no-words.persianblog.ir
بهت زده ام، همین ... - .: بشنو از اين خموش :.
http://no-words.persianblog.ir/post/101
بشنو از اين خموش :. آنهايي كه هستند و آنهايي كه رفتند. در اين روز بي امتياز تنها مگر يکي کودک بودن. 1580;معه ۱۳ اسفند ۱۳۸٩. بهت زده ام، همین . وقتی که میخواهم عمیقتر کام بگیرم سرفه امانم نمی دهد. تمام داشته هایم پوچ شده است. در عمق نگاه تنها می مانم و معلق. گز گز خاطره ها تک تک اندام هایم را به من یادآوری می کند. دلم می خواهد فریاد بزنم اما صدایم را پیش قضاوتهای تو جا گذاشته ام. دلم می خواست لبخند بزنم اما لبهایم احتیاط را آموختند تا متهم نشوند. چه نا تمام تمام شد . پيام هاي ديگران . ديگه پيش ما نيستن.
no-words.persianblog.ir
حالا من بی انگشتانم چه کنم؟ - .: بشنو از اين خموش :.
http://no-words.persianblog.ir/post/53
بشنو از اين خموش :. آنهايي كه هستند و آنهايي كه رفتند. در اين روز بي امتياز تنها مگر يکي کودک بودن. 1580;معه ۱٩ بهمن ۱۳۸٦. حالا من بی انگشتانم چه کنم؟ آنقدر بر پهنه ی آجری این دیوار ناخن کشیده ام که دیگر روی نا آشنای انگشتانم را نمی شناسم . به آسمان نگاه می کنم . خدایا . اگر چنین سرنوشتی در انتظارشان بود چرا اینقدر نحیف آفریدیشان؟ حالا بدون آنها چگونه می توانم با یک حساب سرانگشتی تخمین بزنم که برای خراب کردن پی این دیوار چند سال باید اشک بریزم؟ پيام هاي ديگران . ديگه پيش ما نيستن. و اما آدمي چاره ساز است.
no-words.persianblog.ir
اِهِم !!!! - .: بشنو از اين خموش :.
http://no-words.persianblog.ir/post/45
بشنو از اين خموش :. آنهايي كه هستند و آنهايي كه رفتند. در اين روز بي امتياز تنها مگر يکي کودک بودن. 1670;هارشنبه ۱۸ مهر ۱۳۸٦. عزممان را جزم کرده ایم دیگر ننالیم! برو فکر آب و نون باش که یه فایده ای داشته باشه! واقعا تلاشم تحسین برانگیزه! جونم براتون بگه از سوتی های خموش! آخه آدم کله ی سحر ساعت ۷ صبح به آقای مدیر مدرسه که با چشمای پف کرده و موهای ژولیده جلوش سبز میشه میگه خسته نباشید؟ حالا سوتی دادی دیگه نمی خواد درستش کنی! آخه آدم بعد از این حرف سرفه میکنه بعد میگه : ا! منظورم اینه که صبح بخیر؟ که تا دیر...
no-words.persianblog.ir
برای تسکین خودم می نویسم، تو نخوان!! - .: بشنو از اين خموش :.
http://no-words.persianblog.ir/post/58
بشنو از اين خموش :. آنهايي كه هستند و آنهايي كه رفتند. در اين روز بي امتياز تنها مگر يکي کودک بودن. 1588;نبه ۳٠ شهریور ۱۳۸٧. برای تسکین خودم می نویسم، تو نخوان! چه سخت است بعد از مدتها بخواهی بنویسی، از تو بنویسی، از شب و روز و ثانیه هایی که بی تو تمام است، از حقیقتی که بی تو تمام می شد. چه سخت است روزهای فرار بر سرت کوبیده شوند. روزهایی که ثانیه هایش بیش از آفرینش من و تو به درازا کشید و بیش از تولد من و تو درد آور بود . اگر تسلیم شوم چه؟ Szlig; زندگی من چند است؟ تسلیم من هم تو را رام نخواهد کرد.زند...
no-words.persianblog.ir
... - .: بشنو از اين خموش :.
http://no-words.persianblog.ir/post/44
بشنو از اين خموش :. آنهايي كه هستند و آنهايي كه رفتند. در اين روز بي امتياز تنها مگر يکي کودک بودن. 1587;هشنبه ۱٧ مهر ۱۳۸٦. از کی بهونه می گیری شبای بی ستاره؟ نوشته شده در ساعت ۱۱:۳۳ ق.ظ توسط خموش. پيام هاي ديگران . Style="color: #003366; border: 1px solid #001078". ديگه پيش ما نيستن. و اما آدمي چاره ساز است. از دهنم در رفت. هي فلاني زندگي شايد همين باشد. Designed By: Ali Siah Sabegh.
