voroojak.blogfa.com
حرف دل من
http://voroojak.blogfa.com/9207.aspx
فعلا هنوز زیاد فرقی بین اینجا و اونجا نیست به جز اینکه من موقع خرید به کم گیج میزنم تا فکر کنم کدوم مارک رو برای مواد خوراکی بردارم چون با مال ما فرق داره. مخصوصا فرآورده های لبنیاتی. یا اینکه هنوز دستم نیومده که کدوم مرکز خرید بهتره. تازه داست اونحا تابستون می شد که من جمع و جور کردم که بیام. یعنی اینکه من زمستون به زمستون شدم. نوشته شده در سه شنبه 30 مهر1392ساعت 2:5 توسط وروجک. سر کوچه’ عشق منتظرم باش. آی کیو هایی در حد سس مایونز. بی نفس عاشق ترینم. هر چی دلم بخواد. اينجا خانه من نيست.
nicksiar.blogfa.com
خاطرات ادمونتون - بوی پاییز
http://www.nicksiar.blogfa.com/post-174.aspx
وقتي پا به ادمونتون گذاشتم. یک ماه هم خودش یک ماه بود هرچند کم بود ولی بس بود واسای اینکه بتونم خودمو یه شیش هفت ماهی جلو هل بدم اگه اتفاقی نیافته. این سفرم یه جورایی برام فرق داشت. شاید یه چیزایی بود که کمی من رو وادار به فکر کردن می کرد. میگم وادار چون سعیم همیشه بر این بوده که فکر نکنم و فقط اولین چیزی رو که به ذهنم می رسه درست فرض کنم. و امسال بین ما نباشه. لعنت به این فاصله ها. یه چیز رو می دونم، ای کاش مجازاتی بود. پینوشت. عکسای ایرانم اینجاست:. رادیو شمال 53 (اولین پادکست رادیوی بروبچ ادمونتون).
nicksiar.blogfa.com
خاطرات ادمونتون - من می نویسم پس هستم
http://www.nicksiar.blogfa.com/post-173.aspx
وقتي پا به ادمونتون گذاشتم. من می نویسم پس هستم. آخرین مطلبی که نوشتم شاید مربوط بشه به عهد کرتاسه و یه کم قبل انقراض دایناسورها اما از اونجا که یک دایناسور بودنش رو با ثبت کردن خودش در فسیل ابراز می کنه، در عصر جدید من بودن خودم رو با نوشتن در وبلاگم ابراز می کنم باشد که در یک میلیون سال آینده این وبلاگ نقش فسیل من رو بازی کنه! راستی یه تفریح جدید برای خودم دست و پا کردم. عکاسی. عکاسی در رده فوق مبتدی. اینم فتوبلاگمه. Http:/ vividblack.blogspot.com. امیدوارم آخر به یه جا برسم توش! ليلي در ادمونتون (ليلي).
nicksiar.blogfa.com
خاطرات ادمونتون - آیا خاطرات ادمونتون خاطرات کلگری می شود؟
http://www.nicksiar.blogfa.com/post-176.aspx
وقتي پا به ادمونتون گذاشتم. آیا خاطرات ادمونتون خاطرات کلگری می شود؟ سال نهنگ سال خوبیه! پیش بینی هام درست درومد و خداروشکری هم خدا برام ساخت. ماجرا از این قراره که من از اکتبر به طور فعالانه دنبال کار می گشتم. هرچند درسم تموم نشده بود اما ولع پول و حرص مال دنیا و علاقه شدیدم به آلوده شدن به مادیات وسوسم می کرد که کار پیدا کنم (خواننده فهیم در جریان است که این خط به علت نشر اکاذیب می تواند منجر به بسته شدن وبلاگم گردد! نزدیک به 500-600 تا تست! خلاصه منم که یه جورایی لجم گرفته بود همه رو 2 روزه زدم و دادم...
nicksiar.blogfa.com
خاطرات ادمونتون - سال جدید به سوی خانه جدید
http://www.nicksiar.blogfa.com/post-168.aspx
وقتي پا به ادمونتون گذاشتم. سال جدید به سوی خانه جدید. امروز اواخر بهاره اینجا برف شدیدی شروع به باریدن کرده. بارشش رو از چند روز پیش می شد حس کرد با سوزی که پوست و استخون رو از هم جدا می کرد. همینجور نشسته بودم و مثل همیشه فکر می کردم و مدلم رو به اجرا گذاشته بودم که حوس نوشتن به سرم زد. چند روز پیش سالگرد فوت بابا بود. خدا بیامرزدش همیشه می گفت زندگی هم خرج داره هم برج. همیشه یادمه اول ماه که می شد حقوق ماه رو قسمت بندی می کرد که این برای اینکار اون برای اون کار و همین جور الی آخر. یادداشت های من (غزال).
