khaterate-khatereh.blogsky.com
خوشبختی از آن من میشودخوشبختی از آن من میشود - از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....
http://khaterate-khatereh.blogsky.com/
خوشبختی از آن من میشود - از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....
http://khaterate-khatereh.blogsky.com/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Saturday
LOAD TIME
0.7 seconds
16x16
PAGES IN
THIS WEBSITE
15
SSL
EXTERNAL LINKS
17
SITE IP
31.3.232.171
LOAD TIME
0.672 sec
SCORE
6.2
خوشبختی از آن من میشود | khaterate-khatereh.blogsky.com Reviews
https://khaterate-khatereh.blogsky.com
خوشبختی از آن من میشود - از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....
خوشبختی از آن من میشود
http://www.khaterate-khatereh.blogsky.com/page/2
خوشبختی از آن من میشود. از زندگیم مینویسم.از شادی ها و غم هام . دوشنبه 8 آذر 1395 @ 14:26. عموی بزرگم یهویی بیمار شد و بستریه و امیدی به زنده موندنش نیست .هنوز نرفتم ملاقاتش البته ملاقات ممنوع هست فقط خواهرم که از پرسنل بیمارستانه میره ملاقات و همه فامیل رو از حالش باخبر میکنه .خواهرم یه فیلم ازش گرفت وقتی فیلم رو دیدم همه بدی هایی که ازش دیدم رو فراموش کردم و براش اشک ریختم .خیلی با حرفاش به قلبم خنجر زد اما هر چی باشه عموی من اصالت و آبروی منه. جمعه 28 آبان 1395 @ 14:56. خیلی خسته ام .روحم خسته ات ...
خوشبختی از آن من میشود
http://www.khaterate-khatereh.blogsky.com/1395/09
خوشبختی از آن من میشود. از زندگیم مینویسم.از شادی ها و غم هام . یکشنبه 28 آذر 1395 @ 22:28. همسرسابق هم اومد زن گرفت و زنش هم زیبا بود .از نظر زیبایی در یک سطح بودیم بنظرم اسمش پریا یا پریماست تیپش مثل تیپ من بود خلاف اون چیزی که اون عوضی از من میخواست. رفت تو غسالخانه .به برادرم گفتم چرا گذاشتی اون عوضی بیاد تو غسالخانه شاید اومد در گوشی عمو حرفی زد گفت اصلا حواسم نبود. حس باختن دارم .من باختم به همه چیز اون عوضی باختم اینقدر عصبانی و ناراحت شدم که دیگه گریه ام نگرفت حتی با شنیدن صدای دعای عهد . دیروز ص...
بیماری عمو بزرگه - خوشبختی از آن من میشود
http://www.khaterate-khatereh.blogsky.com/1395/09/08/post-6/بیماری-عمو-بزرگه
خوشبختی از آن من میشود. از زندگیم مینویسم.از شادی ها و غم هام . دوشنبه 8 آذر 1395 @ 14:26. عموی بزرگم یهویی بیمار شد و بستریه و امیدی به زنده موندنش نیست .هنوز نرفتم ملاقاتش البته ملاقات ممنوع هست فقط خواهرم که از پرسنل بیمارستانه میره ملاقات و همه فامیل رو از حالش باخبر میکنه .خواهرم یه فیلم ازش گرفت وقتی فیلم رو دیدم همه بدی هایی که ازش دیدم رو فراموش کردم و براش اشک ریختم .خیلی با حرفاش به قلبم خنجر زد اما هر چی باشه عموی من اصالت و آبروی منه. پنجشنبه 11 آذر 1395 ساعت 09:49. البته قبلا با اسم دیگه وب ...
