gomshodeidarzendegi.blogfa.com

2khtareyakhi.blogfa.com

فرار بی مغزها - پیکر تراش

http://www.2khtareyakhi.blogfa.com/post-3.aspx

و خدایی که هرگز در این نزدیکی احساسش نکردم . پیکرتراش پیرم و با تیشه ی خیال یک شب تو را ز مرمر شعر آفریده ام. تا در نگین چشم تو نقش هوس نهم ناز هزار چشم سیاه رو خریده ام. بر قامتت که وسوسه شستشو در اوست پاشیده ام شراب کف آلود ماه را. تا ز گزند چشم بدت ایمنی دهم دزدیده ام ز چشم حسودان نگاه را. تا پیچ و تاب قد تو را دلنشین کنم دست از سر نیاز بهر سو گشوده ام. از هر زنی تراش تنی وام کرده ام از هر قدی کرشمه ی رقصی ربوده ام. تو چون بتی که به بت ساز ننگرد در پیش پای خویش به خاکم فکنده ای. همتون رو دوست دارم.

2khtareyakhi.blogfa.com

فرار بی مغزها - معنی کلمات ...

http://www.2khtareyakhi.blogfa.com/post-9.aspx

و خدایی که هرگز در این نزدیکی احساسش نکردم . پر معنی ترین کلمه "ما" است. آن را بکار ببندیم. عمیق ترین کلمه "عشق" است. به آن ارج بنهیم. بی رحم ترین کلمه "تنفر" است. آن را از بین ببریم. سرکش ترین کلمه "هوس" است. با آن بازی نکنیم. خود خواهانه ترین کلمه "من" است. از آن حذر کنیم. ناپایدارترین کلمه "خشم" است. آن را فرو ببریم. بازدارترین کلمه "ترس" است. با آن مقابله کنیم. با نشاط ترین کلمه "کار" است. پوچ ترین کلمه "طمع" است. آن را در خود بکشیم. سازنده ترین کلمه "صبر" است. برای داشتنش باید دعا کنیم. اجازه ندهیم ...

2khtareyakhi.blogfa.com

فرار بی مغزها - دل نوشته

http://www.2khtareyakhi.blogfa.com/post-15.aspx

بعضی وقتا به آدم ها فکر میکنم. به روابط و هر چی بیشتر جلو میرن میفهمم که مفهوم نسبی ای دارن. به آدم هایی فکر می کنم که زمانی جزئی از زندگیت بودن ولی حالا فقط یه خاطرن. به تمام لحظه هایی که متعلق به هر دو نفره اما الان شده دو تا یک نفر! خوب میدونم که نمیشه تو گذشته زندگی کرد اما نمیشه هم خاطرات رو نادیده گرفت و جوری رفتار کرد که انگار هیچی نبوده! پس ارزش اون زمانی که گذشته و خاطره ای که ایجاد شده چی میشه؟ گاهی دلم میگیره از خودم. اما اینا رو میزارم پای زیاد شدن تجربه ام. همیشه که نمیشه که بشه! صدای سکوت (...

2khtareyakhi.blogfa.com

فرار بی مغزها - حرف دل

http://www.2khtareyakhi.blogfa.com/post-2.aspx

و خدایی که هرگز در این نزدیکی احساسش نکردم . گوش دل را کشیده ام دیشب. که دگر بی هوا سفر نکند، نرود توی کوچه پس کوچه به اشاره تو را خبر نکند. گفتمش : ای اسیر بیچاره! تو مگر زندگی نخواهی کرد؟ فال حافظ چه وقت نان گردد؟ فکر آینده کن دمی ای مرد! یکی دو سیلی به صورتش دادم تا که عاقل شود دل و دیده،. به گمانم به عقل آمده که چنین بی ترانه خوابیده! صدایی میاد ، گویا باز طاقت از کف داد کفش هایش یواش پوشید و رفت آنجا،. خوشا به حالش باد! شعر از فاطمه احمدی. نوشته شده در یکشنبه یکم فروردین ۱۳۸۹ساعت 23:8 توسط دختر یخی.

2khtareyakhi.blogfa.com

فرار بی مغزها - ســــیلی

http://www.2khtareyakhi.blogfa.com/post-13.aspx

و خدایی که هرگز در این نزدیکی احساسش نکردم . گاهی باید بی رحم بود. نه با دوست نه با دشمن بلکه با خودت. و چه بزرگت میکند آن سیلی که خودت میخوابانی بر صورتت. نوشته شده در جمعه شانزدهم فروردین ۱۳۹۲ساعت 20:22 توسط دختر یخی. سلام به همه ی دوستان عزیزم. خیلی خوشحال میشم وقتی میبینم که با قدم ها سبز و حضور گرمتون وبلاگ من رو گرم نگه میدارین. من اول هر ماه به روز میشم و تک تکتون رو خبر میکنم. همتون رو دوست دارم. نگاه دیگر به خود ( داریوش تنها ). تمنای سخن ( سحر ). تنهای تنها ( روزبه ). کوچه های پاییزی ( الناز ).

