hesampoem.blogfa.com

vafafa.blogfa.com

komeil poems

http://vafafa.blogfa.com/9012.aspx

هفت هزار پا بالاتر پسربچه ای انگشتانش بی حس شده. تا آسمان روی سرمان نریزد. همه ی لباسهایم را به خفاش ها دادم. تا به تن پسر بپوشانند. خفاش ها اریب رفتند و. در فضا گم شدندند. بی پرده زوزه می کشند. پشت پرده پنهانشان کردم. گله های شغالی را که خوردند و خوردندو خوردند. تا پشت دنده هایم زندانی شدند. با یک برنامه ساده(پشت کمد). شنبه : پیراهن سفید ، پیژامه سفید ، دمپایی آبی. یکشنبه : پیراهن سفید ، پیژامه سفید ، دمپایی آبی. دوشنبه : پیراهن سفید ، پیژامه سفید ، دمپایی آبی. در باره ی نویسنده. نوشته های مهران سفیدی.

havali-shear.blogfa.com

در حوالی شعر - رویای ما به سر اومده...

http://www.havali-shear.blogfa.com/post-42.aspx

رویای ما به سر اومده. ما به مصالحه ای وارد شده ایم که هیچ توهم، تلخی یا خشونتی در آن نیست. اصلا مساله ی تسلیم و کوتاه آمدن مطرح نیست چون هیچ رویای بدیلی وجود ندارد. قضیه از همین قرار است زندگی. و چرخه ی سیاسی کلی نیز چیزی جز این نیست رابطه ی بی رمقی میان توده ها و قدرت. همه از تغیییر دادن شکل آن امتناع می کنند، چون همه ی توهمات بدیل مرده اند. (بودریار). واقعا بعضی وقت ها حالم از خودم به هم میخورد! ما هیچ رویایی نداریم. مترسک ها را خوردند. و روی ذرت ها شاشیدند! کلاغ های قرن ۲۱. ادای کبک ها را در می آورند.

havali-shear.blogfa.com

در حوالی شعر

http://www.havali-shear.blogfa.com/9102.aspx

شکل مردی است که زنش ترکش کرده است! اما سیگارم روشن نمیشود. وقتی فندک تو دست مردی است. که زنش را ترک کرده است. آن هم بعد این همه سال؟ بسیار خب،بعد پانزده سال. شش سال است می خواهم بیایم.هر بار جلویم را گرفته اند. نپرسیدم چرا دیر آمدی. خب مرا دیدی، غرق در گه. چرا نمی روی؟ باید ازت مراقبت کنم. داری خوت را نابود می کنی. آنچه مرا نابود می کند دیگری است. می توان میان دیگران تنها زیست. عجالتا این دیگران هستنذ که وسط تنهایی من زندگی می کنند. این دیگران را تنهایی تو به وسط معرکه کشیده است. آمده ای نصیحتم کنی؟

havali-shear.blogfa.com

در حوالی شعر -

http://www.havali-shear.blogfa.com/post-41.aspx

فردا تجسم همه اون چیزاییه که یه عمر ازشون می ترسیدی. چهار میخ تقدیر اون بالا. رو صلیب داشتی براشون می رقصیدی. از این به بعد سر پایینیه. حرکت با دنده سنگین. حال و روز خوشی ندارم، خیلی وقته کسی رو پیدا نکردم بشینم چند خط باهاش شعر بخونم.دیگه کلاس های آموزشگام کسل کننده و تکراری شده.چند وقتی میشه که شعر جدیدی نگفتم.اما یه اتفاق خوب تو این چند روز افتاده که اونم استارت تشکیل یه گروه تئاتر جدید با چند تا از دوستان بود که قراره کارای متفاوتی بکنن! 1-بازیگر(که قبلا کار کرده باشد). همان داستان رفتنت است.

vafafa.blogfa.com

komeil poems - last report

http://vafafa.blogfa.com/post-36.aspx

لاي جرز پنجره باز است. و من اينجا هفت هزار پا پايينتر دارم يخ ميزنم . اينجا تنهام با يك متكا. و يك پتو كه سيصد كيلومتر با من فاصله دارد. نوشته شده در پنجشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۱ساعت ۱۱ ب.ظ توسط کمیل امینی. در باره ی نویسنده. در یکی از کوتاهترین شب های سال به دنیا آمدم . اوایل تابستان . اولین جبر زندگیم اعداد زوج تاریخ تولدم بودند . از همه ی روز های ماه عدد ۲ برای من انتخاب شده بود . و از همه ی دوازده ماه عدد ۴. عدد زوج بعدی دهه ای بود که در آن به دنیا آمدم ۶. در ۸مین سالش. نوشته های مهران سفیدی.