..... - خوشبختی از آن من میشود
http://www.khaterate-khatereh.blogsky.com/1395/09/16/post-8/-
خوشبختی از آن من میشود. از زندگیم مینویسم.از شادی ها و غم هام . سهشنبه 16 آذر 1395 @ 23:04. امروز صبح حس کردم دارم افسرده میشم صبح زود بیدار شدم و با خواهر کوچیکم رفتیم بازار و لباس خریدم روحیه ام عوض شد. امروز صبح که خواهرم رفت پیش عموم گفت مثل یه بادکنک باد کرده حس کردم الانه که بترکه .بابام رفت ملاقاتش میگه کف دستاش انگار توپی تو دستشه اینقدر ورم کرد و شکمش سفته سفت شده . بابام خیلی داغونه .انگار گیجه .هر چی باشه برادرشه .خدایا یا خوبش کن یا راحتش کن. پنجشنبه 18 آذر 1395 ساعت 16:18. امکان ثبت نظر جدید...
خوشبختی از آن من میشود
http://www.khaterate-khatereh.blogsky.com/1395/08/18/post-4
خوشبختی از آن من میشود. از زندگیم مینویسم.از شادی ها و غم هام . سهشنبه 18 آبان 1395 @ 23:06. برادرم عزیزم قلبم دلتنگتیم و روحت شاد .روحت شاد عزیز دل خواهر . آدمها شبیه وبلاگشان نیستند.زهرا. زندگی شیرین یک مادر دانشجو. هزار سال سی سالگی. ریحانه .مامان علی. یه هفته خوب با دوستان. از پرشین بلاگ متنفرم. لیست کامل عناوین یادداشتها. تعداد بازدیدکنندگان : 4469.
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
15
زندگی شیرین یک مادر دانشجو
http://www.khaterebaziemaa.blogsky.com/page/2
زندگی شیرین یک مادر دانشجو. پنجشنبه 6 خرداد 1395 در ساعت 11:43 چاپ مطلب. این مطلب توسط نویسنده آن رمزگذاری شده است. برای مشاهده آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید. چهارشنبه 5 خرداد 1395 در ساعت 12:47 چاپ مطلب. دو روز دیگه 7 ماهگی پسرم تموم میشه. و من باورم نمیشه گذر زمان رو. خیلی زود دارن میگذرن این روزها.دوست داشتم 24 ساعت شبانه روزم بشه دوبرابر.دوست داشتم از لحظه لحظه این روزهام تمام لذت دنیارو ببرم. این روزها حسابی خوش خنده شده و برای هرچیزی قهقهه خنده میزنه . دیگه خبری نیست .از خدا میخوام سلام...
زندگی شیرین یک مادر دانشجو
http://www.khaterebaziemaa.blogsky.com/page/3
زندگی شیرین یک مادر دانشجو. چهارشنبه 25 فروردین 1395 در ساعت 22:29 چاپ مطلب. خوشبختی یعنی نصفه شب بشینین بالا سر میوه زندگیتون .هی نگاش کنین و دلتون ضعف بره براش.هی قربون صدقه اش برین .و درباره روزهای اینده زندگی قشنگ تون تا ساعتها حرف بزنین.خداروشکررر. یکشنبه 22 فروردین 1395 در ساعت 02:04 چاپ مطلب. سلام دوست های عزیزم.امیدوارم سال نو با خوبی و خوشی براتون آغاز شده باشه و همیشه شادی نصیبتون از این دنیا باشه. جمعه 21 اسفند 1394 در ساعت 12:46 چاپ مطلب. پنجشنبه 20 اسفند 1394 در ساعت 11:14 چاپ مطلب.
6 - زندگی شیرین یک مادر دانشجو
http://www.khaterebaziemaa.blogsky.com/1394/05/01/post-7/6
زندگی شیرین یک مادر دانشجو. پنجشنبه 1 مرداد 1394 در ساعت 19:06 چاپ مطلب. امروز چخبره اون تو. چقدر فعالیت میکنی عزیزم. امروز دو روزه که رفتی توی 25 هفتگی. حس میکنم چقدر تند تند داره میگذره. هرروز داریم تزدیک تر میشیم به اومدنت. باباییت هی میگه بیاد ببینیم چه شکلیه هر بچه ای می بینیم خودمونو تصور مبکنیم که بچه بغلمونه. خدایاا شکرت که این نعمت و بهمون دادی. یکی از دایی ها فردا با ما میاد تا باباجونت تنهایی برنگرده. دیروز عصرم رفتم بازار و باز یکم لباس مورد نیازمو برا بارداری خریدم.وقتی برگشتم 9.5 شب...ته دل...
