elseway.blogspot.com

goldooon.blogfa.com

.::گــلـدون::.

http://www.goldooon.blogfa.com/8811.aspx

زلزله فقط لرزشهای زمین که توسط زلزله نگارها ثبت می شود نیست. مرده فقط جسدی نیست که باد می کند و روی آب می آید. مرده ها گاهی نفس می کشند. جسدها گاهی راه می روند. به دانشگاه که می روم، قدم در حیاط دانشکده که بر می دارم، آوارهای خراب شده بر سرمان را که می بینم، مطمئن می شوم که یک زلزله زده ی واقعی ام.همانقدر بی پناه و نا امید. یک زلزله زده پر از بغض که خوب می داند، اینبار نه کمکهای مردمی و نه هیچ کمک دیگری نصیبش نخواهد شد. چون این زلزله با آن زلزله ها فرق می کند. چون. می فهمی اینها یعنی چه؟ راست می گویند&#4...

goldooon.blogfa.com

.::گــلـدون::. - 85

http://www.goldooon.blogfa.com/post-111.aspx

اصولا دانشکده ی ما جای بسیار هیجان انگیزیست! یکی از مهمترین جاذبه های جهانگردیش هم حراست است. مسئولان حراست ما آقایانی هستند آبی پوش که از صبح تا عصر مشغول اس ام اس بازی هستند و گاها خنده های خارج از چارچوبی سر می دهند که آدمی وسوسه می شود سرش را از آن سوراخ کوچک بکند توو و 4 تا جک جدید یاد بگیرد و به در نیامدن سرش از آن سوراخ و عواقب بعدیش هم فکر نکند اصلا! شهلا یک دوپای متحرک است که کارش گند زدن به حال ملت است.موجودی که برای حلال بودن پولی که می گیرد، حتی به شما هم گیر می دهد دوست عزیز! چای های دانشکده...

goldooon.blogfa.com

.::گــلـدون::. - 79

http://www.goldooon.blogfa.com/post-103.aspx

هرچند اتوبوس آدمیزاد و وقتش را میج و د و تفاله را در جایی به نام مقصد تف می کند اما خب. می ارزد! اتوبوس و آدمهایش گاهی بیش از یک کلاس درس سوال می آورند در من و درگیرم میکنند و این یعنی وقتم تلف نشده! و من دقیقا به همین دلیلها که گفتم، مدتی است اتوبوس را به سایر وسایل نقلیه مثل هلی کوپتر(! ترجیح می دهم. می خواهم جامعه شناس خوبی باشم و دید جامعه شناسانه ام را تیز کنم. اکسیژنها روی هوا پر پر می زدند. اتوبوس خعلی شلوغ بود. خانم معلمهای چاق هم از این فحشهای هیجان انگیز بلدند پس. و من این دفعه فکر نمیکردم....

goldooon.blogfa.com

.::گــلـدون::.

http://www.goldooon.blogfa.com/8812.aspx

همه جا شلوغ است. همه جا شلوغ است. صبح زودتر از خواب بیدار می شوم، تندتر لباس می پوشم و وقتی به آرایشگاه می رسم تازه ساعت 10 است که می گویند فلانی که تو به خاطرش آمدی گفته فیش ندهیم دیگر! وقتی "فلانی" را پیدا می کنم که بگویم من از یک ماه پیش. یک لبخند پهن می زند و می گوید فدات شممممممممم ، فردا 5 صبح بیا! و من به این فکر می کنم واقعا کسی این کار را میکند؟ یا درباره ی من و بالا بودن د ز بیکار بودنم چی فکر کرده آیا؟ همه جا شلوغ است. همه جا شلوغ است. همه جا شلوغ است. اتاقم اوضاع اسفباری دارد و در کشوها وضعیت...

goldooon.blogfa.com

.::گــلـدون::. - 80

http://www.goldooon.blogfa.com/post-104.aspx

اینها را گفتند و ما را به جامعه فرستادند. آنچه شنیده بودیم با آنچه دیدیم فرق داشت. از 3 یا 4 سال پیش یاد گرفتیم پلیس آن لولوی سبز رنگی است که داخل ماشینی به نام گشت ارشاد جا می گیرد و همیشه در کمین است که حال ما را بگیرد. خرداد ماه کذایی امسال به ما یاد داد که نع! مهربانی های پلیس به آنها که یاد گرفتیم ختم نمی شود. همه می خواستند بفهمند چه اتفاقی افتاده.و خب طبیعی است که اینجور وقتها همه کارشناس می شوند دیگر! مردک سبز پوش از دور لبخند میزد و دندانهایش را به رخ ما می کشید. از کنار این فاجعه ی ساده (!

