fahimeh131369.blogfa.com

masoomeyeman.blogfa.com

زندگی من از اولین روز عقد

http://www.masoomeyeman.blogfa.com/post/6

زندگی من از اولین روز عقد. تمام گذشتم برام بی معنی شده بود باورم نمی شد یه روزی بیاد که به آرزوهام بخندم یه روزی بیاد که به شکستام پوزخند بزنم. معصومه ی من تو الان کنار من نشسته بودیو من الان به تمام آرزوهام یک جا رسیده بودم. من مست نفسات بودمو تو. بعد از بیست دقیقه این تو بودی که سکوتو شکستیو در واقع زندگیمونو شروع کردی:. بهتون حق می دم حرف زدن براتون سخت باشه. من نا خودآگاه گفتم چطور مگه و تو در جواب، حرف از هفتاد هشتاد سال زندگی زدی و فکر منو بردی به اینده ایی که قرار بود با هم بسازیم. بهت گفتم. گفتم ...

masoomeyeman.blogfa.com

زندگی من از اولین روز عقد

http://www.masoomeyeman.blogfa.com/post/5

زندگی من از اولین روز عقد. سفره عقد رو توی اتاق خودت چیده بودید و من چقدر از این کار خوشم اومده بود. یه آیینه شمعدون کوچولو که خیلی موقع خرید عقد تا کید کردی که حتما باید ساده باشه. گلای یاسی که عطرشون تواتاق پر شده بود. قرآن وآب و چندتا دونه سیب سرخ. سفره ی ساده ای بود ولی تک تک وسایلش با عشق چیده شده بود. معصومه جان یادته چقدر تاکید داشتی که جشن عقد وعروسی ساده برگزار بشه؟ یادته چقدر از خاطره. روز عقد واسه هم گفتیم؟ یادته چه با حرارت از حس روز عقد تعریف می کردی؟ گفتی اینجا سر این سفره هر حرفی بزنیم تا ...

masoomeyeman.blogfa.com

زندگی من از اولین روز عقد

http://www.masoomeyeman.blogfa.com/post/2

زندگی من از اولین روز عقد. باورم نمی شد فردا می خوام باهات عهد ببندم که تا آخر با هم باشیم. باورم نمی شد که قرار بشی جزئی از زندگی من. نه! قرار بود بشی همه زندگی من قرار بود بشی همه دنیای من همه آرزوی من. باورم نمیشد از این به بعد می تونم درد دلامو بهت بگم. باورم نمی شد . باورم نمی شد. نمازمو که خوندم گفتم یه درازی بکشم شاید بتونم یه ذره بخوابم. شنیده بودم هوای. من اصلا نمی تونستم زندگی رو بدون تو تصور کنم. این آمادگی رو تو خودم میدیدم که هرچی تو بخوایی قبول کنم. از پله ها با عجله اومدی پایین سلام کردم ج...

masoomeyeman.blogfa.com

زندگی من از اولین روز عقد

http://www.masoomeyeman.blogfa.com/post/3

زندگی من از اولین روز عقد. اولین باری که پام توخونتون برای خواستگاری باز شد یه مرده بیشتر نبودم. تازه اون موقع فهمیدم که زندگی یعنی چی. یعنی اینو حس کرده بودم. هنوز باهات صحبت نکرده بودم ولی حس کردم دارم زنده میشم. الان دلیلشو می فهمم واسه این بود که تو توی اون خونه نفس کشیده بودی. روزای اول بهار بود. شنیده بودم که حکما گفتن خودتونو در معرض نسیم بهاری قرار بدید که هوای بهار احیا کنندست و من چه خوب خودمو در معرض نفس های بهاری تو قرار داده بودم که احیام کنی. توی یک هفته ایی که از بله برونمون گذشته بود خوب ...

masoomeyeman.blogfa.com

زندگی من از اولین روز عقد

http://www.masoomeyeman.blogfa.com/post/9

زندگی من از اولین روز عقد. جمعه بیست و ششم مهر ۱۳۹۲ ] [ 1:40 ] . ابزار هدایت به بالای صفحه. Weblog Themes By : SibTheme.com.