2khtareyakhi.blogfa.com

فرار بی مغزها

http://www.2khtareyakhi.blogfa.com/9211.aspx

لبخند از ته دل. بعد مدت ها هوس اینو کردم که بیام و به وبلاگم سر بزنم. توی این مدت خیلی عوض شدم و البته از این دگرگونی خیلی هم راضی هستم. خلاصه این که بعد از مدت ها لبخند و آرامش از ته دل دارم :). نوشته شده در Mon 10 Feb 2014. سلام به همه ی دوستان عزیزم. خیلی خوشحال میشم وقتی میبینم که با قدم ها سبز و حضور گرمتون وبلاگ من رو گرم نگه میدارین. من اول هر ماه به روز میشم و تک تکتون رو خبر میکنم. همتون رو دوست دارم. نگاه دیگر به خود ( داریوش تنها ). تمنای سخن ( سحر ). تنهای تنها ( روزبه ). عاشقونه ( رامین ).

otagerubeaseman.blogfa.com

پرسه های تنهایی

http://www.otagerubeaseman.blogfa.com/cat-6.aspx

آواز خزان گوش فلک را کر کرد . محفل زندگی ، مجمع دیوانگان بود و مجنون این ضیافت : گداخته نفسی چون من! سودای برگ به گوش رهگذر رسید . دانستم که صبح چون عبورت را به نظاره نشیند ،. هیچ قاصدی خبر داعیه گذرت را به برگ نمی رساند. تا شاید باد را به یاری بطلبد. که مدفن مرا به قدمگاهش بعید کن! رسم همیشگی پاییز . خزان فسردگی ام را طغیان می دهد. و چونانم در حجم آیینه ی حیات غوطه ور می کند ،. که مسیر باد قدمگاه مسافر را روی آیینه ی حیات من می نگارد . هنگامه گذر ، تلاطم آیینه زیر گام های عبور ، زایش دوباره اوست! مگر آغ...

otagerubeaseman.blogfa.com

پرسه های تنهایی

http://www.otagerubeaseman.blogfa.com/post-168.aspx

خیرگی سایه ها که تمام می شد ، نوبت رقص خاطره ها می رسید . می نواخت و دیوانه می شدیم. به اشارتی برمی خواست و روی پوست فصل می خزید . رمقی که آنقدر پایین می آمد تا برسد به حضیض یک انگشت. و به چرخ دامان تنی ظریف فنا شود . خشونت فریادی را در باد تحرکی نحیف بخواباند. و پوشش عاریه ای تنش. که گه تا حلول هوس از جای بدر می شد. و اوقاتی را به پاشنه ی یخی گلی عبث می سایید . ناز خداییان افراشته می شد و تن اسرافیل ، صور را بر نمی تابید . و عجب که من می پاییدم تا رخ بتابد . نرمی گامهای بلندی را ، زمین تاب می آورد.

2khtareyakhi.blogfa.com

فرار بی مغزها - سخنی با دوستان

http://www.2khtareyakhi.blogfa.com/post-10.aspx

و خدایی که هرگز در این نزدیکی احساسش نکردم . با عرض سلام و ادب خدمت دوستان عزیزم. این اولین مطلبی هست که خودم به صورت مستقیم مینویسم و میخوام که باهاتون حرف بزنم. راستش این وبلاگ به دلیل یک سری از مسائل شخصی فعلا به روز نمیشه. اما همه ی نظرات رو میخونم. اگه کاری یا پیغامی داشتید میتونین پیام خصوصی بزارین. خوشحال میشم کمکتون کنم. نوشته شده در یکشنبه بیست و یکم آذر ۱۳۸۹ساعت 20:55 توسط دختر یخی. سلام به همه ی دوستان عزیزم. من اول هر ماه به روز میشم و تک تکتون رو خبر میکنم. همتون رو دوست دارم. شاعرانه ( علی ).

2khtareyakhi.blogfa.com

فرار بی مغزها - خدای من پریشانم

http://www.2khtareyakhi.blogfa.com/post-7.aspx

و خدایی که هرگز در این نزدیکی احساسش نکردم . چه میخواهی تو از جانم؟ مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی. اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی. غرورت را برای تکه نانی. به زیر پای نامردان بیاندازی. و شب آهسته و خسته. تهی دست و زبان بسته. به سوی خانه باز آیی. زمین و آسمان را کفر میگویی. اگر در روز گرما خیز تابستان. تنت بر سایهی دیوار بگشایی. لبت بر کاسهی مسی قیر اندود بگذاری. و قدری آن طرفتر. و اعصابت برای سکهای اینسو و آنسو در روان باشد. زمین و آسمان را کفر میگویی. اگر روزی بشر گردی. ز حال بندگانت با خبر گردی.