fekretanha.persianblog.ir
به نام او که در این نزدیکی استحرفی نیست...تنهاییست...تنهایی
http://fekretanha.persianblog.ir/
حرفی نیست...تنهاییست...تنهایی
http://fekretanha.persianblog.ir/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Monday
LOAD TIME
3.3 seconds
16x16
32x32
PAGES IN
THIS WEBSITE
13
SSL
EXTERNAL LINKS
36
SITE IP
46.224.2.182
LOAD TIME
3.324 sec
SCORE
6.2
به نام او که در این نزدیکی است | fekretanha.persianblog.ir Reviews
https://fekretanha.persianblog.ir
حرفی نیست...تنهاییست...تنهایی
fekretanha.persianblog.ir
به نام او که در این نزدیکی است
http://fekretanha.persianblog.ir/1390/10
به نام او که در این نزدیکی است. حرفی نیست.تنهاییست.تنهایی. قصه ی این روزها: بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین. چه روزگار غریبی است.روزهایی که پی در پی می گذرند و فرصت هایی که لحظه به لحظه با غفلت تمام از دست می روند. این روزها روزهایی است که خواهان ایستادن زمانم.روزهایی است که می خندم.از ته دل. حس پرواز دارم.حسی شبیه رهایی.شبیه راه رفتن بر روی ابرها. نمی دانم اما شاید زمان آرامش فرا رسیده.زمان پایان تشویش ها. دیگر برایم کافی بود.شنیده ها را شنیدم و دیدنی ها را. اما ندیدم! این روزها شاید.پایان تشویش ها. کاش ه...
به نام او که در این نزدیکی است
http://fekretanha.persianblog.ir/1390/9
به نام او که در این نزدیکی است. حرفی نیست.تنهاییست.تنهایی. ای دل ساده بکش درد که حقت این است. از زمانه بشو دلسرد که حقت این است. هرچه گفتم مشو عاشق نشنیدی حالا. همچو پاییز بشو زرد که حقت این است. دیدی آخر دم مردانه بجز لاف نبود. بکش از مردم نامرد که حقت این است. آنچه بر عاشق دل خسته روا دانستی. فلک آخر سرت آورد که حقت این است. راستش هرچی فکر کردم چیزی بهتر از این شعر که وصف حال این روزام باشه پیدا نکردم. دل شکسته ام.از خودم. ماماندلم برات خیلی تنگه. نیستی ببینی این روزها اشک ریختن هم جرم است.اشکهایی ...
به نام او که در این نزدیکی است
http://fekretanha.persianblog.ir/1390/7
به نام او که در این نزدیکی است. حرفی نیست.تنهاییست.تنهایی. نمی دونم من دچار سوتفاهم شدم یا واقعا چیزی هست. اگه یه سوتفاهمه که مطمینم هرکس دیگه ای هم به جای من بود دچارش میشد. ولی اگه چیزی هست کاش زودتر روشن بشه.هرچی میخواد باشه باشه فقط منو از این بلاتکلیفی دربیاره. من حتی یه ذره هم بهت فکر نمی کردم.اما تو نذاشتی.نمی دونم قصدت چی بود اما هرچی بود ذهنمو درگیر کرد.یه درگیری خیلی بیهوده. فکر می کردم یه مدت دوری به نفع هر دومون باشه.اما انگار که نه برای من و نه برای تو چیزی تغییر نکرده. هیچ وقت این چیزایی رو...
به نام او که در این نزدیکی است
http://fekretanha.persianblog.ir/1390/12
به نام او که در این نزدیکی است. حرفی نیست.تنهاییست.تنهایی. دلتنگت بودم گفتم یه کم باهات حرف بزنم شاید خالی بشم. دیشب داشتم عکساتو نگاه می کردم.نمی دونم چی شد ولی انگار یه بغض چند ساله یه دفعه ترکید.خیلی وقته گمت کردم.کاش یه روزی پیدا بشی.نمی دونی چقدر بهت نیاز دارم.میشه منو یادت بیاد. اون روز که تو چشام نگاه کردی و پرسیدی خوبی؟ فهمیدم که فهمیدی.اما چی می تونستم بگم غیر از آره.وقتی تو غرق تو آرزوهات بودی.گاهی وقتا آرزوها چقدر پلیدن! آهنگ وب می تونه گویا ترین حرفامو بهت بگه. خسته ام.از چیزهایی که می بی...
