ghatreh1.persianblog.ir
404 روز - یه دونه برف
http://ghatreh1.persianblog.ir/post/117
ساعت ۱٢:٤٢ ق.ظ روز یکشنبه ۱٠ فروردین ۱۳٩۳. یه سکوته عجیب.با یه دله گرفته. دلی که تنگه.دلی که یه حرفایی توش هست اما گفتنی نیست. و کلی کاش های کوچیک و بزرگ. فقط اومد و نوشتم. دوشنبه ٢٩ آبان ۱۳٩۱. اولین ریش های سفید. دوشنبه ٢٢ خرداد ۱۳٩۱. سهشنبه ٢ اسفند ۱۳٩٠. چپ دست - آیدا. Im just parisa - parisa. من و خط خطی هایم. دختری توی آینه - آیدا. Spotlight - ترانه علی دوستی. ویولت - دل مشغولی های من و MS. یادداشت های دختری که از خاطراتش فرار می کند. تو تنها نیستی - نیلوفر. دلا و زندگی - دلا. ماه تنها - ماه تیسا.
ghatreh1.persianblog.ir
یه دونه برف
http://ghatreh1.persianblog.ir/1390/11
ساعت ٩:۳٦ ق.ظ روز دوشنبه ٢٤ بهمن ۱۳٩٠. هنوزم باور ندارم که این اتفاقا بین من و تو افتاده.اصلا هیچ وقت همچین چیزی تو مغزم نمی گنجید چه برسه که بخواد اتفاق بیوفته. اونشب بدترین اس ام اس های ممکن بین ما ردوبدل شد. کاش فقط کمی اعتماد داشتی تو زندگیت.الان قطعا خیلی روزهای قشنگی بود. راستی خیلی خیلی آدم فراموشکاری هستی. می دونی به خاطر اینکه که خودت و گول بزنی حاضری همه چی در موردم بگی.متاسفم. یه کم به کارات به حرفات فکر کن.به کارایی که من کرده بودم تو این همه سالم فکر کن. فقط اومد و نوشتم. دوشنبه ٢٩ آبان ۱۳٩۱.
ghatreh1.persianblog.ir
یه دونه برف
http://ghatreh1.persianblog.ir/1390/7
ساعت ۸:٢٩ ق.ظ روز شنبه ۳٠ مهر ۱۳٩٠. دلم برای یه دوست تنگ شده دووستی که الان نمی تونم هیچ جوری بفهمم خوبه یا نه.خوشحال یا ناراحت.اما همیشه به یادشم و براش دعا می کنم و امیدوارم خوب و خوش باشه. الانم گفتم اینجا بنویسم شاید خوند و از حالش برام نوشت. نمی دونم هنوزم مارک سونی رو به کانن ترجیح میدی یا نه :. خیلی خیلی به یادتم.به یاده همه گذشته. فقط اومد و نوشتم. دوشنبه ٢٩ آبان ۱۳٩۱. اولین ریش های سفید. دوشنبه ٢٢ خرداد ۱۳٩۱. سهشنبه ٢ اسفند ۱۳٩٠. چپ دست - آیدا. Im just parisa - parisa. من و خط خطی هایم.
nicksiar.blogfa.com
خاطرات ادمونتون - بوی پاییز
http://www.nicksiar.blogfa.com/post-174.aspx
وقتي پا به ادمونتون گذاشتم. یک ماه هم خودش یک ماه بود هرچند کم بود ولی بس بود واسای اینکه بتونم خودمو یه شیش هفت ماهی جلو هل بدم اگه اتفاقی نیافته. این سفرم یه جورایی برام فرق داشت. شاید یه چیزایی بود که کمی من رو وادار به فکر کردن می کرد. میگم وادار چون سعیم همیشه بر این بوده که فکر نکنم و فقط اولین چیزی رو که به ذهنم می رسه درست فرض کنم. و امسال بین ما نباشه. لعنت به این فاصله ها. یه چیز رو می دونم، ای کاش مجازاتی بود. پینوشت. عکسای ایرانم اینجاست:. رادیو شمال 53 (اولین پادکست رادیوی بروبچ ادمونتون).
nicksiar.blogfa.com
خاطرات ادمونتون - من می نویسم پس هستم
http://www.nicksiar.blogfa.com/post-173.aspx
وقتي پا به ادمونتون گذاشتم. من می نویسم پس هستم. آخرین مطلبی که نوشتم شاید مربوط بشه به عهد کرتاسه و یه کم قبل انقراض دایناسورها اما از اونجا که یک دایناسور بودنش رو با ثبت کردن خودش در فسیل ابراز می کنه، در عصر جدید من بودن خودم رو با نوشتن در وبلاگم ابراز می کنم باشد که در یک میلیون سال آینده این وبلاگ نقش فسیل من رو بازی کنه! راستی یه تفریح جدید برای خودم دست و پا کردم. عکاسی. عکاسی در رده فوق مبتدی. اینم فتوبلاگمه. Http:/ vividblack.blogspot.com. امیدوارم آخر به یه جا برسم توش! ليلي در ادمونتون (ليلي).
