itdaily.blogfa.com

alitajoozi.blogfa.com

هوای ستاره

http://www.alitajoozi.blogfa.com/8710.aspx

شروعی تازه با نفس تنگی. برداشتي آزاد از نفستنگي فرهاد گوران. كژال همان غزال است. نفستنگي نام جديدترين اثري است كه از فرهاد گوران، روزنامهنگار و نويسنده منتشر شده است. نفستنگي نام رماني برگرفته از فضاهاي روزمره زندگي و طنز توالي تاريخي آن است.گوران در چند جاي داستانش با اشاره به ماريا مينورسكي يكي از شخصيتهاي اصلي كتاب قبلياش كتيبهخوان ويراني كه در آن كتاب او در رودخانه غرق ميشود و در اين داستان از رودخانه سر برون ميآورد و حرفهايي ميزند، به اين مساله اشاره ميكند. علی طجوزی بچه میدون شاهپورم. بازارچه م...

alitajoozi.blogfa.com

هوای ستاره - كوشش بيهوده

http://www.alitajoozi.blogfa.com/post-28.aspx

براي مادر مهرباني كه هر شب. يك عروسك ويك پدر تازه مي آورد. جز آشتي با طناب وچهار پايه وچشمهاي بسته. از فرط انسان بودن. پدران بالقوه بستر و كمر بند هستند. ازفرط انسان بودن و. نوشته شده در چهارشنبه بیست و هشتم آذر ۱۳۸۶ساعت 18:42 توسط علی طجوزی. علی طجوزی بچه میدون شاهپورم. بازارچه معیر - اسم کوچه مون هم باغ معیره. یکی از قدیمی ترین محله های تهران که دیوونه وار دوسش دارم.اگه می خواید بدونید چه کاره ام باید بگم چندسالیه خبرنگار تنبل روزنامه دنیای اقتصادم.اسم کامل هم میر علیرضا ست. بازدید من از سد کارون 3.

alitajoozi.blogfa.com

هوای ستاره

http://www.alitajoozi.blogfa.com/8610.aspx

افسانه ی دختری که او را باد با خود برد. زمانی رسیدم که میش ها به خواب ناز فرو رفته بودند و گرگها در هوای خاکستری زوزه می کشیدند. قلبم مثل گنجشکی باران خورده، می تپید. آنقدر دلتنگ بودم که نفهمیدم چگونه از ماشین پیاده شدم. به سرعت از پله های پوسیده ی پریده رنگ، پایین رفتم. کنار دیوار کاهگلی باغ، لحظه ای خشکم زد. بوی عطر نارنج بود و روزگار کودکی. مستم کرده بود. مثل کسی که دست آدم را بگیرد و با شتاب ببرد و پرت کند به آن روزهای خوب. گفتم: تو اینجا چه می کنی؟ گفت: من سالهاست که اینجام. گفت: پرسیدم کاری دارید؟

alitajoozi.blogfa.com

هوای ستاره -

http://www.alitajoozi.blogfa.com/post-31.aspx

گفته بودم آن سالها. آن سالها که هنوز. نعره های گنگ آسمان. حریرگون ترین دفترخیال آدم. گره خورده بودم به تو. کامهای محکم از سیگار میگرفتم. صبح زودهم از خواب بیدار بودم. پیراهن تو در دستانم جا مانده بود. شک بر انگیز شده بود. ومن به شیره گیاه تلخ. نوشته شده در سه شنبه دهم اردیبهشت ۱۳۸۷ساعت 18:53 توسط علی طجوزی. گزارش من از جلسه دیروز سخنگوی وزارت امورخارجه. بازدید من از سد کارون 3.

alitajoozi.blogfa.com

هوای ستاره -

http://www.alitajoozi.blogfa.com/post-32.aspx

حوالی سالهای لجن بودم. تو سخت به آسمان بودی. سخت تر از تو، من. به بعثت تو چیزی نمانده بود. که درپشت یکی ازخیالهایم. چیزی شبیه به بکارت صحرا از تو. در بستر آهن وسنگ وسقف. در خانه ام جا ماند. من ماندم و کمی وهم. گیج وپرسان با کمی اغماض وتعجب. دنبال وحی های نیامده ات گریستی. بعدهردو به آسمان نگاه کردیم و. با کمی تردید رفتیم/. نوشته شده در چهارشنبه هجدهم اردیبهشت ۱۳۸۷ساعت 18:44 توسط علی طجوزی. گزارش من از جلسه دیروز سخنگوی وزارت امورخارجه. بازدید من از سد کارون 3.