به نام او که در این نزدیکی است
http://fekretanha.persianblog.ir/1391/2
به نام او که در این نزدیکی است. حرفی نیست.تنهاییست.تنهایی. گاه گداری دلم هوای دریا دارد.هوای صدای برخورد موج و ساحل.وشاید نسیمی که در کنارش چهره ام را نوازش کند. زمانی که لحظه به لحظه فکری تمام وجودم را مثل خوره می بلعد هوای فریادی از عمق دل دارم.فریادی که صدایش خورشید را به لرزه درآورد. آن زمان که دلم حقیقتی را کشف می کند آروزی باران دارم.شاید همدردی برای دل بارانی خودم. چه انتظار بیهوده ای! حقیقت جلوی چشمانم هست و باز نمی خواهم که آن را باور کنم. اما خب از یه چیزی راضی بودم.اونم اینکه زود خودمو جمع...
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
13
...... ندایی, همین نزدیکی ...
http://www.hut1992.blogfa.com/9012.aspx
ندایی, همین نزدیکی . دلم گرفته ای دوست. دلم گرفته ای دوست،. گر از قفس گریزم کجا روم، کجا. کجا روم که راهی به گلشنی ندانم. که دیده برگشودم به کنج تنگنا. نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل. ز من هر آنکه او دور، چو دل به سینه نزدیک. به من هر آنکه نزدیک، از او جدا، جدا، من. نه چشم دل به سوئی، نه باده در سبوئی. که تر کنم گلوئی. ز بودنم چه افزود؟ که گویدم به پاسخ؟ که زنده ام چرا. ستاره ها نهفتم، در آسمان ابری. دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من. نوشته شده در جمعه ۱۳۹۰/۱۲/۱۹ 15:45 توسط hut. تا اونجا که می...
...... ندایی, همین نزدیکی ... - هیچ میدونین....... یک
http://www.hut1992.blogfa.com/post-72.aspx
ندایی, همین نزدیکی . هیچ میدونین. یک. بین تمومه ادما غریبیم. در بین هیاهوی شفا مریضان. التماس برای گرفتاری ها. در راه بازگشت از حرم مطهر. آنجا حرم علی بن موسی الرضا. آنجا حرم مدعیان عشق اهل بیت. انجا. این بار ازش چی خواستی؟ طبیعتا احساس گرسنگی و مراجعه به یکی از مجموعه رستوران ها. پس از اینکه سیر خوردی. و احساس کردی دیگه جایی نداری. به احتمال زیاد باقی غذا هم مونده. معلومه که توی مجموعه به این بزرگی و هیبت، غذاهایی با هیبت این قصر و مجموعه قصر سرو میشه. نه؟ احتمالا اکثرمسافرا مسلمونن که میان. احتمالا...
...... ندایی, همین نزدیکی ...
http://www.hut1992.blogfa.com/9405.aspx
ندایی, همین نزدیکی . انقد مدت هاست ننوشتم که نمیدونم باید از کجا شروع کنم. اول از این مدت که نبودم بگم. زندگیم خیلیییی تغییر کرده. یه درصدم تصور این مدل زندگی از خودم سراغ نداشتم اما! خیلییییی متفاوت تر از انتظارات بووود. ازدواج کردم نامزد بودم. عروسی کردم و الان مدتیه زیر یک سقف مشترک نفس میکشیم. چند وقتی بود بعد این همه دغدغه زندگی مشترک و سکوت زندگی دو نفره همه اش منو ترغیب به نوشتن میکرد. دلم لک زده بود برای یه خط نوشتن. اما این پیله کی شکافته شد. بعععله. درسته. حسنی به مکتب نمیرفت وقتی میرفت. و البت...
