hajkhanum.wordpress.com

lamari.blogfa.com

حالا هر گورستونی که بود! - فلش بک می زنیم

http://lamari.blogfa.com/post-53.aspx

حالا هر گورستونی که بود! یک تعدادی در یک قایق! فلش بک می زنیم. بله میشه یک لحظه تشیف بیارین اینجا؟ اگر به خود آدم باشد، اینجور مواقع باید دوپا که دارد، دوتای دیگر هم قرض کند و پا بگذارد به فرار! چند بار همین جور با این آقا ببخشید و داداش ببخشیدها تلکه شده باشم خوب است؟ هربار هم یک داستان جدید روی آدم پیاده می کنند که ماجراهای مسافر در راه مانده و پدر بی پول و بچه ی مریض پیشش هیچ است! از آدرس پرسیدن و اقرار به اعتیاد بگیر تا چاقو کشیدن و تهدید به قتل! در کمال ناامنی ولی با ادعای اعتماد به نفس! نه می خوان ...

lamari.blogfa.com

حالا هر گورستونی که بود!

http://lamari.blogfa.com/8906.aspx

حالا هر گورستونی که بود! یک تعدادی در یک قایق! خواب رویای فراموشی هاست! خواب را دریابیم ، که در آن دولت خاموشی هاست. غم توی سینه ام هی ریشه می دواند و من نگران از بغضی بودم که هر لحظه تنومند تر می شد! بعد ناگهان خاطره ی پسر گمشده ام یادم آمد. مثل سرکه ایی که 70 سال فراموش کرده ایی. نه این که پسر خودم بوده باشد. از راه پیدا کرده بودمش وقتی. زیر سایه ی درختی لمیده بود و شستش را می مکید و آفتاب. توی موها و مژه های بلندش می رقصید. دیگر چه چاره می ماند برای من جز مادری کردن برای طفلم. گنگ نگاهش می کنم. یادداش...

lamari.blogfa.com

حالا هر گورستونی که بود! - خوشه های خشم

http://lamari.blogfa.com/post-54.aspx

حالا هر گورستونی که بود! یک تعدادی در یک قایق! بله دختر خانوم. ما منتظر شما بودیم. چهار نفر در یک قایق! پیرمرد کلاش این را گفت و به لام لبخند زد. کاپ ابروهایش را داده بود بالا و با نگاهی که سعی می کرد هوشیار به نظر برسد به پیرمرد نگاه می کرد. جوانمرد یک قدم جلو آمد انگار که بخواهد چیزی بپرسد که آژیر بلند و ممتدی به صدا در آمد " توجه، توجه، علامتی که هم اکنون می شنوید اعلام خطر یا وضعیت قرمز است" به محض شنیدن صدا، حضرت گاندولف! ول کن جان مادرت! از کجا بر گردی؟ کی هستی تو اصلا؟ هه هه شما به دل نگیر! بعد هم...

lamari.blogfa.com

حالا هر گورستونی که بود! - شب به گلستان، تنها، منتظرت بودم!

http://lamari.blogfa.com/post-52.aspx

حالا هر گورستونی که بود! یک تعدادی در یک قایق! شب به گلستان، تنها، منتظرت بودم! همه سرگرم پاک کردن عرق از پیشانی و آب کردن قند در دل و شکستن گردوی نهان با دم پنهان خود بودیم و آماده می شدیم تا جزئیات به دام انداختن سگ دوسر را از کاپیتان پرس و جو کنیم که ناگهان دیدیم سگ دو سر نالان و زاری کنان دوان دوان به داخل اتاق آمده و با تماشای مرد سیاه تیرخورده ی کتک خورده ی دست و پا بسته، بنای زوزه و ناله را گذاشت! این شمشیر را که خوب می شناسی! اگر حرکت اضافی ازت ببینم مث خیار تر از وسط دو نیمت می کنم! بله از خوش آ...

lamari.blogfa.com

حالا هر گورستونی که بود!

http://lamari.blogfa.com/8902.aspx

حالا هر گورستونی که بود! یک تعدادی در یک قایق! ای دریغا که ندانسته گرفتار شدیم. بعد این که به حول و قوه ی باریتعالی هرکس گوشه ای از زندگانی ماقبل قایقی. اش را رو کرد و پرده پوشی ها جنبه ی هم صحبتی به خودش گرفت، این بحث بین ما. قایق نشینان مطرح شد که یک نفر را به رهبری قایق انتخاب کنیم تا در آینده قطب نما و فانوس راه ما باشد و از تطالم امواج حوادث، دس ما را بگیرد و چون کودکی که دس بزرگترش را گرفته و از خیابان می گذرد، ما را بگذراند. هنوز جلسه رسمیت پیدا نکرده بود که لام اعلام انصراف کرد:. چه حالی می ده!