alitajoozi.blogfa.com

هوای ستاره -

http://www.alitajoozi.blogfa.com/post-33.aspx

بالهايت را کجا جا گذاشتي؟ پرنده بر شانه هاي انسان نشست . انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت : اما من. درخت نيستم . تو نمي تواني روي شانه من آشيانه بسازي . پرنده گفت : من فرق درخت ها. و آدمها را خوب مي دانم اما گاهي پرنده ها و آدمها را اشتباه مي گيرم . انسان خنديد. و به نظرش اين خنده دارترين اشتباه ممکن بود. پرنده گفت : راستي چرا پر زدن. انسان منظور پرنده را نفهميد اما باز هم خنديد . پرنده گفت : نمي. داني توي آسمان چقدر جاي تو خالي است . انسان ديگر نخنديد . انگار ته ته خاطراتش. نکند فراموش مي شود. گزارش ...

alitajoozi.blogfa.com

هوای ستاره

http://www.alitajoozi.blogfa.com/8706.aspx

زندگی لعنتی با تو. در حال پاک کردن چشمهای لعنتیام. از این اشکهای لعنتی هستند. این روزهای لعنتی هم. که گرم و بلند و طولانی و خوبند. دارند دلم را اشک میریزند. اما این چشمهای لعنتی. دیگر چشم نخواهند شد. صدهزار سال هم که ببارند. از پس هر قطره یوسفی هم پیدا شود. حتا اگر با تو باز شوند. و با تو باز. این زندگی لعنتی آغاز شود /. نوشته شده در چهارشنبه سیزدهم شهریور ۱۳۸۷ساعت 15:39 توسط علی طجوزی. گزارش من از جلسه دیروز سخنگوی وزارت امورخارجه. بازدید من از سد کارون 3.

alitajoozi.blogfa.com

هوای ستاره

http://www.alitajoozi.blogfa.com/8609.aspx

براي مادر مهرباني كه هر شب. يك عروسك ويك پدر تازه مي آورد. جز آشتي با طناب وچهار پايه وچشمهاي بسته. از فرط انسان بودن. پدران بالقوه بستر و كمر بند هستند. ازفرط انسان بودن و. نوشته شده در چهارشنبه بیست و هشتم آذر ۱۳۸۶ساعت 18:42 توسط علی طجوزی. توی تاکسی نشسته بودم که بیام روزنامه،من جلوبودم عقب ماشین هم یه دختروپسرجوون بایه عاقله مردنشسته بودند. یکی ازهمین روزهای بارانی چند روزاخیربود. پسره گفت:ازکجامعلوم کلاغ نباشه،دخترگفت:. داشتمکه یکدفعه راننده گفت:داداش صدتومانی داری؟ خدا حافظ رهائی مظلوم من. واکنش سر...

alitajoozi.blogfa.com

هوای ستاره

http://www.alitajoozi.blogfa.com/8702.aspx

بالهايت را کجا جا گذاشتي؟ پرنده بر شانه هاي انسان نشست . انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت : اما من. درخت نيستم . تو نمي تواني روي شانه من آشيانه بسازي . پرنده گفت : من فرق درخت ها. و آدمها را خوب مي دانم اما گاهي پرنده ها و آدمها را اشتباه مي گيرم . انسان خنديد. و به نظرش اين خنده دارترين اشتباه ممکن بود. پرنده گفت : راستي چرا پر زدن. انسان منظور پرنده را نفهميد اما باز هم خنديد . پرنده گفت : نمي. داني توي آسمان چقدر جاي تو خالي است . انسان ديگر نخنديد . انگار ته ته خاطراتش. نکند فراموش مي شود. دنبال ...

alitajoozi.blogfa.com

هوای ستاره -

http://www.alitajoozi.blogfa.com/post-30.aspx

از تمام دوستانی که به من لطف دارند عذر می خواهم که برای به روز کردن بسیار تنبلم اما خوب چاره ای نیست باشید تا باشم.ولی این قطعه رو برای رهام وزیری نوشتم.دلیلی هم نداره هر چی باشه قدیمی ترین وبهترین رفیق من تو دنیای اقتصاد هستش و هر چی باشه تو این برهوت یه دنیا رفاقته خالصه. تا کرانه های آه. چه می شود کرد. پناه بردن به آیه های مکرر یاس. در روز های فاصله. گرفتاری باران به ابر. در روز های ابتلا به تو. چه می شود کرد. پناه بردن به هیچ های پی در پی. از پی هیچ های بسیار. بازدید من از سد کارون 3.