elahenayati.blogfa.com

mrsmemol.blogfa.com

از رنجي كه مي بريم... - ؟...

http://www.mrsmemol.blogfa.com/post/159

از رنجي كه مي بريم. تا حالا احساس کردین به هیچ دردی نمی خورین؟ دوشنبه بیست و هشتم بهمن ۱۳۹۲. اين جا دنياست از ديد من. گفتگو نداره كه از رنجي كه مي بريم. هيچ ربطي به جلال آل احمد و كلا كتاب و نويسنده هاي معاصر نداره. از رنجي كه مي بريم. صرفا دلتنگي ها و دغدغه هاي من و اتفاقات روزمره زندگي و دنياي منه. اميد دارم كه با مكتوب كردنشون به حساب خودم برسم، قبل ازاينكه به حسابم برسند. PostTi.t.l.e. نه گورگاه که کارگاه آدمیت است زمین(عادله عزیزم). چشم ها را باید شست.(الهه جوون).

mrsmemol.blogfa.com

از رنجي كه مي بريم... - اگه شما بودین...

http://www.mrsmemol.blogfa.com/post/153

از رنجي كه مي بريم. به من گفتن واسه ی ادامه ی حضورم توی کلاس های حوزه ی علوم اسلامی دانشگاهیان شهیدبهشتی باید چادر سر کنم. شما اگه بودین چه کار می کردین؟ دارم می پکم. دلم می خواد بشینم های های گریه کنم. دوشنبه بیست و یکم بهمن ۱۳۹۲. PostTi.t.l.e. نه گورگاه که کارگاه آدمیت است زمین(عادله عزیزم). چشم ها را باید شست.(الهه جوون).

mrsmemol.blogfa.com

از رنجي كه مي بريم... - همه چیز یه روز تموم می شه اگه...

http://www.mrsmemol.blogfa.com/post/202

از رنجي كه مي بريم. همه چیز یه روز تموم می شه اگه. همه چیز یه روز تموم می شه. حتی اگه اونقدر بزرگ باشه که نتونی حجمی رو براش تصور کنی. اگه قرار باشه فقط ازش برداری یه روز تموم می شه. هفت سال می گذره و من در کمال ناباوری می بینم که خیلی زودتر از اونی که فکرش رو می کردم تموم شده. و من با سرعت غیر قابل تصوری همه چیز رو بلعیدم. حالا روی نقطه صفر هستم. به هفت سال های بعد فکر می کنم. تنم میلرزه از بی توشه بودن. از بدهکار شدن. همه چیز یه روز تموم می شه اگه فقط ازش برداری. جمعه دهم بهمن ۱۳۹۳.

mrsmemol.blogfa.com

از رنجي كه مي بريم... - مسلمون باید آزاده باشه...

http://www.mrsmemol.blogfa.com/post/155

از رنجي كه مي بريم. مسلمون باید آزاده باشه. تصمیمم رو گرفتم. دیگه به حوزه ی علوم اسلامی دانشگاهیان شهیدبهشتی نمی رم. با این که دلم برای کلاس هاش و چیزهایی که توش یاد گرفتم و می تونستم یاد بگیرم پر می کشه. اما همیشه چیزی که من می خوام درست نیست. اگه من چادر بذارم و برم ، اون من نیستم. ضمن این که این در واقع دستور بسیار نابجا و نامعقول . که علی صبورم چقدر می نالید از عالمان متهتک و جاهلان متمسک. که چقدر فاطمه ی بزرگم چقدر عفیف بود. و این که رابطه ی حجاب با عفاف عموم و خصوص من وجه. PostTi.t.l.e.

mrsmemol.blogfa.com

از رنجي كه مي بريم... - باید قوی می بودم...

http://www.mrsmemol.blogfa.com/post/158

از رنجي كه مي بريم. باید قوی می بودم. امروز بردیمش دکتر. سام رو می گم. همون دکتر سیاوش. ازش آزمایش گرفتن. واسه زردی. خدا رو شکر زیاد بالا نبود. اما موقعی که ازش خون گرفتن کلی ترسیده بودم. خیلی گریه کرد آخه. باید قوی می بودم ولی اگه یه کم دیگه ادامه پیدا می کرد حتما می زدم زیر گریه. های های گریه می کردم. داشتم به این فکر می کردم دست خانوم مسئول آزمایشگاه رو بگیرم بزنم کنار سام رو بردارم فرار کنم. اما باید قوی می بودم. فکر کردم التماسش کنم تمومش کنه. دوشنبه بیست و هشتم بهمن ۱۳۹۲. PostTi.t.l.e.