زندگی شیرین یک مادر دانشجو
http://www.khaterebaziemaa.blogsky.com/1394/04
زندگی شیرین یک مادر دانشجو. سهشنبه 30 تیر 1394 در ساعت 23:48 چاپ مطلب. دوشنبه 29 تیر 1394 در ساعت 00:16 چاپ مطلب. به نام خدای مهربانیها. و سلااام پسر عزیزم. اخه همه بهم میگن کوجیکه.ولی گفت نه کاملا اندازه اس.خیالم راحت شد.داروهامو برام نوشت و دیگه کارم تموم شده بود.راستی برا این ماهم سونو نوشت برام.که از سلامتیت مطمئن بشیم عزیزم. بعد اینکه از مطب اومدم بیرون.خانوم منشی بهم کارت تخفیف همکارا رو داد.که دیدم سرویس چوبه و به دردم نمیخوره .اخه سرویس چوبتو خریدیم. این وسط غم ها هم اذیتمون میکرد. عمه ام این...
7 - زندگی شیرین یک مادر دانشجو
http://www.khaterebaziemaa.blogsky.com/1394/05/03/post-8/7
زندگی شیرین یک مادر دانشجو. شنبه 3 مرداد 1394 در ساعت 18:04 چاپ مطلب. دیروز صبح بعد نماز رفتم دوش گرفتم. یکم بعدش دراز کشیدم تا اهالی خونه بیدارشن. بعدشم یه صبحانه خوشمزه باهمدیگه خوردیم .داداش کوچولو نیومد بروجرد چون فکر کرد شاید مامان خونه کاری داشته باشه هرچنددمامانم زنگ زد گفت برین. منم کم کم وسایلمو جمع کردم و حتی پتو و بالش هم برداشتم. . صبح برا صبحانه رفتیم پایین.استادمون اصرار داشت که صبحانه رو خوب بخوریم .نگو میدونه میخواد چه بلایی سرمون بیاره! تو کارخونه هم میگفت شما مواظب چیزاتون باشین! هربخش ...
11 - زندگی شیرین یک مادر دانشجو
http://www.khaterebaziemaa.blogsky.com/1394/05/27/post-12/11
زندگی شیرین یک مادر دانشجو. سهشنبه 27 مرداد 1394 در ساعت 22:12 چاپ مطلب. شده تا حالا با تمام وجودتون .با تک تک سلولهای بدنتون یه چیزی و از خدا بخواین! من چند روزیه سرشارم از این حس.نمیدونم چکار کنم.یه جور بی قراری عجیب.یه جور حس التماس به خدا تمام وجودمو گرفته . حاجت دارم. . مثل اغلب وقتها برا خودم چیزی نمی خوام. خداجونم خودت نگام کن. ببین چه حالی دارم.چقدر از صبح حالم گرفته اس. همسرمم شیفته و تنهایی بدتر داره اذیتم مبکنه. هنوز اشکام جاری نشده.ولی بغض داره خفه ام میکنه .نمیدونم چکار کنم. اره خیلی جالب بود.
5 - زندگی شیرین یک مادر دانشجو
http://www.khaterebaziemaa.blogsky.com/1394/04/30/post-6/5
زندگی شیرین یک مادر دانشجو. سهشنبه 30 تیر 1394 در ساعت 23:48 چاپ مطلب. شنبه 3 مرداد 1394 ساعت 11:15 [لینک نظر]. راضیه جون سلام عزیزم. عیب نداره. منم زیاد حرص میخورم. پیش میاد دیگه/. کاش حرص هیچی و نخوریم .ارزش نداره. شنبه 3 مرداد 1394 ساعت 10:16 [لینک نظر]. Http:/ rozegar-khosh.blogfa.com. سلام و بسیار ممنون از توضیحاتت . سلام عزیزم. خواهش میکنم. چهارشنبه 31 تیر 1394 ساعت 15:22 [لینک نظر]. Http:/ www.rozegar-khosh.blogfa.com. راستی راضیه جون یک سوال دارویی. امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.