vafafa.blogfa.com

komeil poems

http://vafafa.blogfa.com/8911.aspx

مرد گریه می کند مرد گریه نمی کند. مرد گریه می کند مرد گریه نمی کند. مرد گریه می کند. آری مرد روی تابلوی عبور ممنوع در مه گریه می کند . دختری در چند کیلومتری من دراز کشیده که تا نیمه شب انگشتان پاهاش برق می زند. تیر های چوبی سیم های برق را از این جاده عبور می دهند. من و یک مرد به نظاره ی همه ی کلاغ ها ایستاده ایم که بین دو تیرک چوبی جا شده اند. یک دسته ی دیگر . یک دسته ی دیگر . پیوستگی بالهای سیاه و گرم در برف سفید و یکدستی که چیزی در آن تکان می خورد. سگهای این حوالی باید اهل نزدیکترین آبادی باشند. پریزاد...

marjan-razzazian.blogfa.com

!!مسافر تاریکی - دختر

http://www.marjan-razzazian.blogfa.com/post-22.aspx

آنقدر سنگین که ته نشین شوی در عمق مرداب اول شخص مفردی ات. وقتی برچسب ها منتظر نشسته اند تا روحت را تجزیه کنند. دست روی دست بگذار. بگذار همه چیزت را باد ببرد. وقتی خودت رامثل عروسک کهنه ات در آغوش گرفته ای و هربار محکم تر از بار پیش سیلی می زنی که مبادا خواب تورا بدزدد. چه فرقی می کند؟ تلخ که باشی عسل هم به کامت طعم قهوه های زهر مزه ی برزیل را می دهد! نوشته شده در پنجشنبه بیست و چهارم تیر ۱۳۸۹ساعت 12:40 توسط Marjan. من از هجوم هجاهای عشق میترسم.امید بی ثمری خانه در دلم کرده است. گنجشک ها تابوت نمی خواهند!

marjan-razzazian.blogfa.com

!!مسافر تاریکی - بیگانه...

http://www.marjan-razzazian.blogfa.com/post-29.aspx

آنقدر دوری از من و بیگانه ای که من. دارم فرار می کنم از خانه ای که من. هر روز بیشتر به هوای تو زنده است. این سایه ی خمیده ی دیوانه ای که من. گنجشک می شوم که تو پرواز من شوی. اما تو دور می شوی از لانه ای که من. این بار با نوازشت از خواب می پرم,. تو گریه می کنی به سر شانه ای که من. و شمع می شوی که بسوزی ولی چه سود؟ سوزانده این سکوت تو پروانه ای که من. مجنون قصه ای که گرفتار عقل شد,. اینجا سروده لیلی ات افسانه ای که من. تنها امید من به همان فال حافظ است. نرو از خانه ای که من. گنجشک ها تابوت نمی خواهند!

marjan-razzazian.blogfa.com

!!مسافر تاریکی - می آیی!

http://www.marjan-razzazian.blogfa.com/post-23.aspx

آمار نشان داده تو امسال می آیی. حافظ که به من گفت در این فال می آیی. بی بال و پری , پر شدی از نشئه ی تردید. آهسته ولی مملوء جنجال می آیی. پیغمبر معصوم نگاهی که ندیدم. بت ساختم از سایه ی تو,حال می آیی؟ من شادتر از شعر تو شعری نسرودم. هستی منی از پس آمال می آیی. این بافته ی رج رج پر نقش خیالت. شالی شده,سرد است,تو بی شال می آیی! سرو منی از ظلمت جنگل چه هراسی؟ فانوس به دستم و تو خوشحال می آیی. نوشته شده در یکشنبه دهم مرداد ۱۳۸۹ساعت 21:19 توسط Marjan. گنجشک ها تابوت نمی خواهند! علی اصغر عظیمی مهر.

marjan-razzazian.blogfa.com

!!مسافر تاریکی - سایه!

http://www.marjan-razzazian.blogfa.com/post-16.aspx

سقف نمور چشمهایم , هرشب که آرام آرام می ریزد. باز تو زیر آوار می مانی. التماس می کنی که بیرونت بکشم! و ترس روحم را قبضه می کند,که اگر با این شاخه های خشک و پوسیده ی وصله شده به تنم دستهایت را لمس کنم. تو زیر آوار بمانی . . . به تونزدیک می شوم تا کمکت کنم. مثل همیشه نا خود آگاه آوار کنار می روند. تو باز هم نیستی . و من می مانم با یک بغل یأس و سایه ای از تو که هنوز هم دوری و. . ! نوشته شده در یکشنبه ششم تیر ۱۳۸۹ساعت 22:26 توسط Marjan. من از هجوم هجاهای عشق میترسم.امید بی ثمری خانه در دلم کرده است.