...... ندایی, همین نزدیکی ... - ضریب شکست نور؟!!
http://www.hut1992.blogfa.com/post-78.aspx
ندایی, همین نزدیکی . گاهی حس میکنم آخر خط خوشبختیم مکالمات من با خودم در این لحظه میشه "یعنی میگی بهتر از اینم امکانش هس؟ این قسمتو لطفن با همون لحن کشدار و سوالی معروف قرائت فرمایید)! گاهیم حسم میگه آیا از این بدبخت تر میشه و مکالماتم به مقصد"تف به ذاتت زندگی." تغییر میکنه! نمیدونم به این میگن تناقض؟ یا شایدم به قول روانشناسا. این یعنی زندگی جریان داره. یعنی زندگی. یه روز خوب یه روز بد. چقد از این روزها و صخره ها بود و عبور کردیم. نکنه میخای بگی برای تو همه اش مسطح بوده؟ گوش میدم و نظرمو میگم. بیشتر...
...... ندایی, همین نزدیکی ...
http://www.hut1992.blogfa.com/9204.aspx
ندایی, همین نزدیکی . لالایی برای پرنده کوچکم. چیزی رو قصد ندارم به تصویر بکشم. واقعیت ها هزاران بار گفته شدن و حقیقتی که تلخه اینه که ما فقط بخشی رو که میخایم درک میکنیم. همین. تکرار. این پست هیچ مطلب قابل توجهی نداره. چیزی برای توضیح نداره. شاید فقط لالاییست برای رهایی پرنده کوچک. همین. توصیه ای به خواندن ندارم. درونم همانند سماوری قل قل کنان سوت میکشد. چه مرگم شده. باز جواب سوالمو ندارم. فقط و فقط این ها همه برایم نشانه ایس از روزهای پایان که مانند پتکی محکم بر سرم فرود می آیند. چشاتو ببند با قلبت بخون.
...... ندایی, همین نزدیکی ...
http://www.hut1992.blogfa.com/9104.aspx
ندایی, همین نزدیکی . مینویسم تا قلم یادآوری کنه عاشق بشم. غافل غافل از این که تو قفسی. غافل از اینکه خودت در رو قفل کردی. غافل از اینکه کلید دور گردن خودته. عاشقی حکایت امروز و دیروز ما هم شده همین. رفتیم تو قفسی که کلیدشو گذاشتیم زیر زبون خودمون. بعضی وقتا میری تو حس. چشاتو که باز میکنی یه جنس مخالف رو میبینی. مهم نیس کی. مهم اینکه این جنس مخالف الان وسط این حس وحال اومده تو زندگیت. فک میکنی آهان. بله. قلبم داره تند میشه. نفسم به شماره افتاده. آره بابا من عاشقم. اما اگه این قصه عشقو قبول داری. قصه ع...
...... ندایی, همین نزدیکی ...
http://www.hut1992.blogfa.com/9102.aspx
ندایی, همین نزدیکی . هنوز نگاه نوزاد به دهنم خیره بود و همچنان قطار وار کلمات رو ردیف میکردم. نوزاد هنوز گوش میداد. نفهمیدم میدونست از چی میگم یا نه. اما یادمه که آخر حرفام وقتی که دیگه خوابیده بود یه لبخند گوشه لبش بود. دلمان که میگیرد، تاوان لحظه هاییست که دل می بندیم. هرگز کسی را به آن چه قسمتش نیست عادت نده". نوشته شده در جمعه ۱۳۹۱/۰۲/۱۵ 21:54 توسط hut. DESIGN BY : NIGHT SILENCE. چشاتو ببند با قلبت بخون. و از دلم نوشتم. سه راه امین اباد خواهریییییییییی که خودم کشف کردم. زخم معده جایی برای نقد.