nicksiar.blogfa.com
خاطرات ادمونتون
http://www.nicksiar.blogfa.com/9003.aspx
وقتي پا به ادمونتون گذاشتم. کل و کل بازی. تا سپتامبر هم تموم نمی شه. من گفتم نخیر تا ژوئن تموم می شه و گفت تو واقع گرا نیستی. این حرفش خون رو تو رگ هام به جوش آورد به طوری که وقتی برگشت بهم گفت تو واقعا 24 ساعته داری کار می کنی؟ دیدی که موفق بودی. تو هنوز همونی و خدا همونه و زمین همین زمین. این حرفا بدجوری تو سرم آتیش انداخت که باید به هر قیمتی شده تا آخر ژوئن تموم کنم این بخش رو و بهش بگم تو حق داشتی. من واقع گرا نیستم. من تو رویاهام زندگی می کنم چون حقیقت رو میتونم توش بسازم. اینا رو نوشتم که بگم:.
nicksiar.blogfa.com
خاطرات ادمونتون - روز مادر مبارک
http://www.nicksiar.blogfa.com/post-170.aspx
وقتي پا به ادمونتون گذاشتم. خیلی چیزها رو از دست دادم. تولدای دور هم، شادی های خونوادگی، شوق کادو خریدن و بوسه بر دستای مادر. ناشکر نیستم می دونم زندگی همیشه اون رویایی نیست که آدم تو ذهنش ساخته و حقیقته اما گاهی خوب این حقیقت ها تلخ می شن. می گفتیم الان داریم تو آتیش حرارت می بینیم و فولاد آبدیده می شیم. کو؟ اگه اون رنجه این چیه؟ این که هر روز که میای خونه می گی ای لعنت به این زندگی! یکیو می خوای بشینی عین رادیو دو موج براش هی بگی هی بگی هی بگی . نوشته شده در چهارشنبه چهارم خرداد ۱۳۹۰ساعت 21:30 توسط محسن.
nicksiar.blogfa.com
خاطرات ادمونتون
http://www.nicksiar.blogfa.com/9001.aspx
وقتي پا به ادمونتون گذاشتم. سال جدید به سوی خانه جدید. امروز اواخر بهاره اینجا برف شدیدی شروع به باریدن کرده. بارشش رو از چند روز پیش می شد حس کرد با سوزی که پوست و استخون رو از هم جدا می کرد. همینجور نشسته بودم و مثل همیشه فکر می کردم و مدلم رو به اجرا گذاشته بودم که حوس نوشتن به سرم زد. چند روز پیش سالگرد فوت بابا بود. خدا بیامرزدش همیشه می گفت زندگی هم خرج داره هم برج. همیشه یادمه اول ماه که می شد حقوق ماه رو قسمت بندی می کرد که این برای اینکار اون برای اون کار و همین جور الی آخر. یادداشت های من (غزال).
nicksiar.blogfa.com
خاطرات ادمونتون - کل و کل بازی
http://www.nicksiar.blogfa.com/post-171.aspx
وقتي پا به ادمونتون گذاشتم. کل و کل بازی. تا سپتامبر هم تموم نمی شه. من گفتم نخیر تا ژوئن تموم می شه و گفت تو واقع گرا نیستی. این حرفش خون رو تو رگ هام به جوش آورد به طوری که وقتی برگشت بهم گفت تو واقعا 24 ساعته داری کار می کنی؟ دیدی که موفق بودی. تو هنوز همونی و خدا همونه و زمین همین زمین. این حرفا بدجوری تو سرم آتیش انداخت که باید به هر قیمتی شده تا آخر ژوئن تموم کنم این بخش رو و بهش بگم تو حق داشتی. من واقع گرا نیستم. من تو رویاهام زندگی می کنم چون حقیقت رو میتونم توش بسازم. اینا رو نوشتم که بگم:.
nicksiar.blogfa.com
خاطرات ادمونتون
http://www.nicksiar.blogfa.com/9101.aspx
وقتي پا به ادمونتون گذاشتم. آیا خاطرات ادمونتون خاطرات کلگری می شود؟ سال نهنگ سال خوبیه! پیش بینی هام درست درومد و خداروشکری هم خدا برام ساخت. ماجرا از این قراره که من از اکتبر به طور فعالانه دنبال کار می گشتم. هرچند درسم تموم نشده بود اما ولع پول و حرص مال دنیا و علاقه شدیدم به آلوده شدن به مادیات وسوسم می کرد که کار پیدا کنم (خواننده فهیم در جریان است که این خط به علت نشر اکاذیب می تواند منجر به بسته شدن وبلاگم گردد! نزدیک به 500-600 تا تست! خلاصه منم که یه جورایی لجم گرفته بود همه رو 2 روزه زدم و دادم...