nicksiar.blogfa.com
خاطرات ادمونتون - آیا خاطرات ادمونتون خاطرات کلگری می شود؟
http://www.nicksiar.blogfa.com/post-176.aspx
وقتي پا به ادمونتون گذاشتم. آیا خاطرات ادمونتون خاطرات کلگری می شود؟ سال نهنگ سال خوبیه! پیش بینی هام درست درومد و خداروشکری هم خدا برام ساخت. ماجرا از این قراره که من از اکتبر به طور فعالانه دنبال کار می گشتم. هرچند درسم تموم نشده بود اما ولع پول و حرص مال دنیا و علاقه شدیدم به آلوده شدن به مادیات وسوسم می کرد که کار پیدا کنم (خواننده فهیم در جریان است که این خط به علت نشر اکاذیب می تواند منجر به بسته شدن وبلاگم گردد! نزدیک به 500-600 تا تست! خلاصه منم که یه جورایی لجم گرفته بود همه رو 2 روزه زدم و دادم...
nicksiar.blogfa.com
خاطرات ادمونتون - سال جدید به سوی خانه جدید
http://www.nicksiar.blogfa.com/post-168.aspx
وقتي پا به ادمونتون گذاشتم. سال جدید به سوی خانه جدید. امروز اواخر بهاره اینجا برف شدیدی شروع به باریدن کرده. بارشش رو از چند روز پیش می شد حس کرد با سوزی که پوست و استخون رو از هم جدا می کرد. همینجور نشسته بودم و مثل همیشه فکر می کردم و مدلم رو به اجرا گذاشته بودم که حوس نوشتن به سرم زد. چند روز پیش سالگرد فوت بابا بود. خدا بیامرزدش همیشه می گفت زندگی هم خرج داره هم برج. همیشه یادمه اول ماه که می شد حقوق ماه رو قسمت بندی می کرد که این برای اینکار اون برای اون کار و همین جور الی آخر. یادداشت های من (غزال).
nicksiar.blogfa.com
خاطرات ادمونتون
http://www.nicksiar.blogfa.com/9003.aspx
وقتي پا به ادمونتون گذاشتم. کل و کل بازی. تا سپتامبر هم تموم نمی شه. من گفتم نخیر تا ژوئن تموم می شه و گفت تو واقع گرا نیستی. این حرفش خون رو تو رگ هام به جوش آورد به طوری که وقتی برگشت بهم گفت تو واقعا 24 ساعته داری کار می کنی؟ دیدی که موفق بودی. تو هنوز همونی و خدا همونه و زمین همین زمین. این حرفا بدجوری تو سرم آتیش انداخت که باید به هر قیمتی شده تا آخر ژوئن تموم کنم این بخش رو و بهش بگم تو حق داشتی. من واقع گرا نیستم. من تو رویاهام زندگی می کنم چون حقیقت رو میتونم توش بسازم. اینا رو نوشتم که بگم:.
nicksiar.blogfa.com
خاطرات ادمونتون - روز مادر مبارک
http://www.nicksiar.blogfa.com/post-170.aspx
وقتي پا به ادمونتون گذاشتم. خیلی چیزها رو از دست دادم. تولدای دور هم، شادی های خونوادگی، شوق کادو خریدن و بوسه بر دستای مادر. ناشکر نیستم می دونم زندگی همیشه اون رویایی نیست که آدم تو ذهنش ساخته و حقیقته اما گاهی خوب این حقیقت ها تلخ می شن. می گفتیم الان داریم تو آتیش حرارت می بینیم و فولاد آبدیده می شیم. کو؟ اگه اون رنجه این چیه؟ این که هر روز که میای خونه می گی ای لعنت به این زندگی! یکیو می خوای بشینی عین رادیو دو موج براش هی بگی هی بگی هی بگی . نوشته شده در چهارشنبه چهارم خرداد ۱۳۹۰ساعت 21:30 توسط محسن.
nicksiar.blogfa.com
خاطرات ادمونتون
http://www.nicksiar.blogfa.com/9001.aspx
وقتي پا به ادمونتون گذاشتم. سال جدید به سوی خانه جدید. امروز اواخر بهاره اینجا برف شدیدی شروع به باریدن کرده. بارشش رو از چند روز پیش می شد حس کرد با سوزی که پوست و استخون رو از هم جدا می کرد. همینجور نشسته بودم و مثل همیشه فکر می کردم و مدلم رو به اجرا گذاشته بودم که حوس نوشتن به سرم زد. چند روز پیش سالگرد فوت بابا بود. خدا بیامرزدش همیشه می گفت زندگی هم خرج داره هم برج. همیشه یادمه اول ماه که می شد حقوق ماه رو قسمت بندی می کرد که این برای اینکار اون برای اون کار و همین جور الی آخر. یادداشت های من (غزال).