...... ندایی, همین نزدیکی ... - سکته مغزی
http://www.hut1992.blogfa.com/post-79.aspx
ندایی, همین نزدیکی . انقد مدت هاست ننوشتم که نمیدونم باید از کجا شروع کنم. اول از این مدت که نبودم بگم. زندگیم خیلیییی تغییر کرده. یه درصدم تصور این مدل زندگی از خودم سراغ نداشتم اما! خیلییییی متفاوت تر از انتظارات بووود. ازدواج کردم نامزد بودم. عروسی کردم و الان مدتیه زیر یک سقف مشترک نفس میکشیم. چند وقتی بود بعد این همه دغدغه زندگی مشترک و سکوت زندگی دو نفره همه اش منو ترغیب به نوشتن میکرد. دلم لک زده بود برای یه خط نوشتن. اما این پیله کی شکافته شد. بعععله. درسته. حسنی به مکتب نمیرفت وقتی میرفت. و البت...
...... ندایی, همین نزدیکی ... - حال من خوبه.. شما چطور؟!!
http://www.hut1992.blogfa.com/post-77.aspx
ندایی, همین نزدیکی . حال من خوبه. شما چطور؟ خاستم بگم بالاخره نمیدونم بعد چند صد سال نوری اومدم پاسخ کامنتا رو گذاشتم. الان خیلی خوشحالم که بالاخره انجام شد. شرمنده دوستان گل! واقعا قدری سبک شدما. البته یه کار دیگه ام مونده اونم اینکه باید بیام وب یه سری از دوستان. یه سری پاسخ نیمه تمام از گذشته هام مونده که من دیگه کلا فراموش کردم. یقینا اونا هم همین طور! فقط خاستم عذرخواهی کنم. باور کنید فراموش نکردم فقط حس نوشتنشون نبوده! همون سالی یه بار سر بزنید فک کنم کفایت کنه حتی با وجود پستای طولانیم! دست نوشته ...
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
36
دو کلام حرف حساب
دو کلام حرف حساب. تظاهر به خوبم . . . باید بازیگر شوم ،. آرامش را بازی کنم. باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم. باز باید مواظب اشک هایم باشم. باز همان تظاهر همیشگی : خوبم. نوشته شده در پنجشنبه نوزدهم دی 1392ساعت 10:37 توسط تورج آقاجانی. سلام دوستان خیلی شلوغ بودم تو این چند روز نتونستم پست بنویسم. نوشته شده در چهارشنبه یازدهم دی 1392ساعت 14:32 توسط تورج آقاجانی. گاهی ازاینجا تا پیش خود خدا میشود پیاده رفت. بس که خسته میشوی. و "به" که چه حس خوبی است قدم به بیکران نهادن. سبک بال و رها گم شدن دراسمان.
فکرستان
اُغلن چنین می‌نوشت.
من به رفتن قانعم. ا غلن کبیر از Oghlon.ir. و نیز از طریق فیدخوان با آدرس http:/ oghlon.ir/feed/. در فیسبوک هم با زدن دکمهی لایک صفحهی ویژهی ا غلن کبیر. نو نوشتارهای این وبلاگ قابل پیگیریست. اینجا آنجاییست که به یکباره بر انسان کشف میشود. شاید هم قاهرهام و تو در التحریر فریاد میکشی که من آمدهام و تو دیگر باید بروی. شاید باید بپذیرمات. بله شاید بپذیرمات. میپذیرمات. من تو را دوست دارم، نمیتوانام که ب کشامت. من میپذیرمات. این هم از آن حرفهاست! اگر فقط به نگاه و تلاقیشان بود چرا پس دیگران اینگونه مرا نمیکشند؟
درجستجوی شدن ...
1637; خرداد ۱۳٩٤. ن : دربان دل. خدایا دلم به سان قبله نماست. وقتی عقربه اش به سمت " تو ". می ایستد . . . آرام می ش‌‌‌ود. 1637; خرداد ۱۳٩٤. ن : دربان دل. نامه ای از دوست. مه عاشقانه خداوند به تمام بندگان. سوگند به روز وقتی نور میگیرد و به شب وقتی آرام میگیرد که من نه تو را رها کرد هام و نه با تو دشمنی کرده‌ام. افسوس که هرکس را فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را به مسخره گرفتی. و از تمام پیامهایم روی برگرداندی. و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام. ن : دربان دل.