masoomeyeman.blogfa.com

زندگی من از اولین روز عقد

http://www.masoomeyeman.blogfa.com/post/8

زندگی من از اولین روز عقد. بعضیا از پایین شروع می کننو خودشونو می کشن بالا، بعضیا همون پایین می مونن، بعضیا از اوج شروع می کننو بعدش سقوط میکنن، بعضیام از اوج شروع میکنن و تو اوج می مونن! این حرفا رو یادته معصومه خانم؟ گفتی من جواب می دم اما دوس دارم اول از شما بشنوم. من اصلا دوست نداشتم کم بیارمو بهت گفتم دارید پینگ پنگ بازی می کنید؟ با شیطنت خاصی گفتی مگه جلسه هشتم خواستگاری یادتون نیست که ازم پرسیدید از چه ورزشی خوشم میاد من چی جواب دادم؟ گفتم من خودمو تو اوج می بینم. پرسیدی منو چطور؟ تو می تونستی خیل...

masoomeyeman.blogfa.com

زندگی من از اولین روز عقد

http://www.masoomeyeman.blogfa.com/1392/07

زندگی من از اولین روز عقد. جمعه بیست و ششم مهر ۱۳۹۲ ] [ 1:40 ] . بعضیا از پایین شروع می کننو خودشونو می کشن بالا، بعضیا همون پایین می مونن، بعضیا از اوج شروع می کننو بعدش سقوط میکنن، بعضیام از اوج شروع میکنن و تو اوج می مونن! این حرفا رو یادته معصومه خانم؟ گفتی من جواب می دم اما دوس دارم اول از شما بشنوم. من اصلا دوست نداشتم کم بیارمو بهت گفتم دارید پینگ پنگ بازی می کنید؟ با شیطنت خاصی گفتی مگه جلسه هشتم خواستگاری یادتون نیست که ازم پرسیدید از چه ورزشی خوشم میاد من چی جواب دادم؟ از نظر من از همون اول زند...

masoomeyeman.blogfa.com

زندگی من از اولین روز عقد

http://www.masoomeyeman.blogfa.com/post/1

زندگی من از اولین روز عقد. روز آخر خواستگاری رو یادت میاد؟ من پرسیدم دیگه ابهامی براتون باقی نموده و تو گفتی سوالی نداری فقط یه مطلبی هست که باید بعدا بگم. من دلم هری ریخت که نکنه دوباره می خوایی یه موضوع جدید رو باز کنی گفتم دوباره می خوایید فکر کنید؟ تو لبخندی زدی و گفتی نه فکرا مو کردم حرفی نسیت. من فتح الفتوح کرده بودم. من تو رو بدست آورده بودم. تا این که گذشت و شب قبل از عقدمون بهم زنگ زدی و با صدای معصومانت گفتی یادتونه جلسه آخر گفتم یه مساله ایی هست که باید بعدا بگم؟ ابزار هدایت به بالای صفحه.

masoomeyeman.blogfa.com

زندگی من از اولین روز عقد

http://www.masoomeyeman.blogfa.com/post/4

زندگی من از اولین روز عقد. چند روز تمام بازارو زیر رو کرده بودم که بتونم یه طرح قشنگ برای جای سکه ها یی که می خواستم روز عقد به عنوان مهریه بهت بدم پیدا کنم آخرشم هیچ طرحی به دلم ننشست و خودم با چوب گردو یه سینی کوچیک درست کردم و با معرق و منبت یه طرح آهو روش زدم و با همون منبت روش نوشتم. برگ سبزیست تحفه درویش. وچقدر خوشحال بودم از این کارم چون مطمءن بودم خوشحالت می کنم. از همه مخفیش کردم تا اولین چشمایی که بهش می افته چشمای قشنگ تو باشه. من این که تو عاشق آهو هستی رو از قاب عکسای توی اتاقت فهمیده بودم.