lamari.blogfa.com

حالا هر گورستونی که بود!

http://lamari.blogfa.com/8904.aspx

حالا هر گورستونی که بود! یک تعدادی در یک قایق! بله دختر خانوم. ما منتظر شما بودیم. چهار نفر در یک قایق! پیرمرد کلاش این را گفت و به لام لبخند زد. کاپ ابروهایش را داده بود بالا و با نگاهی که سعی می کرد هوشیار به نظر برسد به پیرمرد نگاه می کرد. جوانمرد یک قدم جلو آمد انگار که بخواهد چیزی بپرسد که آژیر بلند و ممتدی به صدا در آمد " توجه، توجه، علامتی که هم اکنون می شنوید اعلام خطر یا وضعیت قرمز است" به محض شنیدن صدا، حضرت گاندولف! ول کن جان مادرت! از کجا بر گردی؟ کی هستی تو اصلا؟ هه هه شما به دل نگیر! بعد هم...

lamari.blogfa.com

حالا هر گورستونی که بود!

http://lamari.blogfa.com/8812.aspx

حالا هر گورستونی که بود! یک تعدادی در یک قایق! حالا ما همه جا گفتیم زدیم! درست وسط در وسط انبار یک هشت پای غول پیکر افتاده بود! دست و پای دراز و مهیبش را لای ستون های اتاق پیچیده بود و به پیش می آمد! فریاد احمقانه ای بود! خلاصه دوستان جان بی نفس از راه رسیدند و درست در همان شکلی که برایتان گفتم، جلوی ورودی انبار مستقر شدند. با عصبانیت برگشتم به سمت هم قایقی هایم:. می شه بگین این از جیب کدومتون افتاده؟ آیا من می میرم؟ یا اینکه آیا این هم خیال کاپیتان است و لاماری باید مارا نجات بدهد؟ سبز است در و دشت بیا ...

lamari.blogfa.com

حالا هر گورستونی که بود!

http://lamari.blogfa.com/author-lamari.aspx

حالا هر گورستونی که بود! یک تعدادی در یک قایق! کاش آهسته تر بد می شدید. چند لحظه بیشتر طول نمی کشد،چند ثانیه ایست، اما مرگست،یک جور مرگ است،همه که اینجوری نمی میرند،اما آدم با خودش فکر می کند اگر مرگی به خاطر تنگی نفس باشد باید این جوری باشد،هیچ کس از آن هایی که مرده اند. برنگشته اند تعریف کند چه جوری بوده،پس شنوندگان مجبورند قناعت کنند به. روایت همین آدم هایی که این حمله را توصیف می کنند و می گویند به مرگ می ماند! چشمانم باز شد و برگشته بودم.دهانم مزه ی خون می داد و برگشته بودم،مشت محکمی بود! این فیلم ه...

lamari.blogfa.com

حالا هر گورستونی که بود! - مدارا و مدیریت

http://lamari.blogfa.com/post-49.aspx

حالا هر گورستونی که بود! یک تعدادی در یک قایق! شب سرد و بیم موج را که داشتیم، چیزی نگذشت که گردابی چنین حایل هم پیدا شد! آب از زیر پای ما پیچان و چرخان هورت کشان به سوراخی نا مرئیی کشیده می شد. اولش کم و گم و بعد یواش یواش عرض و عمق پیدا کرد و بسیار منظره ی مهیبی که آب را به دهن هر بیننده ای خشک می کرد پدیدار شد! فریاد کاپ به هوا رفت و نظر به همان کشف و شهودی که چند وخت قبل در حمایت و حراست از جان و مال و ناموس ما انجام داده بود، حالا با داد و بیداد داشت ما را مدیریت می کرد! البته در عین تقسیم و ظایف!

lamari.blogfa.com

حالا هر گورستونی که بود! - کجا دانند حال ما سبک باران ساحل ها؟

http://lamari.blogfa.com/post-48.aspx

حالا هر گورستونی که بود! یک تعدادی در یک قایق! کجا دانند حال ما سبک باران ساحل ها؟ این شد که چشم باز کرده نکرده و نیمه خواب نیمه بیدار، تا اره را دستم گرفتم، کاپ مرا شپلق به داخل آب انداخت! اندکی امیدوار و کلی بیشتر دسپاچه و با هول و والا شروع به اره کشی کردیم. خلاصه به هر جان کندنی بود، یکی از میله ها را توانستیم از دوجا ببریم و شنا کنان با یک زیر آبی دسه جمعی از قفس، که دیگر آب از سقفش هم گذشته بود بیرون آمدیم. حالا شما فکر می کنید ما نجات پیدا کردیم؟ لطفا جهت نجات خود به میله چنگ بزنید! یک بار تصمیم گ...