Default Web Site Page
If you are the owner of this website, please contact your hosting provider: webmaster@fekretak.com. It is possible you have reached this page because:. The IP address has changed. The IP address for this domain may have changed recently. Check your DNS settings to verify that the domain is set up correctly. It may take 8-24 hours for DNS changes to propagate. It may be possible to restore access to this site by following these instructions. For clearing your dns cache.
به نام او که در این نزدیکی است
به نام او که در این نزدیکی است. حرفی نیست.تنهاییست.تنهایی. برگشتم.نمی خوام بگم بدتر از قبل.گرچه همینطوره.اوضاع الان جوریه که دوست دارم برگردم به گذشته. تحمل اتفاقات تلخ گذشته به مراتب برام راحت تر از این شرایطه. بعضی وقتا علی رغم مدت ها انتظار برای این اتفاق آرزو میکنم کاش هیچ وقت اتفاق نمیفتاد.کاش میشد برگردم به همون دوران انتظار قبلی.الان شرایط برام خیلی بغرنج تره. گرچه تصمیم گرفتم تا می تونم کمتر بهش فکر کنم اما خود این موضوه خیلی زمان می بره.شاید تا اتفاق بعدی.اونم معلوم نیست کی بیفته. من این روزا اگ...
دل نوشته های تنهایی من
دل نوشته های تنهایی من. من توی شعرامو دست نوشته هام گم شدم. .تو مرا پیدا کن. . Ama hargez yadam nemire chetor delam shekast. . Shaghayegh mohseni دوشنبه بیست و یکم اسفند ۱۳۹۱ 23:32. کمی تغییر کرده ام! مرا نشناخته ای هنوز؟ عکسم را مچاله کن. آنوقت به یاد خواهی آورد مرا! Shaghayegh mohseni یکشنبه پنجم آذر ۱۳۹۱ 12:54. بعضی ها گریه می کنند. نه به خاطر اینکه ضعیف هستند. به این خاطر که برای مدت طولانی قوی بودند. Shaghayegh mohseni یکشنبه پنجم آذر ۱۳۹۱ 12:52. دلم می لرزد هر گاه صدای جدیدی سلام می کند! علف رو خور...
من و رها کن از این فکر تنهایی
من و رها کن از این فکر تنهایی. هر کس از این دنیا چیزی برداشت ، من از این دنیا دست برداشتم حضرت علی(ع). اگه چشمات مال من بود. نوشته شده در شنبه سیزدهم تیر ۱۳۹۴ساعت 2:38 توسط . اگه چشمات مال من بود. نوشته شده در شنبه سیزدهم تیر ۱۳۹۴ساعت 2:38 توسط . اگه چشمات مال من بود. نوشته شده در شنبه سیزدهم تیر ۱۳۹۴ساعت 2:38 توسط . اگه چشمات مال من بود. نوشته شده در شنبه سیزدهم تیر ۱۳۹۴ساعت 2:38 توسط . اگه چشمات مال من بود. نوشته شده در شنبه سیزدهم تیر ۱۳۹۴ساعت 2:38 توسط . اگه چشمات مال من بود. اگه چشمات مال من بود.
fekrtaze
م | مه
همه سیگارهایم برای……. نوشته شده در Me. مرد 80 ساله همراه پسر خود در روبروي پنجره نشسته بود و هر دو به کار خود مشغول بودند. پدر به خاطرات گذشته مي انديشيد و پسر در فکر تسخير فردا. پدر به پنجره نگاه مي کرد و پسر کتاب فلسفي و روشنفکرانه مورد علاقه خود را مطالعه مي کرد. ناگهان کلاغي آمد و بر روي لبه پنجره نشست، پدر با نگاهي عميق از پسر خود پرسيد اين چيه؟ پسر نگاهي تعجبانه به پدر نگاه کرد و گفت: کلاغه و پدر با تکان دادن سر حرف او را تاييد کرد. دقيقه اي نگذشته بود که پدر از پسر پرسيد: اين چيه روي پنجره نشسته؟
