانشگاه تموم نشده بود.کاش میتونستم ترم تابستونی بردارم. اه. کسی هست که به من کمک کنه؟ بتونه بیاد و کمی با هم حرف بزنیم؟ کمی با هم درد دل کنیم,. حرفامو بشنوه, بتونه کمکم کنه, بتونه راهنماییم کنه.آخه من چرا اینجور منزوی شدم؟ اگه کسی که وبلاگم رو خونده میفهمه که من حالم گرفتست! کسی هست که منو درک کنه؟ چه غم انگیزست پاییز. نگاه و ندای ریش سفید. مرجع قالب میهن بلاگ. پروفایل من در کلوب. وب سایت بزرگمهر حسین پور.
donyayefarzad.mihanblog.com
دنیــــای فــــرزاد
http://donyayefarzad.mihanblog.com/post/123
نویسنده : فرزاد ; ساعت 08:42 بعد از ظهر روز چهارشنبه 24 تیر 1388. چقد دلم شکست.تنم یخ کرده بود.داشتم میمردم. کاخ آرزوهام در یک لحظه رو سرم خراب شد! از اون به بد دیگه نتونستم پاشم. این چه کاری بود باهام کردی؟ چقد مثه بچه ها دوس داشتم خودمو گول بزنمو بگم نه اینطور نیست. هی دلیلای مسخره واسه خودم. میاوردم که دارم اشتباه فکر میکنم با اینکه عین روز حقیقت. اخه نمیتونستم باور کنم.باورش برام سخت بود اونم تو یه لحظه! زمان میخواست تا درک کنم. اما الان زمان گذشته و من هنوز ۱۰۰ درصد باور نکردم. چه غم انگیزست پاییز.
donyayefarzad.mihanblog.com
دنیــــای فــــرزاد
http://donyayefarzad.mihanblog.com/post/126
نویسنده : فرزاد ; ساعت 04:53 بعد از ظهر روز دوشنبه 5 مرداد 1388. دبرور تو خیابون یه پسر بچه رو دیدم که نشسته داره گریه می کنه. خواستم برم طرفش ولی نتونستم و به طرفش نرفتم. و دقیقا همین جمله رو گفتم" یکی باید اشک های من رو پاک کنه". ده قدم که جلوتر رفتم دیدم خانومی جلوش نشسته و مردم دورش رو گرفتن. من از اونجا رفتم ولی کاری که کردم یقین و باوری در من ایجاد کرد که دل من تاریک تر و سیاه تر از خیلی هاست. چه غم انگیزست پاییز. نگاه و ندای ریش سفید. مرجع قالب میهن بلاگ. پروفایل من در کلوب. فاحشه ای در آغوش خدا.
donyayefarzad.mihanblog.com
دنیــــای فــــرزاد
http://donyayefarzad.mihanblog.com/post/122
نویسنده : فرزاد ; ساعت 02:28 بعد از ظهر روز سه شنبه 23 تیر 1388. گاهی با خود می اندیشم چقدر دیوانه ام! هرچند .اندیشیدن و دیوانگی دخلی به هم ندارند و دو مقوله ی کاملا مجزا هستند . ولی هنگامی که با خود خلوت میکنم و کمی به اعمال و افکار و . ام می اندیشم به این موضوع ایمان می آورم که دیوانه ام! از این موضوع حتی اندکی نگران نیستم! گاهی با خود میگویم ای کاش میتوانستم دیوانگی ام را برای خود نگاه دارم تا زمانی که میان دیگرانی که خود را عاقل میپندارند زندگانی میکنم کمی معقولانه رفتار کنم! ولی افسوس .افسوس که ...