10 - زندگی شیرین یک مادر دانشجو
http://www.khaterebaziemaa.blogsky.com/1394/05/22/post-11/10
زندگی شیرین یک مادر دانشجو. پنجشنبه 22 مرداد 1394 در ساعت 23:38 چاپ مطلب. به نام حضرت دوست. سلام خدمت دوستای عزیز. چرا من همش فکر میکنم زمان کم دارم.دلم میخواد به جای 24 ساعت 48 ساعت بود یه روزم.بخدا کلی کار دارم انجام بدم یعنی دوست دارم انجام بدم ولی اصلا نمیرسم و این مشغله ذهنی من شده این روزااا. کاش یه راه حل براش پیدا میکردم. خواهر همسر جان ده روزی بستری بود.و در نهایت با کلی دارو راهی منزل شد تا ادامه درمان و تو خونه طی کنه. ما هم این چند روز کلی درگیر مهمون داری از خانواده همسر جان بودیم. چقدر دلم ...
9 - زندگی شیرین یک مادر دانشجو
http://www.khaterebaziemaa.blogsky.com/1394/05/13/post-10/9
زندگی شیرین یک مادر دانشجو. سهشنبه 13 مرداد 1394 در ساعت 23:11 چاپ مطلب. بعد شام که خواستیم بیایم خونه . پدر و مادر جاریم و خود جاری سومی هم باهامون اومدن. البته با یکم طنز.چون همسرجان حاضر نبود جاری مو بیاره! بخاطر سابقه فوق العاده بدش. شنبه عصر خواهر همسرم اومده بود دوباره دکتر.چون حالش دوباره خراب شده.پزشک تصمیم گرفت بستریش کنه همون شب. ولی بیمارستان تخت خالی پیدا نشد و شب اومدن خونه ما. صبح رفته بودن برا بستری شدن که تا عصر موفق شدن بالاخره بستری بشه. پس باید یاد بگیرم قدر همین چیزارم بدونم. قدر همسر...
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
17
صندوقچه ی یـــــــادها
بخند و روی زندگی رو کم کن. شب پرتلاطم چشمانم در آرزوی فردایی دگر. خاطره ای فوق العاده زیبا از بیل گیتس. چه ازدواج کرده باشید، چه نکرده باشید، باید این را بخوانید! بچه های اتاق 106. تا زنده ایم ،رزمنده ایم. پایگاه اینترنتی بین الحرمین زاهدان. اس ام اس ولادت حضرت ابوالفضل. قلم خش گیر ماشین. خرید شارژ همراه اول. از قدیم گفتن دوری و دوستی! من میخوام بازش کنم. چون روزگار فکر میکرد. میتونه با جدایی ما همه چیزو تموم کنه! من محکم تر از این حرفام! در این وبلاگ رو باز میکنم. سه شنبه سوم تیر ۱۳۹۳ ] [ 20:2 ] [ Ali ].
جیرجیرک تنهای من
جایی برای با هم بودن:. ثانیه های بی تفاوت. انجمن تفریحی وسرگرمی پت ومت. بزرگترین سایت تخصصی اندروید (دانلود رایگان بازی و نرم افزارهای اندروید,ویندوز موبایل,آیفو. همه چی از همه جا در اینجا. بهترین شعرهایی که خوندم. قالب های وبلاگ اسکین. بزرگترین سایت تخصصی اندروید. خريد شارژ همراه اول. عطر ماه تولد شما. گاه باید سکوت کرد. حرف دل که گفتنی نیست! کسی که با یک نگاه کردن به چشمت. تا ته بغضت را بفهمد. پنجشنبه بیست و یکم فروردین 1393 ] [ 16:26 ] [ parisan ]. ﺑﺎﯾﺪ ﺁﺭﺍﻡ ﺭﻓﺖ، ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺁﺭﺍﻡ ﮐﻪ ﺣﺘﯽ . ﺭﻭﺯﯼ ﺩﻟﺶ. دارد از ...
