famina.blogfa.com

nasim_tanha.persianblog.ir

نسیم

http://nasim_tanha.persianblog.ir/1386/9

ساعت ٥:۳۸ ‎ب.ظ روز یکشنبه ۱۱ آذر ،۱۳۸٦ کلمات کلیدی:. نمیدانم چگونه بنویسم که نوشته هایم در بند ناگفته ها اسیر نمانند.از چه بگویم که هیاهوی زمین مرگ شقایق ها را پنهان کرده و از چه بنویسم که قلبها دیگر به سخاوت تقسیم نمی شوند . شاید نباید تقسیم شوند .شاید تقسیم قلب فرق دارد با تقسیم سلولی؟ سلول اولیه ای که تقسیم میشود و تقسیم میشود و به ناگاه وقتی فکر می کنی در شرف نابودی است می بینی جانی است کامل و روحی است متعالی. باید ایثار کرد یا نه؟ چه باک اگر چشمه ای می خشکد ، اگر قلبی به دور افکنده می شود؟ وتكون الج...

nasim_tanha.persianblog.ir

نسيم - نسیم

http://nasim_tanha.persianblog.ir/post/14

ساعت ٤:٥٧ ‎ب.ظ روز پنجشنبه ۱ آذر ،۱۳۸٦ کلمات کلیدی:. هنگامى كه زمين شديدا به لرزه درآيد (اذا زلزلت الا رض زلزالها). زمين را چه مى شودكه اين گونه مى لرزد؟ وقال الا نسان مالها). و چه حادثه كوبنده اى! و تو چه مى دانى كه حادثه كوبنده چيست؟ آن حادثه همان روزقيامت است (وما ادريك ما القارعة ). روزى كه مردم مانند پروانه هاى پراكنده خواهند بود (يوم يكون الناس كالفراش المبثوث ). وكوهها مانند پشم رنگين حلاجى شده مى گردد! وتكون الجبال كالعهن المنفوش ). و تو چه مى دانى هاويه چيست ). وما ادريك ماهيه ). میگویی ، چه سود؟

nasim_tanha.persianblog.ir

گفتگو با خدا - نسیم

http://nasim_tanha.persianblog.ir/post/23

ساعت ۱٢:٤۸ ‎ق.ظ روز شنبه ۱۳ بهمن ،۱۳۸٦ کلمات کلیدی:. گفتگویی نا متعارف با خدا برگرفته از کتاب دوستی با خدا . نوشته نیل دونالد والش. عشق هیچ قید و شرط ، محدودیت و نیازی ندارد . چون بی قید و شرط است برای. وسیله ای نیاز نیست و در مقابل ، هیچ نمی خواهد و تاوانی نمی گیرد. محدودیتی را بر دیگری تحمیل نمی کند . آن کسی را که. نمی خواهد نگه داشته شود ، نگه. نمی دارد . آنچه را که با شادمانی پذیرا نشوند ،. نمی دهد . عشق ازاد است . عشق آن. است که آزاد است ،. زیرا آزادی فطرت خداوند. است و عشق تجلی خداوند است. باشید که...

nasim_tanha.persianblog.ir

قانون عشق - نسیم

http://nasim_tanha.persianblog.ir/post/8

ساعت ۳:٢٦ ‎ب.ظ روز دوشنبه ۳٠ مهر ،۱۳۸٦ کلمات کلیدی:. و قانون عشق همین است. که تجربه اش تو میکنی. و فریاد عشق همین. که گلو و گوش خود خراش میدهی. چه تجربه ی غمگینی؟ که عطش را باید. به تیغه ی آتش فرو بنشانی. که چون زسینه بر آید. جز گوش فریاد گر را نجوا نیست. وقتی که رقص غمگنانه عشق. در سینه ای می آغازد. بی همنفسی که همپایی اش کند،. دست در کمر گاه او برد. جز دست پر توان شعر. در رقص مرگ و زندگی؟ وقتی که فریاد اندهانه ای میشود. در سینه گاه تنهایی. همصدایی اش کند ،. جز واژه واژه احساس. این یاورانه ترین یار.

nasim_tanha.persianblog.ir

نسیم

http://nasim_tanha.persianblog.ir/1386/7

ساعت ۳:٢٦ ‎ب.ظ روز دوشنبه ۳٠ مهر ،۱۳۸٦ کلمات کلیدی:. و قانون عشق همین است. که تجربه اش تو میکنی. و فریاد عشق همین. که گلو و گوش خود خراش میدهی. چه تجربه ی غمگینی؟ که عطش را باید. به تیغه ی آتش فرو بنشانی. که چون زسینه بر آید. جز گوش فریاد گر را نجوا نیست. وقتی که رقص غمگنانه عشق. در سینه ای می آغازد. بی همنفسی که همپایی اش کند،. دست در کمر گاه او برد. جز دست پر توان شعر. در رقص مرگ و زندگی؟ وقتی که فریاد اندهانه ای میشود. در سینه گاه تنهایی. همصدایی اش کند ،. جز واژه واژه احساس. این یاورانه ترین یار.