no-words.persianblog.ir
من که هیچ! - .: بشنو از اين خموش :.
http://no-words.persianblog.ir/post/57
بشنو از اين خموش :. آنهايي كه هستند و آنهايي كه رفتند. در اين روز بي امتياز تنها مگر يکي کودک بودن. 1588;نبه ٢٩ تیر ۱۳۸٧. تو همچنان بر روی یک پا بایست و من به آنسو تر ها خیره میشوم. شاید روزی که از درگیری لبخندم فارغ شدی به معنای آخرین نگاهم بیاندیشی . برداشت دوم :. پک اول به افتخار آخرین پرش تو بر طاقچه های بالاتر، پک وسط به افتخار تمام تباهی ها وپک آخر برای اولین پله ی دنیای خاکستری . مدتهاست به عمق فنجان قهوه ام مات می نگرم. رنگش عجب همخوانی عجیبی دارد با من، تو و توهمات غریبت . پيام هاي ديگران .
no-words.persianblog.ir
چه غریبه! - .: بشنو از اين خموش :.
http://no-words.persianblog.ir/post/67
بشنو از اين خموش :. آنهايي كه هستند و آنهايي كه رفتند. در اين روز بي امتياز تنها مگر يکي کودک بودن. 1588;نبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸٩. درگیر و منتظر. ترسهایم را که پشت سر می گذارم تازه میرسم به تو و خاطره هایت و زخمی که هنوز هم خیس است. می خواهم. بودن را، زیستن را، تو را و من را. ولی کودک رمیده ای زوزه کشان خود را به دامنم می افکند و فریادها سر میدهد و می گریزد. از من، از اویی که بودی، از خوشی ها حتی! گیج و مبهوت پیش می روم که جا نمانم. فقط همین! حالا می فهمم که خدا چنگ و دندان را برای چه داد! پيام هاي ديگران .
no-words.persianblog.ir
برای مغرورترین ابله موجود ... - .: بشنو از اين خموش :.
http://no-words.persianblog.ir/post/100
بشنو از اين خموش :. آنهايي كه هستند و آنهايي كه رفتند. در اين روز بي امتياز تنها مگر يکي کودک بودن. 1583;وشنبه ٢٧ دی ۱۳۸٩. برای مغرورترین ابله موجود . آسوده بخواب با این خیال خام که همراه منی! سرمای راه مرا بیدار نگه داشته . نوشته شده در ساعت ۱:٤٢ ق.ظ توسط خموش. پيام هاي ديگران . Style="color: #003366; border: 1px solid #001078". ديگه پيش ما نيستن. و اما آدمي چاره ساز است. از دهنم در رفت. هي فلاني زندگي شايد همين باشد. Designed By: Ali Siah Sabegh.
no-words.persianblog.ir
من و اینهمه تو ... - .: بشنو از اين خموش :.
http://no-words.persianblog.ir/post/92
بشنو از اين خموش :. آنهايي كه هستند و آنهايي كه رفتند. در اين روز بي امتياز تنها مگر يکي کودک بودن. 1587;هشنبه ۱٩ امرداد ۱۳۸٩. من و اینهمه تو . نقشی به جا مانده از تو بر خاطرات کودکیم بهتر از سنگینی هر لحظه ی بزرگیت بر زندگیم است. آن روزها جوان بودیم و خام. حالا هم اگر تو نپخته ای، من نمی توانم بسوزم. در صبح آشنایی شیرینمان، تو را. گفتم که "مرد عشق نئی" باورت نبود. در این غروب تلخ جدایی، هنوز هم. میخواهمت چو روز نخستین، ولی چه سود؟ پيام هاي ديگران . Style="color: #003366; border: 1px solid #001078".
no-words.persianblog.ir
از تو برايت می نويسم ... - .: بشنو از اين خموش :.
http://no-words.persianblog.ir/post/49
بشنو از اين خموش :. آنهايي كه هستند و آنهايي كه رفتند. در اين روز بي امتياز تنها مگر يکي کودک بودن. 1588;نبه ۱٧ آذر ۱۳۸٦. از تو برايت می نويسم . بس که دیوار دلم کوتاه است. هرکه از کوچه ی تنهایی من می گذرد. به هوای هوسی هم که شده. سرکی می کشد و می گذرد . نوشته شده در ساعت ۱:٠۱ ق.ظ توسط خموش. پيام هاي ديگران . Style="color: #003366; border: 1px solid #001078". ديگه پيش ما نيستن. و اما آدمي چاره ساز است. از دهنم در رفت. هي فلاني زندگي شايد همين باشد. Designed By: Ali Siah Sabegh.