jazirehdarkahkeshan.persianblog.ir
سپیده ی نحس - جزیره در کهکشان
http://jazirehdarkahkeshan.persianblog.ir/post/453
نویسنده : میس شانزه لیزه. ساعت ٢:٢٧ ب.ظ روز ۱۳٩٤/٤/۳٠. کلید خوشبختی ، توی چشمان آخرین ماهی دریای سیاه جا خوش کرده ." میس شانزه لیزه پایش را روی پای دیگر انداخت و جا به جا شد روی صندلی و با تعجب پرسید :" آخرین ماهی دریای سیاه؟ زن که سرش را تکان میداد و سیگارش را هنوز روشن نکرده بود و در دستش نگه داشته بود گفت :" آره جونم ، یه راه میبینم ، بسته است . راه کاری بوده . . . برات کار کردن ، بختت رو بستن ، طالعت نحس و شوم . . . ای بیچاره . . . ای دخترک! میدونستی صورت تو صورت میمونه؟ امیر قالیچی (تئاتر بازها).
jazirehdarkahkeshan.persianblog.ir
سرنوشت - جزیره در کهکشان
http://jazirehdarkahkeshan.persianblog.ir/tag/سرنوشت
نویسنده : میس شانزه لیزه. ساعت ٢:٢٧ ب.ظ روز ۱۳٩٤/٤/۳٠. کلید خوشبختی ، توی چشمان آخرین ماهی دریای سیاه جا خوش کرده ." میس شانزه لیزه پایش را روی پای دیگر انداخت و جا به جا شد روی صندلی و با تعجب پرسید :" آخرین ماهی دریای سیاه؟ زن که سرش را تکان میداد و سیگارش را هنوز روشن نکرده بود و در دستش نگه داشته بود گفت :" آره جونم ، یه راه میبینم ، بسته است . راه کاری بوده . . . برات کار کردن ، بختت رو بستن ، طالعت نحس و شوم . . . ای بیچاره . . . ای دخترک! میدونستی صورت تو صورت میمونه؟ امیر قالیچی (تئاتر بازها).
jazirehdarkahkeshan.persianblog.ir
هرگز فراموشم نکن NEVER FORGET ME - جزیره در کهکشان
http://jazirehdarkahkeshan.persianblog.ir/post/450
هرگز فراموشم نکن NEVER FORGET ME. نویسنده : میس شانزه لیزه. ساعت ۱٠:۱۳ ق.ظ روز ۱۳٩٤/٢/۱٩. به بهانه ی نمایش ى ویدئوهای سمیرا اسکندرفر. چقدر به مردن فکر میکنم؟ بودن یا نبودن مسئله واقعا این است؟ اما بودن من برای خودم همان قدر اهمیت دارد که برای دیگری؟ فکر میکنم که یک جایی در درد و تنهایی مثل یک حیوان زخمی جان خواهم داد اما شعار میدهم که ایستاده همچون سرو خواهم مرد . من دروغ میگویم . فراموش شده ام و باید اعتراف کنم که از این فراموش شدن میترسم . من میخواهم استمرار داشته باشم اما کجا؟ زنی که تاریخ تولد نداشت!
jazirehdarkahkeshan.persianblog.ir
ایستاده همچون سرو خواهم مُرد ! - جزیره در کهکشان
http://jazirehdarkahkeshan.persianblog.ir/post/451
ایستاده همچون سرو خواهم م رد! نویسنده : میس شانزه لیزه. ساعت ۱٠:٠۸ ق.ظ روز ۱۳٩٤/٢/٢٧. درباره : کلمات همیشه مال دیگران است. یک جور میراثی که مثل آوار روی آدم خراب میشود.چون آدم همیشه به زبانی حرف میزند که مال دیگران است و من -نویسنده ی این بلاگ- به زبان میس شانزه لیزه. پروفایل مدیر : میس شانزه لیزه. مصائب ژاندارک / the passion of Joan of arc. زنی که تاریخ تولد نداشت! Outside Satan / HORS SATAN. جستارهایی در باب عشق. Lhumanité / انسانیت اثر برونو دو من. چگونه با هومن خلعت بری میتوان ( اول ) شد . جزیره در ...
jazirehdarkahkeshan.persianblog.ir
روت کانال - جزیره در کهکشان
http://jazirehdarkahkeshan.persianblog.ir/tag/روت_کانال
هرگز فراموشم نکن NEVER FORGET ME. نویسنده : میس شانزه لیزه. ساعت ۱٠:۱۳ ق.ظ روز ۱۳٩٤/٢/۱٩. به بهانه ی نمایش ى ویدئوهای سمیرا اسکندرفر. چقدر به مردن فکر میکنم؟ بودن یا نبودن مسئله واقعا این است؟ اما بودن من برای خودم همان قدر اهمیت دارد که برای دیگری؟ فکر میکنم که یک جایی در درد و تنهایی مثل یک حیوان زخمی جان خواهم داد اما شعار میدهم که ایستاده همچون سرو خواهم مرد . من دروغ میگویم . فراموش شده ام و باید اعتراف کنم که از این فراموش شدن میترسم . من میخواهم استمرار داشته باشم اما کجا؟ زنی که تاریخ تولد نداشت!