nasim_tanha.persianblog.ir

نزديک آی - نسیم

http://nasim_tanha.persianblog.ir/post/7

ساعت ۳:۳٤ ‎ب.ظ روز جمعه ٢٧ مهر ،۱۳۸٦ کلمات کلیدی:. بام را بر افکن، و بتاب، که خرمن تیرگی این جاست. بشتاب، در ها را بشکن، وهم را دو نیمه کن، که منم هسته این بار. اندوه مرا بچین که رسیده است. دیری است که خویش را رنجانده ایم، و روزن آشتی بسته است. مرا بدان سو بر، به سخره برتر من رسان، که جدا مانده ام. به سر چشمه ناب هایم بروی، نگین آرامش گم کرده ام، و گریه. فرسوده ی راهم ،چادری کو میان شعله و باد، دور از همهمه ی خوابستان؟ و مبادا ترس آشفته شود، که آبشخور جاندار من است. صدا بزن، تا هستی بپا خیزد،.

nasim_tanha.persianblog.ir

تقسيم - نسیم

http://nasim_tanha.persianblog.ir/post/16

ساعت ٥:۳۸ ‎ب.ظ روز یکشنبه ۱۱ آذر ،۱۳۸٦ کلمات کلیدی:. نمیدانم چگونه بنویسم که نوشته هایم در بند ناگفته ها اسیر نمانند.از چه بگویم که هیاهوی زمین مرگ شقایق ها را پنهان کرده و از چه بنویسم که قلبها دیگر به سخاوت تقسیم نمی شوند . شاید نباید تقسیم شوند .شاید تقسیم قلب فرق دارد با تقسیم سلولی؟ سلول اولیه ای که تقسیم میشود و تقسیم میشود و به ناگاه وقتی فکر می کنی در شرف نابودی است می بینی جانی است کامل و روحی است متعالی. باید ایثار کرد یا نه؟ چه باک اگر چشمه ای می خشکد ، اگر قلبی به دور افکنده می شود؟

saba441.blogfa.com

اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت - بابابزرگ قهرمان من!

http://www.saba441.blogfa.com/post-100.aspx

اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت. بابابزرگ خونه تنها مونده بود. همه برای عید رفته بودن مسافرت. بابابزرگ دلش شور خونه رو می زد. کتاب می خوند که صدایی ازطبقه ی بالا شنید! رفت ببینه چه خبره. افغانیا تو خونه روبرویی مشغول بودن و بابا بزرگ میترسید کسی رفته باشه طبقه ی بالا. بابابزرگ رفت تا تو حموم طبقه ی بالا که خونه ی پسرش بود سرک. در حموم بسته شد! و اونجا بود که بابابزرگ دید حموم دستگیره نداره! صبح روز دوم فروردین 87 بود. حالا بابابزرگ باید چی کار می کرد؟ اما بابابزرگ تسلیم نشده بود! بهانه ای برای نوشتن.

saba441.blogfa.com

اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت - روزی روزگاری...

http://www.saba441.blogfa.com/post-99.aspx

اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت. روزی روزگاری دختری بود که تنها زندگی می کرد. تنهای تنها تو یه خونه که از همه جا دور بود و دختر، سکوت وجودش را فرا گرفته بود. به آسمان نگاه می کرد، زیبا بود، اما زیبایی آسمان برایش کافی نبود. توی حیاط مورچه ها را تماشا می کرد، اما دیدن مورچه ها برایش کافی نبود. در آن سکوت وجودش هیجانی را حس می کردکه برایش مبهم بود. صبح که می شد، خورشید خانم نورش را بر دستان دخترک می انداخت و دستان دخترک گرم می شد و می اندیشید چرا این نور باید دست من را گرم کند؟ و هزاران چرای دیگر.

saba441.blogfa.com

اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت -

http://www.saba441.blogfa.com/post-87.aspx

اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت. یه معلم دینی داشتیم می گفت. شعرهای سهراب خوب نیستن. وقتی می خوایین به خدا عشق بورزید این شعرها انحرافیه. می گفت چیه که شما می خونین :. و خدايي كه در اين نزديكي است:. لاي اين شب بوها، پاي آن كاج بلند. روي آگاهي آب، روي قانون گياه. قبله ام يك گل سرخ. جانمازم چشمه، مهرم نور. من وضو با تپش پنجره ها مي گيرم. در نمازم جريان دارد ماه ، جريان دارد طيف. سنگ از پشت نمازم پيداست:. همه ذرات نمازم متبلور شده است. من نمازم را وقتي مي خوانم. كه اذانش را باد ، گفته باد سر گلدسته سرو.