" وب نوشته های یک ماما "
وب نوشته های یک ماما. خاطرات کارآموزی من سابق. 1575;سلایدر. بعد ازیک سال اندی. اصن یادم نمیاد آخرین بار کی بود که اومدم اینجا! یدفعه امشب دلم کشید بیام وبلاگ . چقد دلم تنگ شد برای اینجا و برای شما. الان شبیه اصحاب کهف میمونم ،وقتی از غار اومدن بیرون! سه شنبه سیزدهم مهر ۱۳۹۵ ریحانه. ولی در حال حاضر سیاست جدید مامای همراه اومده تا اون کاستی ها رو جبران کنه و تمام تلاشش اینه مادر با خاطره خوبی از زایمان بیمارستان رو ترک کنه. نکته مثبت مراکز مشاوره مامایی اینه که برای هر مادر یک ماما ی همراه تعیین میشه که از...
פֿـاطـرآتـ ڪـآرِלּ
کدع کس ک نآر ن وآر آدر س. פ اطرآت ڪآر ל. خاطرات ودلنوشته هاي بروبچ كارن چت. تمام غمهایت چقدر است ؟ به اندازه تمام دریاها. به اندازه تمام خشکیها. یابه اندازه تمام دنیا. تمام اندوهت را خریدارم درمقابل یک لبخندت. کد لوگو و بنر. اسمش را مے گذاریم בوست مجازے. اما آنسو یک آבم حقیقے نشستﮧ. خصوصیاتش را کﮧ نمے توانב مخفے کنב. وقتے בلتنگے ها و آشفتگے هایش را مے نویسد . وقت مے گذارב برایم، وقت مے گذارم برایش. نگرانش مے شوم בلتنگش مے شوم. وقتے בر صحبت هایم بﮧ عنوان "دوست" یاב مے شوב. مطمئن مے شوم کﮧ حقیقے ست. لعن ال...
خاطرات خوابگاه دختران
هر اومدنی رفتنی داره. اولش تو وجود هممون یه ترسی بود.ترس از اینکه قراره چه اتفاقی بیفته. استرسی که این روزا خیلی ها دارنش و با دیدنشون خاطره ی همون روزای خودمون زنده میشه شاید دعای اون روزامون همین بود که این اتفاق به خیر بگذره.گذشت ،گذشت و قسمت ما این شد.هرچی بود. خیلی وقته من از جمعتون ظاهرا کم شدم.و میدونم دیر یا زود یعنی همین روزا کم کم این جمع صمیمی قراره ناجمع شه! ولی امیدوارم از خاطرات خودشو مریم تو دوران فوق لیسانس بنویسه ما که هر کدوم سر از یه جای ایران در آوردیم و قسمت ما رو اینجوری پخش و پلا ک...
khaterate-khatereh.blogsky.com
خوشبختی از آن من میشود
خوشبختی از آن من میشود. از زندگیم مینویسم.از شادی ها و غم هام . یکشنبه 28 آذر 1395 @ 22:28. همسر اسبق هم اومد زن گرفت و زنش هم زیبا بود .از نظر زیبایی در یک سطح بودیم بنظرم اسمش پریا یا پریماست تیپش مثل تیپ من بود خلاف اون چیزی که اون عوضی از من میخواست. رفت تو غسالخانه .به برادرم گفتم چرا گذاشتی اون عوضی بیاد تو غسالخانه شاید اومد در گوشی عمو حرفی زد گفت اصلا حواسم نبود. حس باختن دارم .من باختم به همه چیز اون عوضی باختم اینقدر عصبانی و ناراحت شدم که دیگه گریه ام نگرفت حتی با شنیدن صدای دعای عهد . دیروز ...
khaterate-khatereh.persianblog.ir
خوشبختی از آن من میشود
خوشبختی از آن من میشود. همیشه بهترین ها برای بهترین هاست وقتی که رفتی یعنی بهترین نبودی. کسانی که جدید میان اینجا هرگز نخوایین که بفهمین اهل کجام مهم نیست شمالی هستم یا جنوبی، شرقی یا غربی.مهم اینه که اهل ایرانم و ایران رو دوست دارم. دوستای گلی که آدرس قبلیمو دارن اون وقتهایی که نمیتونید اینجا کامنت بذارین اگه کاری با من داشتین بیایین اونجا بهم بگین. پروفایل من : خاطره. 10-من زنده ام خخخخخ. 9-گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی . 4-نفقه بحسابم ریخته شد. 2-با رمز همون وبلاگم بیایین. روزهای زندگی یه دختر مهرماهی.