jazirehdarkahkeshan.persianblog.ir
سال ثانیه - جزیره در کهکشان
http://jazirehdarkahkeshan.persianblog.ir/tag/سال_ثانیه
نویسنده : میس شانزه لیزه. ساعت ۱:٠٠ ب.ظ روز ۱۳٩٤/٥/٦. این نوشته پیشکش میشود به ساحت مقدس نمایش ( سال ثانیه ). زمان : غروب آفتاب مرداد ماه یکهزار و سی صد و نود و چهار. مکان : کاخ سعد آباد ، درب زعفرانیه ، زمین تنیس. با خواندن بروشور میشود پیرنگی به بوم تصور و خیال زد و گمان کرد که میتوان چه دید . البته گمان کجا و اجرا کجا . گمان در خیال و در ذهن ، پر میکشد تا ناکجا میرود و از شکلی به شکل دیگر تغییر میکند و در تئاتر . . . آیا میشود این گمان را زد که ( آرامش در نومیدی ) را نشان داد؟ تازه اول کار است؟ آیا ا...
jazirehdarkahkeshan.persianblog.ir
سرمای آتش - جزیره در کهکشان
http://jazirehdarkahkeshan.persianblog.ir/post/452
نویسنده : میس شانزه لیزه. ساعت ۱۱:٠۳ ق.ظ روز ۱۳٩٤/۳/٢٦. چه هراسی دارد ظلمت روح. دستم را بالا آوردم ، بالا آورد مش و پیش رویم بگرفتم ، پیش رویم بگرفتم و تپش هایش را بشمردم . تپش هایش را که کف دستم بدیدم ، غلطیدنش را خندیدم ، این خنده نه از سر شوق بود که از سر باختن بود . بود. همیشه در گذشته جا مانده بود و من در اینک. فیلمی میبینم که با بی قراری های پاراجانف موازی است و در شعر و در گونه اش در همان زمان و این زمان بی تا است . نامش چه هراسی دارد ظلمت روح. سینمایی که در سال 1350 سیال است و رها . کلاغ. هزار و...
jazirehdarkahkeshan.persianblog.ir
تئاتر - جزیره در کهکشان
http://jazirehdarkahkeshan.persianblog.ir/tag/تئاتر
نویسنده : میس شانزه لیزه. ساعت ۱:٠٠ ب.ظ روز ۱۳٩٤/٥/٦. این نوشته پیشکش میشود به ساحت مقدس نمایش ( سال ثانیه ). زمان : غروب آفتاب مرداد ماه یکهزار و سی صد و نود و چهار. مکان : کاخ سعد آباد ، درب زعفرانیه ، زمین تنیس. با خواندن بروشور میشود پیرنگی به بوم تصور و خیال زد و گمان کرد که میتوان چه دید . البته گمان کجا و اجرا کجا . گمان در خیال و در ذهن ، پر میکشد تا ناکجا میرود و از شکلی به شکل دیگر تغییر میکند و در تئاتر . . . آیا میشود این گمان را زد که ( آرامش در نومیدی ) را نشان داد؟ تازه اول کار است؟ آیا ا...
jazirehdarkahkeshan.persianblog.ir
نمایش - جزیره در کهکشان
http://jazirehdarkahkeshan.persianblog.ir/tag/نمایش
نویسنده : میس شانزه لیزه. ساعت ٢:٢٧ ب.ظ روز ۱۳٩٤/٤/۳٠. کلید خوشبختی ، توی چشمان آخرین ماهی دریای سیاه جا خوش کرده ." میس شانزه لیزه پایش را روی پای دیگر انداخت و جا به جا شد روی صندلی و با تعجب پرسید :" آخرین ماهی دریای سیاه؟ زن که سرش را تکان میداد و سیگارش را هنوز روشن نکرده بود و در دستش نگه داشته بود گفت :" آره جونم ، یه راه میبینم ، بسته است . راه کاری بوده . . . برات کار کردن ، بختت رو بستن ، طالعت نحس و شوم . . . ای بیچاره . . . ای دخترک! میدونستی صورت تو صورت میمونه؟ امیر قالیچی (تئاتر بازها).
jazirehdarkahkeshan.persianblog.ir
سمیرا اسکندرفر - جزیره در کهکشان
http://jazirehdarkahkeshan.persianblog.ir/tag/سمیرا_اسکندرفر
هرگز فراموشم نکن NEVER FORGET ME. نویسنده : میس شانزه لیزه. ساعت ۱٠:۱۳ ق.ظ روز ۱۳٩٤/٢/۱٩. به بهانه ی نمایش ى ویدئوهای سمیرا اسکندرفر. چقدر به مردن فکر میکنم؟ بودن یا نبودن مسئله واقعا این است؟ اما بودن من برای خودم همان قدر اهمیت دارد که برای دیگری؟ فکر میکنم که یک جایی در درد و تنهایی مثل یک حیوان زخمی جان خواهم داد اما شعار میدهم که ایستاده همچون سرو خواهم مرد . من دروغ میگویم . فراموش شده ام و باید اعتراف کنم که از این فراموش شدن میترسم . من میخواهم استمرار داشته باشم اما کجا؟ زنی که تاریخ تولد نداشت!