mrsmemol.blogfa.com

از رنجي كه مي بريم... - وقتی بهش نگاه می کنم...

http://www.mrsmemol.blogfa.com/post/208

از رنجي كه مي بريم. وقتی بهش نگاه می کنم. وقتی بهش نگاه می کنم حسی به من دست می ده که قرار گرفتن زیر یک سایه خنک توی چله تابستون. وقتی نگاهش می کنم یاد همه چیزهای اصیل می افتم. دیدنش باعث می شه فکر کنم به خودم. به چیزهایی که خیلی وقته از یاد بردمشون. وقتی می خونمش و دوست داشتنی هاش رو می بینم سراسر تحسین و احترام می شه وجودم. دلم می خواد داد بزنم که کمن مثل شما بانو. با شما هستم. با شما نسرین بانو. دوشنبه بیست و چهارم فروردین ۱۳۹۴. PostTi.t.l.e. نه گورگاه که کارگاه آدمیت است زمین(عادله عزیزم).

mrsmemol.blogfa.com

از رنجي كه مي بريم... -

http://www.mrsmemol.blogfa.com/post/150

از رنجي كه مي بريم. من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید. قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید. شنبه نوزدهم بهمن ۱۳۹۲. اين جا دنياست از ديد من. گفتگو نداره كه از رنجي كه مي بريم. هيچ ربطي به جلال آل احمد و كلا كتاب و نويسنده هاي معاصر نداره. از رنجي كه مي بريم. صرفا دلتنگي ها و دغدغه هاي من و اتفاقات روزمره زندگي و دنياي منه. اميد دارم كه با مكتوب كردنشون به حساب خودم برسم، قبل ازاينكه به حسابم برسند. PostTi.t.l.e. نه گورگاه که کارگاه آدمیت است زمین(عادله عزیزم). چشم ها را باید شست.(الهه جوون).

mrsmemol.blogfa.com

از رنجي كه مي بريم... -

http://www.mrsmemol.blogfa.com/post/207

از رنجي كه مي بريم. دیرش شده. صبخونه اش رو که می خوره توی لباس پوشیدن کمکش می کنم و توی یه چشم به هم زدن دم در هستیم و داره برام حرف می زنه. خداحافظی می کنیم و می ره از پله ها پایین. خیلی وقته رفته. من همین طور روی پله ها نشستم و به این فکر می کنم که کی این همه بزرگ شد؟ سه شنبه دوازدهم اسفند ۱۳۹۳. PostTi.t.l.e. نه گورگاه که کارگاه آدمیت است زمین(عادله عزیزم). چشم ها را باید شست.(الهه جوون).

mrsmemol.blogfa.com

از رنجي كه مي بريم... - عطر پسرها...

http://www.mrsmemol.blogfa.com/post/204

از رنجي كه مي بريم. سیاوش خسته اس و باید دستش رو کمی بکشم تا پا به پام بیاد. سپهرداد خوابه و سرش روی شونه ام سنگین تر از همیشه اس. من پالتو پوشیدم و پسرا کاپشن و این شرایط رو سخت تر می کنه. اضافه کنین کیف سیاوش رو. خلاصه با شالی که علی رغم میل باطنی من به خاطر نداشتن دستی که بتونه اون رو جلو بکشه زیادی عقب رفته و صورتی احتمالا رنگ پریده. و نگاهی معنی دار که یعنی آخی. طفلی. به من می ندازه و لبخندی تحویل می ده و به راهش ادامه می ده. سپهرداد رو محکمتر بغل می کنم. دست سیاوش رو توی دستم به گرمی فشار می دم.

mrsmemol.blogfa.com

از رنجي كه مي بريم... - دوباره مادر شدن...

http://www.mrsmemol.blogfa.com/post/209

از رنجي كه مي بريم. اعتراف می کنم که مادر شدن رو با دوباره مادر شدن درک کردم. اعتراف می کنم که دوباره مادر شدن بسیار اصیل تر و شبیه تره به مادرانگی. اعتراف می کنم که این دوباره مادر شدن که ازت چیزی رو می سازه که از یه مادر انتظار می ره. این روزا افتادم به جون خودم و هی مقایسه می کنم مادر شدنم رو با دوباره مادر شدنم. از همون لحظه ی اول همه چیز متفاوت بود. لحظه ی تصمیم به مادر شدن در مقایسه با لحظه ی تصمیم به دوباره مادر شدن. خدایا ممنون که منت گذاشتی. دوشنبه بیست و چهارم فروردین ۱۳۹۴.