خاطرات خیس
نوشته شده در دوشنبه چهاردهم بهمن 1392ساعت 14:51 توسط : فرزند عشق. نوشته شده در دوشنبه بیستم آبان 1392ساعت 17:13 توسط : فرزند عشق. نوشته شده در دوشنبه بیستم آبان 1392ساعت 17:7 توسط : فرزند عشق. نوشته شده در پنجشنبه سوم مرداد 1392ساعت 13:38 توسط : فرزند عشق. نوشته شده در پنجشنبه سوم مرداد 1392ساعت 13:38 توسط : فرزند عشق. این عکس پارسا کوچولوی من ه الان 9. ماهشه ققققققققققققربونش بره مامانی. نوشته شده در یکشنبه نوزدهم خرداد 1392ساعت 13:24 توسط : فرزند عشق. علت غیبت از وب. حتی کلیدش را سهم من ندانسته اند،.
دلتنگ تر از تنگ بلور
دلتنگ تر از تنگ بلور. بسم الله الرحمن الرحیم. قسمت اول ) داستان. هوا تاریک شده بود اما چراغ بخش هنوز روشن بود کسی هم مثه همیشه اصراری به خاموش کردن چراغ نداشت خیلیا قبل ازینکه بخوان متوجه اذیت نور چراغ بشن از تاثیر داروها یا مسکنایی که برای تسکین دردشون بهشون میزدن خواب میرفتن . دخنرک آروم روی تخت نشسته بود و به بالشی که پشت سرش بود تکیه زده بود . صورت زرد و رنگ پریده ایی داشت خیلی ضعیف و لاغر شده بود زیر چشماش از شدت گریه قرمز و گود شده بود و بخاطر بیماریش سیاه شده بود . می خواهم بغض چشم هایم را بنویسم.
♥دلـــنوشتـــه های مــن♥
از این بحث های تکراری بگذریم که خوش اومدین و بازم بیاین و نظر یادتون نره و از این حرفا. قبلا اینجا فقط دلنوشتهام بود ولی الان بعضی خاطرات و شعرهایی که خوشم بیاد رو هم میذارم. خوشتون اومد که خداروشکر.اگه نه که به بزرگی خودتون ببخشید دیگه. فعلا دیگه حرفی ندارم. چهارشنبه 10 خرداد1391 ] [ 9:32 ] [ Mina ] . فریاد زمانم را نم. یک روز من سکوت خواهم کرد! مفهوم دیر شدن را خواه. سه شنبه 20 آبان1393 ] [ 22:34 ] [ Mina ] . ح س ت کرار نشכن ے. رو با یک ے. ح س رو با کس כیگه ا ے. ح س ها خآص و نآب هستنכ. م ثل ب عض ے.
به نام عشق و آزادی
به نام عشق و آزادی. هم سیاسی هم علمی اجتماعی و. به نام عشق و آزادي غم اين خلق مي خوردند. ولي با دست خود ما را به قربانگاه مي بردند. كجايند آن همه دلسوز در اين هنگامه ماتم. كه ر فتند و رها كردند من و ما را به جان هم. نوشته شده در جمعه ۲۰ خرداد۱۳۹۰ساعت ۷:۳۰ قبل از ظهر توسط من. آدرس وبلاگ به این آدرس منتقل شد. نوشته شده در سه شنبه ۱۲ مرداد۱۳۸۹ساعت ۲۲:۴۷ بعد از ظهر توسط من. برای گریه های کودک شهرام امیری اشک های کودکانه بر چهره کریه سیاست ایران. نوشته شده در پنجشنبه ۲۴ تیر۱۳۸۹ساعت ۱۶:۴۹ بعد از ظهر توسط من.