goldooon.blogfa.com

.::گــلـدون::. - 81

http://www.goldooon.blogfa.com/post-105.aspx

آنروزها که کوچکی م آنقدر بود که دستم به کلید روشن و خاموش کردن چراغ هم نمی رسید و تخت سفیدم حکم قفسی را داشت که هر وقت می خواستم نمی توانستم ازش بیرون بیایم، فکر می کردم آنها که مدرسه می روند خیلی بزرگند.و من هم روزی بزرگ می شوم، چون من هم روزی به مدرسه می روم. قدم بلند تر شده بود و در مقطع راهنمایی درس می خواندم. ه ی با انگشتان دستم حساب می کردم چند سال دیگر طول می کشد که من 18 ساله شوم؟ چقدر دیر می گذشت! می گفتم آنها که دانشگاه می روند خعلی می فهمند لابد. امروز داشتم این سیر تنازل(! گرم حرف زدن بودم که...

goldooon.blogfa.com

.::گــلـدون::.

http://www.goldooon.blogfa.com/8904.aspx

مدرسه رفتنمان را می گویم ها.مانتوهای گشاد سورمه ای که ظرفیت 7 نفر دیگر را هم داشت.کف حیاط پهن شدنمان.آب بازی کردنهایمان.آنروزها که بزرگترین جرممان ناخن بلند کردن و لاک زدن بود.آنروزها که هرکس با پسرها حرف می زد ایدز می گرفت.همان روزها که خانم مدیر و ناظم جوری موهای زیر ابرویمان را در آفتاب می شمردند که انگار جواهرات موزه ی ملی را می شمارند. امان از روزهایی که آفتاب لامصب پر رنگتر بود و چشمهای خانم ناظم تیز تر.عدد کم می آوردند و جنگ جهانی سوم بود که راه می افتاد. ماست و خیار درست کردنمان را که یادت هست؟

goldooon.blogfa.com

.::گــلـدون::. - 82

http://www.goldooon.blogfa.com/post-106.aspx

همه جا شلوغ است. همه جا شلوغ است. صبح زودتر از خواب بیدار می شوم، تندتر لباس می پوشم و وقتی به آرایشگاه می رسم تازه ساعت 10 است که می گویند فلانی که تو به خاطرش آمدی گفته فیش ندهیم دیگر! وقتی "فلانی" را پیدا می کنم که بگویم من از یک ماه پیش. یک لبخند پهن می زند و می گوید فدات شممممممممم ، فردا 5 صبح بیا! و من به این فکر می کنم واقعا کسی این کار را میکند؟ یا درباره ی من و بالا بودن د ز بیکار بودنم چی فکر کرده آیا؟ همه جا شلوغ است. همه جا شلوغ است. همه جا شلوغ است. اتاقم اوضاع اسفباری دارد و در کشوها وضعیت...

goldooon.blogfa.com

.::گــلـدون::. - 86

http://www.goldooon.blogfa.com/post-113.aspx

مدرسه رفتنمان را می گویم ها.مانتوهای گشاد سورمه ای که ظرفیت 7 نفر دیگر را هم داشت.کف حیاط پهن شدنمان.آب بازی کردنهایمان.آنروزها که بزرگترین جرممان ناخن بلند کردن و لاک زدن بود.آنروزها که هرکس با پسرها حرف می زد ایدز می گرفت.همان روزها که خانم مدیر و ناظم جوری موهای زیر ابرویمان را در آفتاب می شمردند که انگار جواهرات موزه ی ملی را می شمارند. امان از روزهایی که آفتاب لامصب پر رنگتر بود و چشمهای خانم ناظم تیز تر.عدد کم می آوردند و جنگ جهانی سوم بود که راه می افتاد. ماست و خیار درست کردنمان را که یادت هست؟